گنجور

شمارهٔ ۱۱۶

نه زابرش خبر و نه ز بهارش یادست
ملک دل زآب دم تیغ ستم آبادست
دستگیریش به جز تیشه درین راه نبود
عاشقان رحم به بیچارگی فرهادست
نقش شیرین اگر از موی نگارد شاپور
کوهکن تیشه به دستش قلم فولادست
سر مو عیب ندارد خط جان‌پرور دوست
می‌‌توان یافت که مشق قلم استادست
می‌توان گفت اگر کفر نباشد فیّاض
نقطهٔ بخت تو سهوالقلم ایجادست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه زابرش خبر و نه ز بهارش یادست
ملک دل زآب دم تیغ ستم آبادست
هوش مصنوعی: نه از زخم‌های او خبری هست و نه یاد و خاطره‌ای از بهار زندگی‌اش. پادشاه دل در سرزمین ستم و ظلم دچار آشفتگی شده است.
دستگیریش به جز تیشه درین راه نبود
عاشقان رحم به بیچارگی فرهادست
هوش مصنوعی: در این راه دشوار، جز تیشه‌زدن، چاره‌ای برای کمک به او نیست و عاشقان باید به حال بیچاره‌ای مثل فرهاد که در عشق رنج می‌برد، رحم کنند.
نقش شیرین اگر از موی نگارد شاپور
کوهکن تیشه به دستش قلم فولادست
هوش مصنوعی: اگر زیباترین طرح‌ها و نقوش از موهای محبوب ترسیم شود، شاپور کوهکن با تیشه و قلمی از فولاد به کار خود ادامه می‌دهد.
سر مو عیب ندارد خط جان‌پرور دوست
می‌‌توان یافت که مشق قلم استادست
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ظرافت عشق اشاره شده است. حتی اگر نکات ریز و کوچک هم وجود داشته باشد، عشق واقعی و عمیق همچنان می‌تواند دل‌پذیر و دل‌انگیز باشد. تمام آن پیچیدگی‌ها و زیبایی‌ها در وجود دوست به‌خوبی نمایان است و همچون آثار استادانه‌ای که با قلم خلق شده‌اند، نشان‌دهنده‌ی احساسات ناب و عمیق است.
می‌توان گفت اگر کفر نباشد فیّاض
نقطهٔ بخت تو سهوالقلم ایجادست
هوش مصنوعی: می‌توان گفت اگر نافرمانی و بی‌ایمانی وجود نداشته باشد، آنگاه نعمت‌دهندهٔ بزرگ، قرار دادن بخت و اقبال تو را به اشتباه می‌سازد.