گنجور

شمارهٔ ۱۵۹

تا همچو گل پیاله شکفتن گرفته است
از توبه همچو غنچه دل من گرفته است
روی پیاله سرخ که میخانه را ازو
دیوار و در طراوت گلشن گرفته است
در بزم یار شیشه به این سادگی که هست
خون هزار توبه به گردن گرفته است
ما را اگر ز بزم تو اندیشه مانع است
لطف ترا که گوشة دامن گرفته است؟
فیّاض درد دل چه کنی سر که از غرور
نازک‌دلش طبیعت آهن گرفته است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا همچو گل پیاله شکفتن گرفته است
از توبه همچو غنچه دل من گرفته است
هوش مصنوعی: دل من که مانند غنچه بسته بود، اکنون به زیبایی و لطافت گل شکفته شده است، انگار که از توبه و پشیمانی، حالتی تازه و سرشار از زندگی یافته است.
روی پیاله سرخ که میخانه را ازو
دیوار و در طراوت گلشن گرفته است
هوش مصنوعی: روی پیاله‌ای سرخ رنگ، نشانه‌ای از میخانه‌ای است که دیوارها و درهای آن تحت تأثیر زندگی و زیبایی گلشن قرار گرفته‌اند.
در بزم یار شیشه به این سادگی که هست
خون هزار توبه به گردن گرفته است
هوش مصنوعی: در جمع یاران، به سادگی و زیبایی شیشه‌ای که در دست است، نشان دهنده‌ی این است که قلبی پر از پشیمانی و عهدهای شکسته در پس آن نهفته است.
ما را اگر ز بزم تو اندیشه مانع است
لطف ترا که گوشة دامن گرفته است؟
هوش مصنوعی: اگر ما به خاطر فکر و دغدغه‌امان نتوانیم در محفل تو حضور پیدا کنیم، آیا لطف و محبت تو که ما را در کنارت نگه داشته، کم خواهد شد؟
فیّاض درد دل چه کنی سر که از غرور
نازک‌دلش طبیعت آهن گرفته است
هوش مصنوعی: ای دلِ حساس و مغرور، چه فایده‌ای دارد که شکایت کنی؟ چرا که سرشت تو به حدی سخت و مقاوم شده که دیگر نمی‌توانی به نازکی و لطافت سابق برگردی.