شمارهٔ ۱۶۸
در گلستان طفل شبنم تا به دوش گل نشست
غنچه از بیطاقتی خونابه نوش گل نشست
بوی گل غارتگر هوش است اما در چمن
نالة بلبل کمینآرای هوش گل نشست
حرف روی دلکشت میگفت بلبل در چمن
این سخن چون گوهر شبنم به گوش گل نشست
هفتة گل زود آخر شد که بلبل بر بهار
آب زد از گریه چندانی که جوش گل نشست
زخم را فیّاض اگر آغوش بگشایی ز هم
در چمن عمری توان حسرتفروش گل نشست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در گلستان طفل شبنم تا به دوش گل نشست
غنچه از بیطاقتی خونابه نوش گل نشست
هوش مصنوعی: در بوستان، شبنم کودکی بر دوش گل نشسته و غنچه به خاطر بیتابیاش، از نوشیدن شیره گل آرامش نیافته است.
بوی گل غارتگر هوش است اما در چمن
نالة بلبل کمینآرای هوش گل نشست
هوش مصنوعی: بو و عطر گل قدرتی دارند که میتوانند ذهن را به خود مشغول کنند، اما در میان چمن، صدای دلنواز بلبل همچون تلهای برای جلب توجه و تفکر به زیبایی گل است.
حرف روی دلکشت میگفت بلبل در چمن
این سخن چون گوهر شبنم به گوش گل نشست
هوش مصنوعی: بلبل در چمن در دل خود رازهایی داشت و آن را به آرامی بیان میکرد. این کلماتش مانند شبنم، که بر روی گلها مینشیند، به گوش گل رسید و زیبایی خاصی به وجود آورد.
هفتة گل زود آخر شد که بلبل بر بهار
آب زد از گریه چندانی که جوش گل نشست
هوش مصنوعی: به زودی خوشحالی و زیبایی گلها به پایان رسید، چرا که بلبل از شدت گریه بر بهار، آنچنان آب بر گلها ریخت که گلها پژمرده شدند.
زخم را فیّاض اگر آغوش بگشایی ز هم
در چمن عمری توان حسرتفروش گل نشست
هوش مصنوعی: اگر به زخم دل خود رحم کنی و آن را با آغوشی گرم بپذیری، این امکان وجود دارد که مدت زیادی از عمرت را در حسرت گلهای زیبا سپری کنی.

فیاض لاهیجی