شمارهٔ ۱۶۹
تا صبا طرف نقاب از روی رخشانی شکست
از خجالت هر طرف رنگ گلستانی شکست
تاری از زلف کجش زنّار یک عالم دلست
از شکست هر سو مو کافرستانی شکست
خاطرم بر هر چه میآید جراحت میشود
تا کجا سنگ جفایی شیشة جانی شکست
عهد با زنّار زلفی بستهام کز موج کفر
هر طرف در جلوه آمد فوج ایمانی شکست
خون من یارب چه خاصیّت دهد کز هر طرف
بر میان هر کس به قتلم طرف دامانی شکست
دل به محرومی نهادم این کشاکش تا به کی
من همان گیرم که عهدی بست و پیمانی شکست
بوسهای کردم هوس چین بر لب خندان فکند
بشکند تا خاطر ما شکرستانی شکست
پر ز حسرتریزه شد دامن به جای لخت دل
بسکه در دل حسرتم از لعل خندانی شکست
بی تو خون دیده بود و لخت دل فیّاض را
گر دم آبی گرفت و گر لب نانی شکست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا صبا طرف نقاب از روی رخشانی شکست
از خجالت هر طرف رنگ گلستانی شکست
هوش مصنوعی: هنگامی که نسیم صبحگاهی پرده از چهره زیبا برمیدارد، از شرم، رنگهای گلستان در هر سو به زوال میروند.
تاری از زلف کجش زنّار یک عالم دلست
از شکست هر سو مو کافرستانی شکست
هوش مصنوعی: زلف کج او مانند نخی است که دنیایی از دلهره و عشق را به هم متصل کرده است و هر جا موهایش میشکند، دلها مثل کافرستانها پراکنده میشوند.
خاطرم بر هر چه میآید جراحت میشود
تا کجا سنگ جفایی شیشة جانی شکست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به یادم میآید، باعث درد و زخم میشود. تا کجا میتوانم تحمل کنم در برابر خیانتهایی که روح و جانم را شکسته است؟
عهد با زنّار زلفی بستهام کز موج کفر
هر طرف در جلوه آمد فوج ایمانی شکست
هوش مصنوعی: من با زلفی که شبیه زنّار است پیمان بستهام، و از اینرو در میانهی امواج کفر که از هر سو به جلوهگری پرداختهاند، ایمانم متزلزل شده است.
خون من یارب چه خاصیّت دهد کز هر طرف
بر میان هر کس به قتلم طرف دامانی شکست
هوش مصنوعی: ای خدای من، خون من چه خاصیتی دارد که باعث میشود در هر گوشه و کنار، هر کسی به خاطر کشته شدن من، دامنش پاره شود؟
دل به محرومی نهادم این کشاکش تا به کی
من همان گیرم که عهدی بست و پیمانی شکست
هوش مصنوعی: دل را به تلخی های زندگی سپردهام و نمیدانم این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. من در انتظار کسی هستم که وعدهای به من داده و آن را شکسته است.
بوسهای کردم هوس چین بر لب خندان فکند
بشکند تا خاطر ما شکرستانی شکست
هوش مصنوعی: یک بوسه به لب خندان او زدم که موجب شادی و دلخوشیام شد، اما این خوشی ممکن است باعث غم و اندوه دیگران شود.
پر ز حسرتریزه شد دامن به جای لخت دل
بسکه در دل حسرتم از لعل خندانی شکست
هوش مصنوعی: دامنم از احساس حسرت پر شده است و قلبم به شدت آسیب دیده است؛ چون به خاطر دل شکستگیام از زیبایی یک لبخند، این همه دلتنگی را تحمل میکنم.
بی تو خون دیده بود و لخت دل فیّاض را
گر دم آبی گرفت و گر لب نانی شکست
هوش مصنوعی: بدون تو، من به شدت در رنج و اندوه بودم و دل مرا که سرشار از عشق و احساس است، بیتاب و خالی کرد. اگر گاهی آبی نوشیدم یا نانی خوردم، این تنها نجاتی گذراست.

فیاض لاهیجی