شمارهٔ ۱۵۴
تا به رخسار تو زلف مشکفام افتاده است
من که باشم! آفتاب اینجا به دام افتاده است
خم به خم زلف دراز و چین به چین ابروی ناز
هر کجا دل میرود صد حلقه دام افتاده است
ای که نام نیک داری آرزو در کوی عشق
رو که تشت آفتاب اینجا ز بام افتاده است
گو خرد سررشتة تدبیرها بر هم متاب
کار و بار بیقراران از نظام افتاده است
رخصت نظّاره ارزان گشت پنداری که باز
چشم مست او به فکر قتلعام افتاده است
سوختم سر تا به پا از آتش عشق و هنوز
در دلم داغ تمنّای تو خام افتاده است
باده را فیّاض هرگز اینقدر تابش نبود
عکس رخسارش مگر امشب به جام افتاده است!
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به رخسار تو زلف مشکفام افتاده است
من که باشم! آفتاب اینجا به دام افتاده است
هوش مصنوعی: زمانی که زلفهای مشکی تو بر چهرهات افتاده، من چه کارهام! حتی آفتاب هم در اینجا به دام تو افتاده است.
خم به خم زلف دراز و چین به چین ابروی ناز
هر کجا دل میرود صد حلقه دام افتاده است
هوش مصنوعی: زلفهای بلند و چینش زیبای ابروها، هر جا که دل میخواهد برود، موانع و دامهایی وجود دارد که او را به سمت خود میکشند.
ای که نام نیک داری آرزو در کوی عشق
رو که تشت آفتاب اینجا ز بام افتاده است
هوش مصنوعی: تو که نام نیک و محترمی داری، برای رسیدن به عشق و خواستههای دل خود به این کوچه بیا، چرا که اینجا نور و روشنایی حقیقت به زمین فرو افتاده و فرصت خوبی برای یافتن عشق است.
گو خرد سررشتة تدبیرها بر هم متاب
کار و بار بیقراران از نظام افتاده است
هوش مصنوعی: خرد، که منبع تدبیرهاست، نباید کار و بار کسانی که آرامش ندارند را مختل کند، زیرا اوضاعشان از نظم خارج شده است.
رخصت نظّاره ارزان گشت پنداری که باز
چشم مست او به فکر قتلعام افتاده است
هوش مصنوعی: اجازه برای تماشا به راحتی فراهم شده، گویی که چشم سرمست او در فکر انجام کشتار دست به کار شده است.
سوختم سر تا به پا از آتش عشق و هنوز
در دلم داغ تمنّای تو خام افتاده است
هوش مصنوعی: عشق مرا به شدت آتش زده و من تمام وجودم را در این آتش سوزاندهام، اما هنوز در عمق دلم آرزوی تو باقی مانده و زنده است.
باده را فیّاض هرگز اینقدر تابش نبود
عکس رخسارش مگر امشب به جام افتاده است!
هوش مصنوعی: امشب، در جام باده، نوری میتابد که هرگز تا به حال دیده نشده. انگار زیبایی چهرهاش در این شب خاص، باده را به شکلی متفاوت و سرشار کرده است.

فیاض لاهیجی