گنجور

شمارهٔ ۱۱۳

یوسف بازار ما هم خود خریدار خودست
خوش قیامت کرده غم هر کس گرفتار خودست
راز دل پوشیده کی ماند به منع گفتگو
لب اگر خاموش گردد رنگ در کار خودست
بر زمین ننهاد تا بر کف گرفت آیینه را
آنکه عالم شد گرفتارش گرفتار خودست
عالمی زیر و زبر گردد نپردازد به کس
بسکه در هنگامه گرمی‌های بازار خودست
گر نپردازد به حال عاشقان پر دور نیست
امشب آن آیینه عاشق محو دیدار خودست
هستی عالم همه یک پرتو از رخسار اوست
بی‌جمالش روز روشن هم شب تار خودست
ذوق دیدار تو دارد زنده دل هر ذرّه را
ورنه بی روی تو هر جا خاطری بار خودست
در چنین میدان که کس را نیست پروایی ز سر
زاهد افسرده دل در فکر دستار خودست
لب ببند و درد دل فیّاض سر کن کاینه
گرچه خاموش است در تقریر اسرار خودست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یوسف بازار ما هم خود خریدار خودست
خوش قیامت کرده غم هر کس گرفتار خودست
هوش مصنوعی: یوسف که در بازار ماست، خودش هم خریدار خود است. خوش قیافه و زیباست و باعث غم و درد هر کسی شده که به او وابسته و گرفتار عشقش شده است.
راز دل پوشیده کی ماند به منع گفتگو
لب اگر خاموش گردد رنگ در کار خودست
هوش مصنوعی: اگر دل انسان چیزی را پنهان کند، نمی‌تواند همیشه در سکوت بماند. وقتی زبان از گفت‌وگو باز بماند، در واقع احساسات و رنگ‌های درونش خود را نشان می‌دهد.
بر زمین ننهاد تا بر کف گرفت آیینه را
آنکه عالم شد گرفتارش گرفتار خودست
هوش مصنوعی: کسی که به دانش و آگاهی دست یافته است، از خود رها نمی‌شود و نمی‌تواند بدون نگرانی و دقت به درون خود و محیطش نگاه کند. او به‌جای اینکه چیزها را بی‌دقت بپذیرد، با نگاه عمیق‌تری به آن‌ها توجه می‌کند.
عالمی زیر و زبر گردد نپردازد به کس
بسکه در هنگامه گرمی‌های بازار خودست
هوش مصنوعی: در زمانی که اوضاع جهان به هم می‌ریزد و همه چیز در بحران است، کسی به فکر دیگران نیست و هر کس در پی منافع خود است.
گر نپردازد به حال عاشقان پر دور نیست
امشب آن آیینه عاشق محو دیدار خودست
هوش مصنوعی: اگر شمع عشق به شعله‌ور شدن بپردازد، دور از ذهن نیست که امشب آن آینه عاشق در تماشای محبوبش غرق شود.
هستی عالم همه یک پرتو از رخسار اوست
بی‌جمالش روز روشن هم شب تار خودست
هوش مصنوعی: وجود تمامی جهان تنها نوری از چهره‌ی اوست. بدون زیبایی‌اش، حتی روز روشن هم مانند شبی تاریک می‌شود.
ذوق دیدار تو دارد زنده دل هر ذرّه را
ورنه بی روی تو هر جا خاطری بار خودست
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای از این دنیا به خاطر دیدار تو شاداب و زنده است، وگرنه بدون وجود تو، هر جایی تنها باری از غم و یاد تو برای دل‌هاست.
در چنین میدان که کس را نیست پروایی ز سر
زاهد افسرده دل در فکر دستار خودست
هوش مصنوعی: در این محیط که کسی به دیگران توجهی ندارد، زاهدی که دلش گرفته است، تنها به فکر دستار خود و ظاهرش است.
لب ببند و درد دل فیّاض سر کن کاینه
گرچه خاموش است در تقریر اسرار خودست
هوش مصنوعی: سکوت کن و احساسات درونت را با سخن گفتن آزاد کن، زیرا حتی اگر خاموش باشی، باز هم در دل خود رازهایی داری که می‌خواهند بیان شوند.