گنجور

شمارهٔ ۷ - مطلع دوم

پیش قصر قدرت افکنده ز ناخوش منظری
چون بنفشه سر به پیش این گنبد نیلوفری
این مقرنس طاق والا پشت از ان خم کرده است
تا ببوسد استانت را به رسم چاکری
در مسدس کلبه این شش جهت جای تو نیست
می کند ذات تو در دریای دیگر گوهری
آسمان سوراخ سوراخ است دایم چون دلم
محفل قدر ترا در آرزوی مجمری
سخت بودی گر نبودی ذات پاکت در میان
این که مبدا مبدایی کردی و مصدر مصدری
ریگ دشتت آب می بخشد به لولوی عدن
خار راهت باج می گیرد ز گلبرگ طری
پیش دستت بحر چون گرداب می دزدد نفس
پیش جودت می زند ابر از خجالت برتری
سایه پیدا زان نباشد جسم پاکت را که هست
سایه ات پر نورتر از نور شمع خاوری
تا قدم بر تارک افلاک سودی می کند
خاک پایت تا ابد بر فرق گردون افسری
کار یک انگشت اعجازت بود شق القمر
شمه ای از کار معراجت بود گردون دری
خرق گردون ممتنع داند اگر نادان چه باک
ممتنع باید که یابد کار معجز برتری
من به برهان می کنم اثبات این مطلب درست
تا نپندارد کسی کاین هست محض شاعری
هست ظن امتناع ذاتی اینجا جهل وبس
خرق از اعدام آسان تر بود چون بنگری
منع عادت هست و معجزعین خرق عادتست
کی توان بی خرق عادت دعوی پیغمبری
هست در حکمت بلی خرق محدد ممتنع
لیک غیر از سطح اطلس را محدد نشمری
در شب معراج از اطلس فزون تر کس نگفت
از احادیث شب معراج دانم مخبری
یا رسول الله خیرالمرسلین ختم الرسل
ای که در وصف تو حیران می شود عقل حری
من به قدر فهم خود وصف جلالت می کنم
ورنه می دانم به قدر از عرض دانش برتری
من یکی از بندگان خدمت دور توام
گرچه تقصیرات دارم من درین خدمت گری
گرچه جرم بی حسابم هست لیکن در حساب
پیش عفوت برگ کاهست و نسیم صرصری
تاب دوری بیش ازینم نیست از درگاه تو
بی لیاقت گر به نزدیکم رسانی قادری
دوستدار اهل بیت و عترت پاک توام
دیگری لایق ندانم در سری و سروری
عترت پاکت مرا تا بر سرند و سرورند
حاش لله گر پسندم دیگری در چاکری
هر که او بی مهر عترت لاف ایمان می زند
پیش من فرقی ندارد از جهود خیبری
لاف عشق و عاشقی فیاض و پس صبر و شکیب
عشق اهل بیت اگرداری ز حسرت خون گری
عاشقی و دوری از معشوق بی تابی کجاست
عاشقان را صبر از معشوق باشد کافری
تالب خشک است عاشق را نصیب و چشم تر
دست عاشق تا ندارد صبر پیراهن دری
دست بی تابی مبادا کوته از جیب دلم
در محبت کم مبادا یکدم از چشمم تری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش قصر قدرت افکنده ز ناخوش منظری
چون بنفشه سر به پیش این گنبد نیلوفری
هوش مصنوعی: پیش قصر قدرت، به خاطر منظره ناخوشایند، مانند گل بنفشه سرش را به پایین آورده است. این گنبد نیلوفری هم در حال تماشا است.
این مقرنس طاق والا پشت از ان خم کرده است
تا ببوسد استانت را به رسم چاکری
هوش مصنوعی: این مقرنس زیبا و بلند به خاطر ارادت و محبتش، به شکلی خم شده تا بتواند جایگاه تو را به نشانهٔ خدمتگزاری ببوسد.
در مسدس کلبه این شش جهت جای تو نیست
می کند ذات تو در دریای دیگر گوهری
هوش مصنوعی: در کلبه‌ای که وجودش شش جوانب دارد، جایی برای تو نیست. اما وجود تو مانند گوهری در دریای دیگری است که می‌درخشد.
آسمان سوراخ سوراخ است دایم چون دلم
محفل قدر ترا در آرزوی مجمری
هوش مصنوعی: آسمان همواره پر از ستاره‌ها و سوراخ‌های نورانی است، مانند دل من که همیشه به یاد تو و محفل با ارزش توست و در انتظار دیدارت به سر می‌برد.
سخت بودی گر نبودی ذات پاکت در میان
این که مبدا مبدایی کردی و مصدر مصدری
هوش مصنوعی: این دنیا دشوار و پرچالش است، اما اگر وجود مقدس تو در آن نبود، تحمل آن سخت‌تر می‌شد. تویی که آغاز هر چیزی هستی و سرچشمه‌ای برای همه چیز.
ریگ دشتت آب می بخشد به لولوی عدن
خار راهت باج می گیرد ز گلبرگ طری
هوش مصنوعی: زمین خشک تو به گیاهان حیات می‌دهد و گل‌های رنج‌کشیده، در مسیر تو، بهای خود را از تو می‌گیرند.
پیش دستت بحر چون گرداب می دزدد نفس
پیش جودت می زند ابر از خجالت برتری
هوش مصنوعی: نزدیک دستان تو، دریا مانند گرداب نفس را می‌رباید و به خاطر بزرگواری و سخاوت تو، ابر از خجالت بر زمین می‌زند.
سایه پیدا زان نباشد جسم پاکت را که هست
سایه ات پر نورتر از نور شمع خاوری
هوش مصنوعی: سایه‌ای که به وجود می‌آید، به دلیل جسم پاک تو نیست، بلکه سایه‌ات از نور شمع شرق نیز درخشان‌تر است.
تا قدم بر تارک افلاک سودی می کند
خاک پایت تا ابد بر فرق گردون افسری
هوش مصنوعی: هرگاه خاک پایت به بالاترین نقاط آسمان می‌رسد، نشانِ عظمت تو بر سر گردونه‌ی فلکی برای همیشه خواهد ماند.
کار یک انگشت اعجازت بود شق القمر
شمه ای از کار معراجت بود گردون دری
هوش مصنوعی: عمل تو مانند اعجاز یک انگشت بود که ماه را شکافت. همچنین، بخشی از معراج تو نیز به عنوان نشانه‌ای از قدرت تو در آسمان‌ها نمایان گشت.
خرق گردون ممتنع داند اگر نادان چه باک
ممتنع باید که یابد کار معجز برتری
هوش مصنوعی: اگر دیوانه‌ای بداند که خاکی بر گردون نمی‌افتد، چه باک؛ زیرا کار معجزه‌ای باید برای برتری پیدا کند.
من به برهان می کنم اثبات این مطلب درست
تا نپندارد کسی کاین هست محض شاعری
هوش مصنوعی: من با دلایل محکم این موضوع را ثابت می‌کنم تا کسی فکر نکند که این فقط یک حرف شعری است.
هست ظن امتناع ذاتی اینجا جهل وبس
خرق از اعدام آسان تر بود چون بنگری
هوش مصنوعی: اینجا احتمال امتناع ذاتی وجود دارد و این فقط نادانی است. در واقع، شکستن این محدودیت‌ها بسیار آسان‌تر از نابود ساختن آن‌هاست وقتی به این موضوع نگاه کنی.
منع عادت هست و معجزعین خرق عادتست
کی توان بی خرق عادت دعوی پیغمبری
هوش مصنوعی: هر چیزی که از عادت‌های معمولی خارج باشد، نشانه‌ای است از قدرت و معجزه. آیا ممکن است بدون این‌که از عادت‌ها خارج شد، ادعای پیامبری کرد؟
هست در حکمت بلی خرق محدد ممتنع
لیک غیر از سطح اطلس را محدد نشمری
هوش مصنوعی: در حکمت، ممکن است شرایطی وجود داشته باشد که چیزی نتواند به صورت مشخص و محدود تعریف شود، اما نباید به زوایای سادگی و بی‌عمق کار محدود شد و باید از سطح ظاهری و ابتدایی فراتر رفت.
در شب معراج از اطلس فزون تر کس نگفت
از احادیث شب معراج دانم مخبری
هوش مصنوعی: در شب معراج، هیچ‌کس از یادکردن ویژگی‌های آن شب فراتر نرفت، اما من شخصی را می‌شناسم که از احادیث و روایات آن شب آگاه است.
یا رسول الله خیرالمرسلین ختم الرسل
ای که در وصف تو حیران می شود عقل حری
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، بهترین فرستاده‌ها و آخرین پیامبر، تو آن چنان باشکوه و عظیم هستی که عقل و اندیشه از وصف تو عاجز و حیران می‌ماند.
من به قدر فهم خود وصف جلالت می کنم
ورنه می دانم به قدر از عرض دانش برتری
هوش مصنوعی: من با توجه به درک خود از عظمت تو سخن می‌گویم، اما به خوبی می‌دانم که دانش من نسبت به ارزش واقعی تو خیلی کم است.
من یکی از بندگان خدمت دور توام
گرچه تقصیرات دارم من درین خدمت گری
هوش مصنوعی: من یکی از بندگان هستم که در خدمت تو هستم، گرچه اشتباهات و کمبودهایی دارم، اما همچنان در این خدمت باقی‌ام.
گرچه جرم بی حسابم هست لیکن در حساب
پیش عفوت برگ کاهست و نسیم صرصری
هوش مصنوعی: اگرچه گناهان من بسیارند و حساب بزرگی دارند، اما در برابر رحمت تو، مانند برگ کاهی در برابر وزش نسیم است.
تاب دوری بیش ازینم نیست از درگاه تو
بی لیاقت گر به نزدیکم رسانی قادری
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم دوری از تو را تحمل کنم. من شایسته‌ام که اگر به من نزدیک‌تر شوی، می‌توانی بر این مشکل غلبه کنی.
دوستدار اهل بیت و عترت پاک توام
دیگری لایق ندانم در سری و سروری
هوش مصنوعی: من با تمام وجود عشق و محبت به اهل بیت و نسل پاک تو دارم و هیچ کسی را لایق نمی‌دانم که در مقام دوستی و سروری مانند تو باشد.
عترت پاکت مرا تا بر سرند و سرورند
حاش لله گر پسندم دیگری در چاکری
هوش مصنوعی: من فقط به اهل بیت خودم افتخار می‌کنم و هرگز نمی‌پذیرم که به کسی دیگر علاقه داشته باشم یا او را بر آنها ترجیح دهم.
هر که او بی مهر عترت لاف ایمان می زند
پیش من فرقی ندارد از جهود خیبری
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون عشق به اهل بیت ادعای ایمان کند، برای من فرقی ندارد که از یهودیانی باشد که در خیبر زندگی می‌کنند.
لاف عشق و عاشقی فیاض و پس صبر و شکیب
عشق اهل بیت اگرداری ز حسرت خون گری
هوش مصنوعی: اگر عاشق و دلسوخته‌ای، باید در مورد عشق و عاشقی زیاد حرف بزنید و ادعا کنید، اما در حقیقت عشق واقعی نیازمند صبر و بردباری است. اگر به عشق اهل بیت احترام می‌گذاری، نباید به خاطر حسرت و نرسیدن به آن عشق، خون گریه کنی.
عاشقی و دوری از معشوق بی تابی کجاست
عاشقان را صبر از معشوق باشد کافری
هوش مصنوعی: در عشق و فاصله از محبوب، کجاست آن بی‌تابی؟ چون عاشقان را صبر، از محبوب خود کفر به شمار می‌آید.
تالب خشک است عاشق را نصیب و چشم تر
دست عاشق تا ندارد صبر پیراهن دری
هوش مصنوعی: عاشق در شرایط سخت و خشک زندگی می‌کند و در حالی که چشم اشک آلود دارد، بدون صبر نمی‌تواند تحمل کند. عشق او به مانند پیراهنی است که در این حالت نازک و آسیب پذیر می‌شود.
دست بی تابی مبادا کوته از جیب دلم
در محبت کم مبادا یکدم از چشمم تری
هوش مصنوعی: تاروپود عشق و محبت را از دل کم نکن، و نگذار که احساساتم در سختی و اضطراب کم شود. هرگز نگذار که عشق و محبت از چشمانم بریزد.