گنجور

شمارهٔ ۱۴

پُرست یاد تو در کنج دیده و دل ما
حشم‌نشین خیال تو شد منازل ما
دلی ز عقدة زلف تو تنگ‌تر داریم
نکرد ناخن تیز تو باز مشکل ما
ز تن‌پرستی خویشیم زیردست فلک
به خون تپیدة جسم است جان بسمل ما
ز گوشه‌گیری ما ترک جستجو نکنی
که دست‌پرور گرداب‌هاست ساحل ما
هنوز خامی دانش در آتشش دارد
جنون ز عقل نفهمیده است عاقل ما
ترا زبان خوش از راه می‌برد هیهات
هنوز کاش ندانی که چیست در دل ما
در آن مقام که ماییم آرزو نرسد
نداده‌اند ره اندیشه را به منزل ما
نه جرم اوست که از ما فراغتی دارد
به فکر خویش نیفتاده است غافل ما
شنیده‌ایم که در فکر خونبهاست هنوز
هنوز چشم نمالیده است قاتل ما
ز جوی صبر و سکون آب کشت خود دادیم
بقای عمر خضر کی رسد به حاصل ما
جز اینکه خود دلش از کف به عشوه‌ای بردی
تو و خدا که دگر چیست جرم بیدل ما؟
اگرچه در رهش اندیشه باطل است ولی
درست می‌رود اندیشه‌های باطل ما
به غیر دوست که در جان دوانده ریشة مهر
زدیم هر چه دگر رُسته بود از گل ما
کسی ز تلخی ما کام جان نمی‌دزدد
شکر به مصر برد ارمغان هلاهل ما
کسی که لب ز شکرخنده می‌گزید مدام
چه خو گرفت به ابرام‌های سایل ما
ز گفتگوی پریشان ما جهان پر شد
بس است هر دل دیوانه را سلاسل ما
بدین‌وسیله که میرزا سعید ما تنهاست
چه خوب کرد که فیّاض رفت از دل ما

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پُرست یاد تو در کنج دیده و دل ما
حشم‌نشین خیال تو شد منازل ما
هوش مصنوعی: یاد تو در گوشه‌های چشم و دل ما همچون افرادی که در خواب به سر می‌برند، همیشه حضور دارد و خیال تو، خانه‌های ما را پر کرده است.
دلی ز عقدة زلف تو تنگ‌تر داریم
نکرد ناخن تیز تو باز مشکل ما
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر گیسوانت بیشتر در تنگناست، ناخن تیز تو که به ما آسیب می‌زند، مشکل ما را بدتر کرده است.
ز تن‌پرستی خویشیم زیردست فلک
به خون تپیدة جسم است جان بسمل ما
هوش مصنوعی: از تن‌پرستی و بی‌تحرکی خود، زیر فشار ناملایمات زندگی، احساس می‌کنیم که جسم‌مان در حال خون‌ریزی است و روح‌مان مانند یک جانور زخمی و بی‌دفاع به شدت درد می‌کشد.
ز گوشه‌گیری ما ترک جستجو نکنی
که دست‌پرور گرداب‌هاست ساحل ما
هوش مصنوعی: به خاطر گوشه‌گیری ما، به جست‌وجو نپرداز که ساحل ما همانند گرداب‌هاست و نمی‌توان به آن اطمینان کرد.
هنوز خامی دانش در آتشش دارد
جنون ز عقل نفهمیده است عاقل ما
هوش مصنوعی: دانش هنوز به تکامل نرسیده و در آتش اشتباهاتش دچار جنون است. عقل ما به درستی نمی‌تواند این موضوع را درک کند.
ترا زبان خوش از راه می‌برد هیهات
هنوز کاش ندانی که چیست در دل ما
هوش مصنوعی: زبان شیرین تو باعث می‌شود که ما سمت و سویی دیگر برویم. ای کاش نمی‌دانستی که چه احساسی در دل ما وجود دارد.
در آن مقام که ماییم آرزو نرسد
نداده‌اند ره اندیشه را به منزل ما
هوش مصنوعی: در آن جایی که ما هستیم، آرزوها به تحقق نمی‌رسند و فکر ما را به مقصدی نمی‌رسانند.
نه جرم اوست که از ما فراغتی دارد
به فکر خویش نیفتاده است غافل ما
هوش مصنوعی: او گناهی ندارد که از ما آزاد است و به فکر خودش مشغول شده، در حالی که ما غافلیم.
شنیده‌ایم که در فکر خونبهاست هنوز
هنوز چشم نمالیده است قاتل ما
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که قاتل ما هنوز به فکر جبران خونبهاست و هنوز هم در حالت خواب و غفلت به سر می‌برد.
ز جوی صبر و سکون آب کشت خود دادیم
بقای عمر خضر کی رسد به حاصل ما
هوش مصنوعی: ما با صبر و آرامش، تلاش کرده‌ایم تا زندگی‌مان را بسازیم، اما به نظر می‌رسد که طول عمر و کامیابی‌امان به ما نخواهد رسید.
جز اینکه خود دلش از کف به عشوه‌ای بردی
تو و خدا که دگر چیست جرم بیدل ما؟
هوش مصنوعی: تنها چیزی که می‌توان به آن اشاره کرد این است که تو با زیبایی و جاذبه‌ات دل بیدل ما را ربوده‌ای، و آیا دیگر چه جرمی می‌تواند وجود داشته باشد؟
اگرچه در رهش اندیشه باطل است ولی
درست می‌رود اندیشه‌های باطل ما
هوش مصنوعی: هرچند که تفکرات نادرست و بی‌اساس داریم، اما این تفکرات ما را به سمت خوبی و حقیقت هدایت می‌کند.
به غیر دوست که در جان دوانده ریشة مهر
زدیم هر چه دگر رُسته بود از گل ما
هوش مصنوعی: غیر از دوستی که در عمق جان ما جا گرفته و محبتش را در دل پرورش دادیم، هر چیز دیگری که از دل ما به وجود آمده، بی‌ارزش است.
کسی ز تلخی ما کام جان نمی‌دزدد
شکر به مصر برد ارمغان هلاهل ما
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از تلخی‌های ما لذت ببرد، چون شکری که به مصر برده می‌شود، نتوانسته طعم تلخی‌های ما را برباید.
کسی که لب ز شکرخنده می‌گزید مدام
چه خو گرفت به ابرام‌های سایل ما
هوش مصنوعی: کسی که مدام با لبخندی شیرین می‌خندید، چه طور به پیش‌آمدهای سخت و جدی ما عادت کرده است؟
ز گفتگوی پریشان ما جهان پر شد
بس است هر دل دیوانه را سلاسل ما
هوش مصنوعی: از بحث‌های پراکنده و نابسامان ما، دنیا پر شده است و برای هر دل دیوانه، زنجیرهایی وجود دارد که کافی است.
بدین‌وسیله که میرزا سعید ما تنهاست
چه خوب کرد که فیّاض رفت از دل ما
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم این است که میرزا سعید تنهاست و رفتن فیاض از دل ما، به نوعی کمک کرد تا این تنهایی کمتر حس شود. به عبارتی، فقدان فیاض ممکن است باعث شده باشد که ما بهتر با وضعیت تنهایی میرزا سعید کنار بیاییم.