گنجور

شمارهٔ ۱۵۶

جز تو عاشق را کسی کی سر به صحرا داده است
سرو قمری را ببین بر فرق خود جا داده است
دل چنان نشکست کز سعی توام گردد درست
سنگ بیداد تو داد شیشه‌ی ما داده است
وسعت میدان همّت بین که خرج گریه را
دل ز دریا مشربی عمریست تنها داده است
بسکه از غم خوردنم کم دستگه شد روزگار
قسمت امروز از غم‌های فردا داده است
ناتوان بستر درد تو از بهر علاج
کافرم گر نبض در دست مسیحا داده است
بی‌غمی‌ها کشتی‌ام را خوش به ساحل رانده بود
گریه را نازم که بازم سر به دریا داده است
لذّت آوارگی فیّاض باز از کوی عقل
سر به صحرای جنونم بی‌محابا داده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز تو عاشق را کسی کی سر به صحرا داده است
سرو قمری را ببین بر فرق خود جا داده است
هوش مصنوعی: جز تو هیچ عاشقی ندیده‌ام که به دشت و صحرا بیفتد. نگاه کن به سرو قمری که چگونه بر سر خود جایگاهی پیدا کرده است.
دل چنان نشکست کز سعی توام گردد درست
سنگ بیداد تو داد شیشه‌ی ما داده است
هوش مصنوعی: دل من به قدری شکسته نشده که با تلاش تو درست شود؛ سنگی که به من ظلم کردی، شیشه‌ی دل ما را شکسته است.
وسعت میدان همّت بین که خرج گریه را
دل ز دریا مشربی عمریست تنها داده است
هوش مصنوعی: به وسعت تلاش و اراده‌ات توجه کن، زیرا دل از دریا گرفته، و سال‌هاست که فقط به خاطر گریه خرج شده است.
بسکه از غم خوردنم کم دستگه شد روزگار
قسمت امروز از غم‌های فردا داده است
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی‌ها و غم‌هایی که داشته‌ام، روزگار به من آسیب زیادی زده و آنچه امروز نصیبم شده، فقط نتیجه غم‌های آینده است.
ناتوان بستر درد تو از بهر علاج
کافرم گر نبض در دست مسیحا داده است
هوش مصنوعی: درد تو باعث ناتوانی من شده و می‌خواهم درمانی برای آن بیابم. حتی اگر پزشکی مانند مسیحا هم نبض مرا در دست دارد، از نظر من هنوز بی‌معناست، چون دردی که دارم قابل درمان نیست.
بی‌غمی‌ها کشتی‌ام را خوش به ساحل رانده بود
گریه را نازم که بازم سر به دریا داده است
هوش مصنوعی: ناامیدی‌ها و بی‌توجهی‌ها باعث شده بود که من به راحتی به آرامش برسم و به بهترین نقطه زندگی‌ام برسم. اما حالا از اینکه دوباره به دریای افسردگی و غم بازگشتم، ابراز خوشحالی می‌کنم.
لذّت آوارگی فیّاض باز از کوی عقل
سر به صحرای جنونم بی‌محابا داده است
هوش مصنوعی: لذت سرگردانی و بی‌خبری از زندگی آزادانه، دوباره از دنیای معقول و عقلانی به بیابان‌های دیوانگی و احساسات بی‌تعهد و آزاد من را کشانده است.