شمارهٔ ۵ - تجدید مطلع
تو در آیینه می بینی که عالم گلستان بینی
به حال من ببین تا فتنه آخر زمان بینی
صفای عاشقان آیینه معشوق می باشد
مرا پژمرده چون داری که خود را باغبان بینی
به هر ناکس تو قدر عشوه نادان روا داری
نگاهی را که برق خرمن صد خاندان بینی
تو خسران دو عالم سود عاشق می توانی کرد
به یک دیدن که از سامان ناز خود زیان بینی
بجز حسرت ز دیدار توام مطلب نمی باشد
چه نقصان گر ز ناکامی دلی را کامران بینی
ز یمن عشق با هم هم بهار و هم خزان دارم
مژه ابر بهار و چهره ام برگ خزان بینی
زبان از گفت و گو بستم ولی در شکر خاموشی
سر هر موی من با هر سر مو همزبان بینی
فتادم از تردد خود ولی در جستجوی تست
سرشکم را که بی تابانه هر جانب روان بینی
به فرمان ایستادستم به خدمت دل نهادستم
چنانم من که هر طورم که خواهی همچنان بینی
اگر در ناله برخیزم هوای مهرگان یابی
وگر در گریه بنشینم بهار ارغوان بینی
چنین نومید از خویشم که دشمن را چنان یابی
چنان امیدوارستم که هم خود را چنان بینی
اگر نومیدیم از خویش گفتن ر نمی شاید
ولی امیدواری را ز شوقم ترجمان بینی
امیدم سر بسر لیکن همه پرواز امیدم
به طوف مرقد پیغمبر آخر زمان بینی
چه مرقد آنکه در رفعت ز چرخش مرتفع یابی
چه مرقد آنکه در عزت به عرشش توامان بینی
بهار خلد تعبیر از هوای صاف او یابی
بهشت عدن را از خاک پاکش ترجمان بینی
چه وسعت در سرای اوست از معنی تعالی الله
که این نه خیمه را در صحن او یک سایبان بینی
چه معنی لوحش الله با هوای اوست کاندر وی
دم جبریل از استنشاق در قالب روان بینی
چه حکمت در هوای اوست ماشاالله از قدرت
کز آسیبش چون کان محدد بر کران بینی
ز دیو معصیت کادم نرست از وی معاذالله
در او گر جا توانی کرد تا محشر امان بینی
مدینه چون تنی دان کش مزاج معتدل باشد
بر او این مرقد پرنور را فایض چو جان بینی
در آن درگاه از بس سربلندیها به خاکستی
زمینش گر بکاوی تا به مرکز آسمان بینی
زمین وی اگر نه آسمانستی به معنی پس
در او چون آفتاب عالم جان را مکان بینی
محمد کافرینش را طفیل هستیش یابی
وجودش علت ایجاد ملک کن فکان بینی
اگر او ممکنستی پس میان ممکن و واجب
عجب دارم که در معنی جدایی در میان بینی!
بود بر خط حکمش سر چه سفلی را چه علوی را
که آن را کاروان سالار و عالم کاروان بینی
همه سر در پیش دارند چه ماضی چه مستقبل
که هم بر رفته حکمش هم بر آینده روان بینی
چه خوش عام است سبحان الله این رحمت چه خلق است این
کزو با دوست بینی آنچه با دشمن همان بینی
نشست ار بررخش گرد یتیمی تیره نتوان شد
که عالم را ازین گرد یتیمی سرمه دان بینی
یتیم بی پدر، اما پدر مر جلمه عالم را
عطوفت بسکه بر عالم ز خلقش رایگان بینی
پدر بر سر نه او را لیک لطف ایزدش بر سر
پدر چکند کسی کش لطف ایزد مهربان بینی
نمی بینی به قرآنش که برهان را خجل یابی
ز بس در حرف حرف او حقیقت را عیان بینی
نمی خوانی حدیثش را که لب از گفتگو بندی
ز بس دروی یقین بی پرده داری بی گمان بینی
ز سلمانش همه علم فلاطون را زبون یابی
ز مقدادش همه آداب یونان را زیان بینی
به دیوانش هزاران چون ارسطو بی عمل یابی
به درگاهش هزاران چون سکندر پاسبان بینی
ترا با نور قرآنی چه حاجت علم یونانی
تو آتش در نظر داری و تابش از دخان بینی
کسی با مصطفی گوید ارسطالیس و افلاطون!
طلوع آفتاب آنگه تو نور فرقدان بینی!
فلاطون عقل می لافد محمد عشق می بافد
تو پشت کار این بنگر که روی کار آن بینی
ترا در عشق مردن به بود از زیستن در عقل
که این زنگار دل یابی و آن پرداز جان بینی
ترا ذوق شهادت آنکه از دل شعله زد باید
که برق تیغ را شمع مزار کشتگان بینی
ز عرفان تا به برهان فرق اگر خواهی چنان یابی
که جانان در کنار آنگه تو قاصد در میان بینی
تو با عشق آی در بازار شرع او که از هر سو
گر آیی در خرامش جمله صورت در دکان بینی
ز خاک طیبه کحل دیده ساز آنگه تماشا کن
اگر خواهی جمال طلعت روحانیان بینی
به خاک او که آب خضر ازو لب تشنه می میرد
لبی در بوسه تر کن تا حیات جاودان بینی
مرا این آرزو عمریست سر بر عرش می ساید
ولی برپا همی بند تعلق ها گران بینی
تن ار دور است از آن در لیک چشم معنوی بگشا
که روحم را در آن درگاه فرش آستان بینی
تنم از حسرت خاکش در آب دیده می غلطد
چو آن ماهی که دور از آب بر خاکش تپان بینی
شمارهٔ ۴ - در نعت حضرت رسول (ص) و وصف مرقد ایشان: دلا تا چند خود را فرش این نُه سایبان بینیشمارهٔ ۶ - در منقبت رسول اکرم(ص): چشم دارد بر متاع ما سپهر چنبری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو در آیینه می بینی که عالم گلستان بینی
به حال من ببین تا فتنه آخر زمان بینی
هوش مصنوعی: در آینه، زیبایی و گلستانی را میبینی، اما حال من را مشاهده کن تا آخرین فتنهها و دشواریها را درک کنی.
صفای عاشقان آیینه معشوق می باشد
مرا پژمرده چون داری که خود را باغبان بینی
هوش مصنوعی: عاشقان با صفای خود، مانند آینهای هستند که معشوق را نشان میدهند. اما من که پژمردهام، مانند گلی هستم که نمیتواند خود را باغبان بداند.
به هر ناکس تو قدر عشوه نادان روا داری
نگاهی را که برق خرمن صد خاندان بینی
هوش مصنوعی: اگر به هر بیلیاقتی با ناز و عشوه رفتار کنی، نگاهی به او بینداز که از درخشش و زیباییاش به اندازهی برق خرمن چندین خانواده میباشد.
تو خسران دو عالم سود عاشق می توانی کرد
به یک دیدن که از سامان ناز خود زیان بینی
هوش مصنوعی: با یک نگاه به زیبایی معشوق، میتوانی بهشت و دنیا را به دست آوری، حتی اگر در مقابل آن چشمنواز کمی ضرر ببینی.
بجز حسرت ز دیدار توام مطلب نمی باشد
چه نقصان گر ز ناکامی دلی را کامران بینی
هوش مصنوعی: جز حسرت دیدارت چیزی دیگری نیست که برایم اهمیت داشته باشد، زیرا اگر دلی را در ناکامی ببیند، هرچند کامران و خوشحال باشد، باز هم چیزی کم دارد.
ز یمن عشق با هم هم بهار و هم خزان دارم
مژه ابر بهار و چهره ام برگ خزان بینی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، همزمان با شروع بهار و پاییز زندگیام را تجربه میکنم. چشمانم مثل ابر بهار است و چهرهام شبیه برگهای پاییز به نظر میآید.
زبان از گفت و گو بستم ولی در شکر خاموشی
سر هر موی من با هر سر مو همزبان بینی
هوش مصنوعی: من زبانم را از گفت و گو بستهام، اما در سکوت شیرین، در هر رشته مویی از من، با هر موی سر هم گفتگو وجود دارد.
فتادم از تردد خود ولی در جستجوی تست
سرشکم را که بی تابانه هر جانب روان بینی
هوش مصنوعی: من به خاطر تردیدهایی که دارم، به زمین افتادم، اما هنوز در پی تو هستم. نگاه کن که چگونه اشکهایم بیتابانه از هر سو در حال جاری شدن هستند.
به فرمان ایستادستم به خدمت دل نهادستم
چنانم من که هر طورم که خواهی همچنان بینی
هوش مصنوعی: به فرمان تو ایستادهام و دلم را در خدمت قرار دادهام. من به گونهای هستم که هرطور بخواهی، مرا همانطور مشاهده خواهی کرد.
اگر در ناله برخیزم هوای مهرگان یابی
وگر در گریه بنشینم بهار ارغوان بینی
هوش مصنوعی: اگر من از ناامیدی و درد صدای بلندی بزنم، تو به یاد جشن مهرگان خواهی افتاد و اگر در غم و اندوه نشسته باشم، شکوفههای بهاری با رنگ ارغوانی را خواهی دید.
چنین نومید از خویشم که دشمن را چنان یابی
چنان امیدوارستم که هم خود را چنان بینی
هوش مصنوعی: من از خودم به شدت ناامید هستم، اما از دشمن به اندازهای امیدوارم که تو هم در من چنین امیدی را ببینی.
اگر نومیدیم از خویش گفتن ر نمی شاید
ولی امیدواری را ز شوقم ترجمان بینی
هوش مصنوعی: اگر از خود ناامید باشم، نمیتوانم هیچ چیزی بگویم، اما امید را به خاطر شوق و علاقهام میتوانی در کلامم ببینی.
امیدم سر بسر لیکن همه پرواز امیدم
به طوف مرقد پیغمبر آخر زمان بینی
هوش مصنوعی: من امید زیادی دارم، اما تمام آرزوهایم در سایه طوفانهای مرقد پیامبر آخرالزمان معلق مانده است.
چه مرقد آنکه در رفعت ز چرخش مرتفع یابی
چه مرقد آنکه در عزت به عرشش توامان بینی
هوش مصنوعی: چه تفاوتی دارد جایگاه کسی که به اوج آسمانها رسیده و چه جایگاهی دارد کسی که در اوج مقام و عظمت به وسیله عرش الهی شناخته میشود؟
بهار خلد تعبیر از هوای صاف او یابی
بهشت عدن را از خاک پاکش ترجمان بینی
هوش مصنوعی: در بهار، هوای خوش و پاک او را مانند بهشت برین میدانی و زیباییهای زمین را ترجمهای از نعمتهای آن احساس میکنی.
چه وسعت در سرای اوست از معنی تعالی الله
که این نه خیمه را در صحن او یک سایبان بینی
هوش مصنوعی: در خانه خدا چه وسعت و بزرگی وجود دارد، به گونهای که حتی این خیمهای که در صحن او برپا شده، به چشم نمیآید و تنها مانند یک سایبان به نظر میرسد.
چه معنی لوحش الله با هوای اوست کاندر وی
دم جبریل از استنشاق در قالب روان بینی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به رابطه عمیق میان خداوند و انسان اشاره دارد. در واقع، مفهوم این جمله این است که وجود خداوند و ارتباط او با انسان به قدری نزدیک و همراه است که در حقیقت، روح وحی و الهام بر زندگی انسان تأثیر میگذارد. در اینجا به تصویرسازی از ارتباط معنوی و روحانی اشاره میشود که میتواند به گونهای ادراک شود که انسان میتواند از طریق آن به درک بالاتری از وجود و حقیقت برسد.
چه حکمت در هوای اوست ماشاالله از قدرت
کز آسیبش چون کان محدد بر کران بینی
هوش مصنوعی: در هوای او حکمتهای زیادی نهفته است. ماشاالله، قدرت او بهقدری است که آسیبهایش را میتوان به شکل کوهی محکم بر فراز کران مشاهده کرد.
ز دیو معصیت کادم نرست از وی معاذالله
در او گر جا توانی کرد تا محشر امان بینی
هوش مصنوعی: از شر گناه و دیو معصیت دوری کن، زیرا اگر برایت ممکن باشد که در آنجا بمانی، تا روز قیامت از آسیب او در امان خواهی بود.
مدینه چون تنی دان کش مزاج معتدل باشد
بر او این مرقد پرنور را فایض چو جان بینی
هوش مصنوعی: شهر مدینه مانند یک بدن است که وقتی حالش خوب باشد، بر آن این آرامگاه پرنور گواهی میدهد، همانطور که روح بر تن سایه میافکند.
در آن درگاه از بس سربلندیها به خاکستی
زمینش گر بکاوی تا به مرکز آسمان بینی
هوش مصنوعی: در آن مکان، به خاطر افتخارات زیاد، سرها تا زمین خم شده است و اگر به عمق این مسئله بیندیشی، میتوانی عظمتش را تا بالاترین نقطه آسمان ببینی.
زمین وی اگر نه آسمانستی به معنی پس
در او چون آفتاب عالم جان را مکان بینی
هوش مصنوعی: اگر زمین او آسمان نیست، پس در آن مکان، مانند آفتاب، جان عالم را میتوانی مشاهده کنی.
محمد کافرینش را طفیل هستیش یابی
وجودش علت ایجاد ملک کن فکان بینی
هوش مصنوعی: محمد، کافرینش به واسطه وجود تو به وجود آمده است؛ وجود تو علت خلق جهان است و وقتی به آن نگاه کنی، همه چیز را در آن خواهی دید.
اگر او ممکنستی پس میان ممکن و واجب
عجب دارم که در معنی جدایی در میان بینی!
هوش مصنوعی: اگر او (خدا) ممکن بود، پس در میان چیزهای ممکن و واجب، عجیب است که جدایی و تفاوتی احساس میکنی!
بود بر خط حکمش سر چه سفلی را چه علوی را
که آن را کاروان سالار و عالم کاروان بینی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که حکمت و فرمان الهی بر همه افراد، چه از طبقات پایینتر و چه از طبقات بالا حاکم است. اینگونه است که میتوان این فرمان را مانند کاروان سالاری در نظر گرفت که هدایتگر و عالم به مسیر و مقصد است. در واقع، نشانهای از تسلط و دانش اوست که همه را در مسیر درست هدایت میکند.
همه سر در پیش دارند چه ماضی چه مستقبل
که هم بر رفته حکمش هم بر آینده روان بینی
هوش مصنوعی: همه انسانها نسبت به گذشته و آینده خود تسلیم هستند، زیرا هم برای آنچه گذشته است حکم وجود دارد و هم برای آنچه در آینده خواهد آمد، مشاهده و پیشبینیها برقرار است.
چه خوش عام است سبحان الله این رحمت چه خلق است این
کزو با دوست بینی آنچه با دشمن همان بینی
هوش مصنوعی: چه لذتبخش است که میبینی همه چیز با رحمت الهی خلق شده است. این رحمت به قدری گسترده است که وقتی با دوستانت هستی، حس محبت و دوستی را تجربه میکنی و وقتی با دشمنانت مواجه میشوید، همان احساس را در درونت احساس میکنی.
نشست ار بررخش گرد یتیمی تیره نتوان شد
که عالم را ازین گرد یتیمی سرمه دان بینی
هوش مصنوعی: اگر نشانی از یتیمی بر چهرهات باشد، نمیتوانی امیدوار باشی که دنیا را از این علامت یتیمی پاک ببینی.
یتیم بی پدر، اما پدر مر جلمه عالم را
عطوفت بسکه بر عالم ز خلقش رایگان بینی
هوش مصنوعی: یعد از اینکه اشاره به یتیمی دارد، بیان میکند که هرچند از پدر بیبهره است، اما نوع محبت و عطوفتی که از عالم (خالق یا خدا) میبیند، مثل عشق پدری است که به راحتی و بدون هیچ پیششرطی به او عطا میشود. در واقع، این جمله میگوید که عشق و توجهی که از سوی عالم به انسانها میرسد، سرشار از بزرگی و مهربانی است.
پدر بر سر نه او را لیک لطف ایزدش بر سر
پدر چکند کسی کش لطف ایزد مهربان بینی
هوش مصنوعی: پدر به ظاهر بر فرزند خود خشمگین است، اما لطف و رحمت پروردگار بر سر پدر سایه افکنده است. اگر کسی محبت و رحمت خداوند مهربان را ببیند، متوجه خواهد شد که عشق و لطف الهی همیشه در زندگی حاکم است.
نمی بینی به قرآنش که برهان را خجل یابی
ز بس در حرف حرف او حقیقت را عیان بینی
هوش مصنوعی: به قرآن او نگاه کن، میبینی که چقدر برهان و دلیل را شرمنده کرده است؛ زیرا در هر کلام او حقیقت به وضوح نمایان است.
نمی خوانی حدیثش را که لب از گفتگو بندی
ز بس دروی یقین بی پرده داری بی گمان بینی
هوش مصنوعی: تو از گفتن داستانش خودداری میکنی، چون آنقدر در حقیقت راستین فرو رفتهای که دیگر نیازی به سخن گفتن نیست. به طور مسلم، این حقیقت را به وضوح درک میکنی.
ز سلمانش همه علم فلاطون را زبون یابی
ز مقدادش همه آداب یونان را زیان بینی
هوش مصنوعی: از سلمان میتوانی تمام دانشهای فلسفهی افلاطون را بیاموزی و از مقداد میتوانی کلیه آداب و رسوم یونان را یاد بگیری.
به دیوانش هزاران چون ارسطو بی عمل یابی
به درگاهش هزاران چون سکندر پاسبان بینی
هوش مصنوعی: اگر به کتابش مراجعه کنی، افرادی بیعمل و دانشمندی مانند ارسطو پیدا خواهی کرد. اما در درگاه او، نگهبانانی مانند سکندر را خواهی دید.
ترا با نور قرآنی چه حاجت علم یونانی
تو آتش در نظر داری و تابش از دخان بینی
هوش مصنوعی: تو به نور قرآن نیاز نداری، علم یونانی برایت چه فایدهای دارد؟ تو فقط آتش را میبینی، اما در واقعیت نمیدانی که نور واقعی چگونه است و فقط دود را مشاهده میکنی.
کسی با مصطفی گوید ارسطالیس و افلاطون!
طلوع آفتاب آنگه تو نور فرقدان بینی!
هوش مصنوعی: اگر کسی درباره پیامبر اکرم (ص) با نامهای ارسطو و افلاطون صحبت کند، باید بداند که آفتاب حقیقت و نور، در وجود او جلوهگر است و تنها در این صورت میتواند به درک واقعی و عمیق برسد.
فلاطون عقل می لافد محمد عشق می بافد
تو پشت کار این بنگر که روی کار آن بینی
هوش مصنوعی: فلاطون بر عقل و منطق تاکید دارد و در سخنرانیهایش به آن میبالد، در حالی که محمد بر عشق و احساسات توجه دارد و به آن میپردازد. تو باید به پشتکار و تلاش خودت توجه کنی تا به نتایج و آثار کار آن بزرگترها نگاه کنی.
ترا در عشق مردن به بود از زیستن در عقل
که این زنگار دل یابی و آن پرداز جان بینی
هوش مصنوعی: بهتر است در عشق بمیری تا اینکه با عقل زندگی کنی، زیرا در عشق میتوانی به معنای واقعی دل را بشکافی و جان را درک کنی، در حالی که عقل تنها زنگاری به وجود میآورد.
ترا ذوق شهادت آنکه از دل شعله زد باید
که برق تیغ را شمع مزار کشتگان بینی
هوش مصنوعی: شهادت تو باید به قدری دلانگیز و شگفتانگیز باشد که مانند شعلهای از دل برآید و در این حالت، باید تیغی که در میدان نبرد به کار میرود، همچون شمعی در مزار شهیدان جلوهگر باشد.
ز عرفان تا به برهان فرق اگر خواهی چنان یابی
که جانان در کنار آنگه تو قاصد در میان بینی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی فرق میان عرفان و برهان را درک کنی، متوجه خواهی شد که معشوق در کنار قرار دارد و تو مانند قاصدی در میان آنها هستی.
تو با عشق آی در بازار شرع او که از هر سو
گر آیی در خرامش جمله صورت در دکان بینی
هوش مصنوعی: در بازار عشق، در حالی که از هر طرف قدم میزنی، همه زیباییها و جذابیتها را در اطراف خود میبینی.
ز خاک طیبه کحل دیده ساز آنگه تماشا کن
اگر خواهی جمال طلعت روحانیان بینی
هوش مصنوعی: از خاک پاک و مقدس چشمانت را با سرمه بیارای و سپس به تماشا بنشین، اگر میخواهی زیبایی چهرههای روحانی را ببینی.
به خاک او که آب خضر ازو لب تشنه می میرد
لبی در بوسه تر کن تا حیات جاودان بینی
هوش مصنوعی: اگر به خاک او، که آب حیات بخش از آن برای تشنگان میریزد، بوسه بزنی، میتوانی زندگی ابدی و جاودان را تجربه کنی.
مرا این آرزو عمریست سر بر عرش می ساید
ولی برپا همی بند تعلق ها گران بینی
هوش مصنوعی: این آرزو که سالهاست در دل من جا دارد، مانند چیزی بلند و عظیم در آسمانها میچرخد، اما هر بار که سعی میکنم به آن دست یابم، احساس میکنم که بندهایی از وابستگیها مرا به زمین میکشند و نمیگذارند که آزادانه پرواز کنم.
تن ار دور است از آن در لیک چشم معنوی بگشا
که روحم را در آن درگاه فرش آستان بینی
هوش مصنوعی: بدن از آن در فاصله دارد، اما چشمان باطن خود را باز کن تا ببینی که روح من در آن درگاه مانند فرشی در زیر پای تو قرار دارد.
تنم از حسرت خاکش در آب دیده می غلطد
چو آن ماهی که دور از آب بر خاکش تپان بینی
هوش مصنوعی: بدن من از حسرت خاکش در آب اشک میریزد، مثل ماهیای که از آب دور افتاده و در بین خاکها به تپش میافتد.