شمارهٔ ۴۹ - مطلع دوم
ای روزگار را به وجود تو خرّمی
بر خویشتن ببال که یکتای عالمی
چون آسمان به عرصة آفاق سروری
چون آفتاب در همه کشور مسلّمی
بر سایة تو سجده برد نور آفتاب
کاندر نسب زاشرف اولاد آدمی
قدر ترا پرستش ایام شد جلال
کز رتبه بر تمامت عالم مقدّمی
بر ذات تست نازش دین و دول که تو
سلطان علم بودی و دستور عالمی
در جنب لاتناهی ابعاد جاه خویش
برهم زن قضیّة برهان سلّمی
حصر فضایل تو نصیب شماره نیست
این جایگه بود که فزونی کند کمی
خاک درت به دیدة افلاک توتیاست
اینجا بلند چون نشود قدر آدمی!
گلزار دولت تو ازلپرور آدمست
زان با ابد درست کند عهد خرّمی
ابر از کجا و تربیت این چمن کجا
دریا درین محیط کند مشق شبنمی
بنیان شوکت تو که همسایة قضاست
باج از سپهر پیر ستاند ز محکمی
تا غم به دولت تو ز دلها کناره کرد
عشرت گرفته است برات مسلّمی
داغ خود آفتاب چرا به نمیکند
اکنون که هست لطف ترا کار مرهمی
گر آفتاب دم زند از نور جبههات
در چارفصل کم نشود فیض خرّمی
سیمای جبهة تو دم از نور میزند
معلوم میشود که به خورشید توأمی
در مجمع مشاهده جسم مروّحی
در محفل مناظره روح مجسّمی
در مجلس تو سامعه از هوش میرود
با عقل همزبانی و با روح همدمی
هر رتبهات که مرتبهسنج مراتبست
کس را ندادهاند تلاش مقدّمی
بر تست اقتدای خلایق که در کمال
چون ذات عقل بر همه عالم مقدّمی
در جاه و در بزرگی و در شان و در شکوه
چون آفتاب در همه عالم مسلّمی
هم در نسب سیادت و هم در حسب کمال
چشم بد از تو دور که ممتاز عالمی
در نزد حسن خلق حریف تو عاجزیست
با سرکشان زیاد و زافتادگان کمی
چون مرحمت به نزد خلایق معزّزی
چون معدلت به پیش شهنشه مکرّمی
بر امتیاز شاه بنازند ماه و مهر
کش در جهان تو صاحب دیوان اعظمی
اقبال شه بلند کش آیین ملک را
دستور اعظمیّ و وزیر معظّمی
بر شغلِ پشت پا زدهات خواند پادشاه
دانست چون به دولت و اقبال توأمی
محتاب بود بخت جوانش به عقل پیر
شاهست آفتاب و تواش صبح همدمی
پایندهتر ز قائمة عرش میسزد
بنیان دولتی که تواش رکن محکمی
از صر صر خزان نکشد زردروییی
گلزار شوکتی که تواش تازه شبنمی
از دیو حادثات جهان را دگر چه بیم
اکنون که پادشاه سلیمان تو خاتمی
اقبال شاه را ز تو هرگز گزیر نیست
گر پادشه جسمت تو هم جام این جمی
هر چند کز تقدّس ذات فرشتهخوی
دانم کزین معامله چو غنچه درهمی
لیکن عموم مصلحت خلق عذر خواست
در گلشن وجود عجب ابر پرنمی
غافل مشو که واسطة فیض اقدسی
دل بد مکن که باعث خیر دمادمی
ختم سخن کنم به دعای تو تا ابد
کاین مدّعا بهست ز هر بیشی و کمی
تا مهر و ماه هست تو باشیّ و پادشاه
چندان که کسب میکند از مهر مه همی
شمارهٔ ۴۸ - در مدح سلطان العلما خلیفه سلطان وزیر شاه عباس دوم: اکنون که تازه گشت دلا عهد خرّمیشمارهٔ ۵۰ - در مدح میرزا حبیباللّه صدر و اعتذار از وی: درین رباط دو در نه مسافرم نه مقیم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای روزگار را به وجود تو خرّمی
بر خویشتن ببال که یکتای عالمی
هوش مصنوعی: ای روزگار، به خاطر وجود تو بر خود ببال و خوشحال باش که تو یکتای جهان هستی.
چون آسمان به عرصة آفاق سروری
چون آفتاب در همه کشور مسلّمی
هوش مصنوعی: مانند آسمان که در وسعتها برتری دارد، مانند آفتابی است که در تمامی سرزمینها قدرت و سلطه دارد.
بر سایة تو سجده برد نور آفتاب
کاندر نسب زاشرف اولاد آدمی
هوش مصنوعی: در زیر سایهات، نور خورشید هم به خاک میافتد، زیرا تو از نسل شرافتمند انسانها هستی.
قدر ترا پرستش ایام شد جلال
کز رتبه بر تمامت عالم مقدّمی
هوش مصنوعی: قدر و ارزش تو به اندازهای است که زمان به ستایش تو به پا خواسته است، چرا که مقام و مرتبهات بالاتر از همه موجودات است.
بر ذات تست نازش دین و دول که تو
سلطان علم بودی و دستور عالمی
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش شخصیت و مقام فردی اشاره دارد که در علم و دانش برتری دارد و مورد احترام و محبت قرار گرفته است. شخصی که در میان دیگران به عنوان یک رهبر و پیشوای علمی شناخته میشود و همه به او ناز میکنند. او به عنوان سروری در زمینه علم و دانش برگزیده شده است.
در جنب لاتناهی ابعاد جاه خویش
برهم زن قضیّة برهان سلّمی
هوش مصنوعی: در کنار بینهایت بودن، مقام و موقعیت خود را به هم میزنم که نشاندهنده حقیقت و استدلال منطقی است.
حصر فضایل تو نصیب شماره نیست
این جایگه بود که فزونی کند کمی
هوش مصنوعی: فضایل تو به قدری زیاد است که نمیتوان آنها را شمرد. این مکان باید جایی باشد که پر از صفات عالی تو باشد، نه کمبود.
خاک درت به دیدة افلاک توتیاست
اینجا بلند چون نشود قدر آدمی!
هوش مصنوعی: خاکی که در درگاه توست به اندازهای ارزشمند است که آسمانها به آن حسادت میکنند. اینجا چنین بلندی وجود ندارد که ارزش آدمی را نشان دهد.
گلزار دولت تو ازلپرور آدمست
زان با ابد درست کند عهد خرّمی
هوش مصنوعی: گلزار صفا و خوشی تو از زمان آغاز آفرینش آدم شکل گرفته است، و به همین دلیل، با گذشت زمان، پیمان شادابی و خوشحالی را برقرار میکند.
ابر از کجا و تربیت این چمن کجا
دریا درین محیط کند مشق شبنمی
هوش مصنوعی: ابر از کجا به وجود آمده و چمن چگونه پرورش یافته است؟ در این فضا، دریا میتواند شبنم را تمرین کند.
بنیان شوکت تو که همسایة قضاست
باج از سپهر پیر ستاند ز محکمی
هوش مصنوعی: شکوه و بزرگی تو که همسایه سرنوشت است، از آسمان قدیمی با استحکام خاصی به دست میآید.
تا غم به دولت تو ز دلها کناره کرد
عشرت گرفته است برات مسلّمی
هوش مصنوعی: تا وقتی که غم از دلها دور شده و به خوشی روی آوردهاند، زندگی شادیبخش و ثابتقدم شده است.
داغ خود آفتاب چرا به نمیکند
اکنون که هست لطف ترا کار مرهمی
هوش مصنوعی: چرا آفتاب داغی که دارد، اکنون نمیتواند به دل بزند و به دردهای من تسکین بخشد، در حالی که وجود تو به من نیکی میکند؟
گر آفتاب دم زند از نور جبههات
در چارفصل کم نشود فیض خرّمی
هوش مصنوعی: اگر خورشید هم از نور پیشانی و چهرهات تابش کند، در هیچ فصلی نعمت خوشحالی و سرزندگی کاهش نخواهد یافت.
سیمای جبهة تو دم از نور میزند
معلوم میشود که به خورشید توأمی
هوش مصنوعی: چهره تو همچون نوری درخشان است و این نشان میدهد که تو با خورشید رابطهای نزدیک داری.
در مجمع مشاهده جسم مروّحی
در محفل مناظره روح مجسّمی
هوش مصنوعی: در جمعی که در آن به تماشای عشق میپردازند، روحی نمایان و ملموس در گفتوگوهای دلنشین قرار دارد.
در مجلس تو سامعه از هوش میرود
با عقل همزبانی و با روح همدمی
هوش مصنوعی: در مجلس تو، گوشها از شگفتی و حیرت بیخبر میشوند، زیرا که دل و عقل نمیتوانند با یکدیگر صحبت کنند و روح به آتشی از محبت و عشق میسوزد.
هر رتبهات که مرتبهسنج مراتبست
کس را ندادهاند تلاش مقدّمی
هوش مصنوعی: هر سطح و جایگاهی که داری، بر اساس اصول و سنجشهاست و هیچکس را بدون تلاش و کوشش قابل توجهی به این مرتبهها نرساندهاند.
بر تست اقتدای خلایق که در کمال
چون ذات عقل بر همه عالم مقدّمی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دیگران در کمال و فضیلت، به تو الگو میزنند؛ همانطور که عقل بر همه موجودات برتری دارد و مقدمهای برای درک و فهم به شمار میآید.
در جاه و در بزرگی و در شان و در شکوه
چون آفتاب در همه عالم مسلّمی
هوش مصنوعی: شخصی در مقام و بزرگی و عظمت، مانند آفتابی است که در تمام عالم روشنایی میافشاند و مورد تأیید و شناخته شده است.
هم در نسب سیادت و هم در حسب کمال
چشم بد از تو دور که ممتاز عالمی
هوش مصنوعی: این متن به ویژگیهای برجسته فردی اشاره دارد که هم از نظر نژادی و خانوادگی (نسب سیادت) و هم از نظر شخصیت و شایستگی (حسب کمال) دارای مقام و منزلت بالایی است. همچنین بیان میکند که این فرد از چشم بد و حسادتها در امان است و به نوعی برتر و ممتاز در میان دیگران به شمار میرود.
در نزد حسن خلق حریف تو عاجزیست
با سرکشان زیاد و زافتادگان کمی
هوش مصنوعی: در کنار انسانهای با حسن رفتار، تو قدرتی نداری. حتی در مقابل افراد مغرور و کسانی که به سمت پایین افتادهاند، تو از خود توانی نشان نمیدهی.
چون مرحمت به نزد خلایق معزّزی
چون معدلت به پیش شهنشه مکرّمی
هوش مصنوعی: زمانی که لطف و محبت تو در دل مردم موجب عزت و احترام آنها میشود، مانند این است که در پیش شاه بزرگ و محترمی، انصاف و اعتدال تو خود را نشان میدهد.
بر امتیاز شاه بنازند ماه و مهر
کش در جهان تو صاحب دیوان اعظمی
هوش مصنوعی: در این دنیا، ماه و خورشید بر امتیاز و برتری شاه گواهی میدهند، زیرا تو در حقیقت صاحب مقام و منزلت بالا و گستردهای هستی.
اقبال شه بلند کش آیین ملک را
دستور اعظمیّ و وزیر معظّمی
هوش مصنوعی: اقبال با عزت و مقام، روش حکمرانی را به خداوندی بزرگ و وزیر محترم فرا میخواند.
بر شغلِ پشت پا زدهات خواند پادشاه
دانست چون به دولت و اقبال توأمی
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که وقتی کسی به جایگاه و مسئولیتی دست مییابد، دیگران متوجه موفقیت و خوشبختی او میشوند. در واقع، پادشاه از رفتار و عمل کسی آگاه میشود که به خاطر اوضاع خوب و موفقیتش، میخواهد در زندگیاش تغییراتی ایجاد کند. بهعبارتی دیگر، موفقیت و سرنوشت خوب افراد میتواند توجه دیگران را جلب کند و باعث شود که آنها به این موضوع اهمیت دهند.
محتاب بود بخت جوانش به عقل پیر
شاهست آفتاب و تواش صبح همدمی
هوش مصنوعی: بخت جوانش در اوج و خوشبختی است، همانطور که آفتاب در آسمان درخشان است و صبح به او همدمی میدهد. عقل و دانش پیر پادشاه، به مانند روشنایی آفتاب، راهنمای اوست.
پایندهتر ز قائمة عرش میسزد
بنیان دولتی که تواش رکن محکمی
هوش مصنوعی: دولتی که تو یکی از ارکان اصلی آن هستی، از بسیاری از چیزها که در آسمانها وجود دارد، برتر و پایدارتر است.
از صر صر خزان نکشد زردروییی
گلزار شوکتی که تواش تازه شبنمی
هوش مصنوعی: در فصل پاییز، رنگ زرد و پژمردهای از گلزار نمیافتد، زیرا شکوفهای که تو در آن هستی همیشه با طراوت و شاداب مانند شبنم میدرخشد.
از دیو حادثات جهان را دگر چه بیم
اکنون که پادشاه سلیمان تو خاتمی
هوش مصنوعی: در برابر حوادث و مشکلات زندگی، چه نگرانی وجود دارد، وقتی که تو مانند پادشاه سلیمان، قدرت و حکمت داری؟
اقبال شاه را ز تو هرگز گزیر نیست
گر پادشه جسمت تو هم جام این جمی
هوش مصنوعی: شاه اقبال هرگز نمیتواند از تو دور شود، حتی اگر تو هم فقط جسمی باشی که در این دنیای مادی به سر میبرد.
هر چند کز تقدّس ذات فرشتهخوی
دانم کزین معامله چو غنچه درهمی
هوش مصنوعی: هرچند میدانم که ذات فرشتگان پاک و مقدس است، اما این معامله را مثل غنچهای میدانم که در هم پیچیده و بسته است.
لیکن عموم مصلحت خلق عذر خواست
در گلشن وجود عجب ابر پرنمی
هوش مصنوعی: اما عموم مردم به خاطر منافع جامعه، در باغ وجود از چیزهای عجیب و غریب عذر خواستند.
غافل مشو که واسطة فیض اقدسی
دل بد مکن که باعث خیر دمادمی
هوش مصنوعی: هوشیار باش که از حقیقت و فیض الهی غافل نشوی. دل خود را آلوده نکن، زیرا ممکن است این کار باعث ایجاد مشکلات و خسارتهای مکرر شود.
ختم سخن کنم به دعای تو تا ابد
کاین مدّعا بهست ز هر بیشی و کمی
هوش مصنوعی: من سخن را با دعای تو به پایان میرسانم تا ابد، زیرا این خواسته از هر کم و زیادی بهتر است.
تا مهر و ماه هست تو باشیّ و پادشاه
چندان که کسب میکند از مهر مه همی
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید و ماه وجود دارند، تو نیز به عنوان پادشاه خواهی بود، به اندازهای که از نور خورشید و ماه بهرهمند میشوی.