شمارهٔ ۱۲۱
منم که مرغ دلم صید عشوه و نازست
پریدن دل کبکم به بال شهبازست
چنان به کنج قفس خو گرفتهام که دگر
به یاد خاطر من آنچه نیست پروازست
ز صید دوستی آن نگاه پنداری
که ترکش مژهاش آشیان شهبازست
ز ناله بس نکند با وجود ضعف که هست
نفس به سینهام ابریشمی که برسازست
ز مهر روی تو دم میزنم، از آن باشد
که نالهام ز نفسهای صبح ممتازست
به ساحریست مثل گرچه لعل پرشورش
ولی تبسّم او سحر نیست اعجازست
به این امید که مشرق شوم خیال ترا
درِ دلم همه شب چون درِ سحر بازست
به اشک و آه سپردم غمش چه دانستم
که اشک پرده در راز و آه غمّازست
به کشور دلم امنیّتی نمیباشد
همیشه غمزه درین ملک در تک و تازست
به زاغ همنفسم عمرها و در رشکم
ز بلبلی که به او بلبلی همآوازست
اگرچه «بلبل آمل» فغان کند فیّاض
ولی نه همنفس عندلیب شیرازست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که مرغ دلم صید عشوه و نازست
پریدن دل کبکم به بال شهبازست
هوش مصنوعی: من مرغی هستم که به دام زیبایی و ناز میافتم، مانند دل یک کبک که با بالهای شاهباز پرواز میکند.
چنان به کنج قفس خو گرفتهام که دگر
به یاد خاطر من آنچه نیست پروازست
هوش مصنوعی: چنان به گوشهای از زندگیام عادت کردهام که دیگر به یاد من، چیزی جز پرواز نیست.
ز صید دوستی آن نگاه پنداری
که ترکش مژهاش آشیان شهبازست
هوش مصنوعی: نگاه دوست را مانند تیری تصور کن که طعمهاش چشمان شهباز است و این نگاه چنان جذاب و فریبنده است که چشمها را به خود جلب میکند.
ز ناله بس نکند با وجود ضعف که هست
نفس به سینهام ابریشمی که برسازست
هوش مصنوعی: نالهام با وجود ضعیف بودن، همچنان ادامه دارد، چون در سینهام احساسی لطیف و ابریشمی وجود دارد که مرتب در حال شکلگیری است.
ز مهر روی تو دم میزنم، از آن باشد
که نالهام ز نفسهای صبح ممتازست
هوش مصنوعی: من درباره زیبایی چهرهات صحبت میکنم و این به این خاطر است که صدای نالهام از نفسهای صبح، خاص و متفاوت است.
به ساحریست مثل گرچه لعل پرشورش
ولی تبسّم او سحر نیست اعجازست
هوش مصنوعی: سخن از زیبایی و جذابیت چهرهای است که با وجود دلربایی و خیرهکننده بودنش، لبخند او مانند جادو نیست، بلکه معجزهای است که تأثیر عمیقتری دارد.
به این امید که مشرق شوم خیال ترا
درِ دلم همه شب چون درِ سحر بازست
هوش مصنوعی: به این امید که روزی به یاد تو بینم، درِ دلم همه شب مانند درِ سپیدهدم باز است.
به اشک و آه سپردم غمش چه دانستم
که اشک پرده در راز و آه غمّازست
هوش مصنوعی: غم و اندوهش را با اشک و آه به دست فراموشی سپردم، اما نمیدانستم که اشکها پرده از رازها برمیدارند و آهها خود گواه بر درد و غم هستند.
به کشور دلم امنیّتی نمیباشد
همیشه غمزه درین ملک در تک و تازست
هوش مصنوعی: در دل من هیچگاه احساس امنیت وجود ندارد، زیرا در این سرزمین همیشه حرکات و أغوای دلدادهها برقرار است.
به زاغ همنفسم عمرها و در رشکم
ز بلبلی که به او بلبلی همآوازست
هوش مصنوعی: من به همدم خودم، که زاغی است، عمرهای زیادی را سپری کردهام و از بلبلی که با او همآواز است حسرت میخورم.
اگرچه «بلبل آمل» فغان کند فیّاض
ولی نه همنفس عندلیب شیرازست
هوش مصنوعی: هرچند که بلبل آمل نغمهسرایی میکند و سخنانی لطیف و فیضبخش دارد، اما او همنوا و همزبان با بلبل شیراز نیست.

فیاض لاهیجی