گنجور

شمارهٔ ۱۵۷

با وجود ضعف کی ما را کس از جا برده است
جادوی‌ها کرده زلفش تا دل ما برده است
دشت عمری از لگدکوب جنون آسوده بود
عشق مجنونِ دگر اینک به صحرا برده است
خواهش آغوشِ موجِ فتنه بی‌تابانه باز
کشتی بی‌طاقت ما را به دریا برده است
گر به من در حرفی ای ساقی من اینجا نیستم
مدّتی شد تا مرا ذوق تماشا برده است
فتنة بالابلندان بودی اکنون وترا
عشق بالادست ما یکباره بالا برده است
محو دیداریم واعظ از سر ما دور شو
ذوق امروز از دل ما بیم فردا برده است
ای که سیر بیستون داری هوس، زحمت مکش
موج آب تیشة فرهادش از جا برده است
از تصرّف‌های حسن شوخ او در حیرتم
خویش را ننموده دل را از کف ما برده است!
می‌کند دل آرزوی صحبت فیّاض، از آن
کز دم او پی به اعجاز مسیحا برده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با وجود ضعف کی ما را کس از جا برده است
جادوی‌ها کرده زلفش تا دل ما برده است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ما ضعیف هستیم، هیچ‌کس نتوانسته ما را از جای خود بلند کند. زلف‌های او مانند جادو ما را به خود جذب کرده و دل ما را تسخیر کرده است.
دشت عمری از لگدکوب جنون آسوده بود
عشق مجنونِ دگر اینک به صحرا برده است
هوش مصنوعی: مدت‌ها دشت به آرامش گذرانده بود و از هیاهوی عشق و جنون بی‌خبر بود، اما حالا عشق مجنون دیگری او را به دشت کشانده است.
خواهش آغوشِ موجِ فتنه بی‌تابانه باز
کشتی بی‌طاقت ما را به دریا برده است
هوش مصنوعی: آغوش پر از هیجان و طغیان دریا به طور بی‌تابانه کشتی ما را به عمق دریا برده است.
گر به من در حرفی ای ساقی من اینجا نیستم
مدّتی شد تا مرا ذوق تماشا برده است
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر در موردی با من صحبت می‌کنی، باید بگویم که من اینجا نیستم. مدتی است که شوق تماشای زیبایی‌ها مرا از اینجا دور کرده است.
فتنة بالابلندان بودی اکنون وترا
عشق بالادست ما یکباره بالا برده است
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به این که در گذشته، مشکلات و فتنه‌ها و چالش‌ها بر سر راه فرد وجود داشته است، اما اکنون به خاطر عشق، او به سطح بالاتری از شادی و رضایت رسیده است و این عشق او را به یک موقعیت خوب و باارزش رسانده است.
محو دیداریم واعظ از سر ما دور شو
ذوق امروز از دل ما بیم فردا برده است
هوش مصنوعی: ما در حال غرق شدن در دیدار هستیم، ای واعظ! از ما دور شو. لذت امروز، نگرانی فردا را از دل ما گرفته است.
ای که سیر بیستون داری هوس، زحمت مکش
موج آب تیشة فرهادش از جا برده است
هوش مصنوعی: ای کسی که اشتیاق سفر به بیستون را در سر داری، خود را به زحمت نینداز، زیرا آب تیشۀ فرهاد از جای خود حرکت کرده است.
از تصرّف‌های حسن شوخ او در حیرتم
خویش را ننموده دل را از کف ما برده است!
هوش مصنوعی: شیطنت‌های دل‌ربای او مرا به حیرت واداشته و به طوری که حتی نتوانسته‌ام خویش را در کنترل داشته باشم، دل مرا از دستم خارج کرده است!
می‌کند دل آرزوی صحبت فیّاض، از آن
کز دم او پی به اعجاز مسیحا برده است
هوش مصنوعی: دل به شدت تمایل دارد تا با شخصی بخشنده و سخاوتمند صحبت کند، چرا که از نیروی وجود او به اعجاز و شگفتی‌های مسیحایی پی برده است.