شمارهٔ ۱۴۶
درون پرده نه پنهان عذار جانانست
که زیر ابر نهان آفتاب تابانست
به سیر لاله و گل دل نمیکشد هرگز
دلم ز غنچة پیکان او گلستانست
بدامنم نرسد هیچگه ز کوتاهی
همیشه دست مرا کار با گریبانست
ز بس که آب نماندست در جهان خراب
ز چشمهای که توان آب خورد پیکانست
درین جهان پر آشوب دون به خاطر جمع
به گوشهای که توان بود کنج زندانست
گمان خاطر جمعی به غنچه نیز نماند
به عهد زلف بتان عالمی پریشانست
همیشه ناله به یک طرز میکنم فیّاض
مرا نه عادت مرغ هزار دستانست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درون پرده نه پنهان عذار جانانست
که زیر ابر نهان آفتاب تابانست
هوش مصنوعی: درون پرده، زیبایی معشوق کاملاً آشکار است؛ مانند این که آفتاب در زیر ابر پنهان شده باشد، اما همچنان نور خود را پخش میکند.
به سیر لاله و گل دل نمیکشد هرگز
دلم ز غنچة پیکان او گلستانست
هوش مصنوعی: دل من هرگز به تماشای زیباییهای لاله و گل وادار نمیشود، زیرا از نشانی که او به من میدهد، مثل گلستانی پر از گل است.
بدامنم نرسد هیچگه ز کوتاهی
همیشه دست مرا کار با گریبانست
هوش مصنوعی: هیچ زمانی به من نمیرسد که از کوتاهی دست بکشم و همیشه کارم با تلاش و تلاش کردن در دستهای خودم است.
ز بس که آب نماندست در جهان خراب
ز چشمهای که توان آب خورد پیکانست
هوش مصنوعی: بهخاطر کمبود آب در دنیای خراب، دیگر نمیتوان به چشمهای که قابلیت آشامیدن دارد، دسترسی پیدا کرد.
درین جهان پر آشوب دون به خاطر جمع
به گوشهای که توان بود کنج زندانست
هوش مصنوعی: در این دنیای پرهرجومرج، انسانهای نادان به خاطر آرامش به دور هم جمع میشوند، اما برای دستیابی به این آرامش، باید به گوشهای پناه ببرند که زندان به حساب میآید.
گمان خاطر جمعی به غنچه نیز نماند
به عهد زلف بتان عالمی پریشانست
هوش مصنوعی: دیگر امیدی به آرامش خاطر در دل غنچه نیست، چرا که به خاطر زلفهای زیبای معشوق، جهان در هم ریخته و پریشان است.
همیشه ناله به یک طرز میکنم فیّاض
مرا نه عادت مرغ هزار دستانست
هوش مصنوعی: من همیشه به یک شیوه ناله میکنم، اما این کار من عادت و ویژگی خاصی مثل آواز خواندن مرغ هزار دستان نیست.

فیاض لاهیجی