شمارهٔ ۴۵ - در مدح شاه صفی
شکر که گردید ز لطف خدای
تخت مقام شه فرمانروای
شاه جوان طالع بیدار بخت
صفدر دریا دل کشور گشای
خسرو جم حشمت گردون شکوه
داور مه طلعت خورشید رای
وارث تخت جم و تاج کیان
حارس ملک خود و دین خدای
شاه صفی آنکه ز اقبال اوست
قاعده سلطنت و دین بهپای
دیده شرع از رخ او نورگیر
آینه دولت ازو باصفای
کرد چو بر تخت سعادت قرار
یافت چو بر مسند اقبال جای
داد فروغ رخ اقبال او
دیده یعقوب جهان را ضیای
تاج شد از میمنتش سرفراز
تخت شد از مقدم او عرشسای
تاج به پرواز درآمد ز شوق
تا به سرش سایه کند چون همای
تخت، روان شد پی پابوس او
چرخزنان گشت ز شادی، لوای
سکه چو نامش همه عالم دوید
تا برد این مژده فتح انتمای
در همه گوش است کنون این سروش
بر همه لبهاست کنون این نوای
نقش نشسته است درم را که یافت
از شرف نام خوشش رونمای
تیغ جهانگیری او بر میان
تخت جهانداری او بر سمای
از ره عزت به پر تیر او
فال سعادت زده بال همای
رخش جهانده به فلک چون نگاه
صیت رسانده به ملک چون دعای
سکه ز نامش به جهان روشناس
خطبه ز اسمش به زبان آشنای
سر به خط حکم نهادش فلک
دین به کف عدل سپردش خدای
شد قدرش تابع امر مطاع
پیرو تدبیر درستش قضای
انجم ازین کوکبه دارد هراس
چرخ فروتن شده زین کبریای
بارد از قبال جهانگیریش
از پر تیرش همه فر همای
زود بود کز اثر داروگیر
قیصر و فغفور درآید زپای
چین چو سر زلف درآید به دست
روم بگیرد ز خط مشکسای
نافه گشاید ز غزال ختن
بوسه رباید ز بتان ختای
هند که سودایی این دولتست
بشنود این صیت صلابت صدای
دادکنان بر گذرش رونهد
ناله برآورده چو هندی درای
کوهه پیلان شودش پایتخت
وز پر طاووس کند متکای
مصر عزیزش کند از نیکویی
یثرب و بطحا شودش دلگشای
شام بخندد به رخش همچو صبح
قدس بخواهد به دعاش از خدای
رایت دین راست شود در فرنگ
کفر نگونسار ببیند لوای
معبد کفار مساجد شود
بتکده گردد حرم کبریای
دهر مسخر شودش سربسر
ملک مقرر شودش جابجای
امن و امان فاش شود در جهان
عیش و طرب روی نهد بر ملای
قدر عزیزان همه پیدا شود
پرده ز رو برفکند مدعای
اهل هنر روز ببینند و روی
نکته وران هوش فزایند ورای
فضل نهد روی به اوج ظهور
قدر برآید ز حضیض خفای
علم به معراج رود چون رسول
برسر شعری بنهد شعر پای
ساده کند دهر ز هر ناخوشی
پاک کند ملک ز هر ناسزای
هرکه ندیدست فلک برقرار
گو نگرد کوه شکوهش بهجای
وانکه ندیدست روان کوه قاف
گو به سمندش نگرد رهگرای
وه چه سمندی که سبکسیریش
برسر افلاک نهادست پای
سر ننهد پاش به نعل هلال
می ندهد دست به رنگ حنای
رشته وهمش نکشد در چدار
چون شود از شوخوشی جلوهزای
وقت تماشاش ز بس چابکی
دمبدم از دیده جهد چون سهای
چون به خیال اندرم آید سبک
سرزده چون معنی نازک ادای
دمبدم از نازکی جلوهاش
میجهد از خاطر معنیگشای
برقصفت گاه سبکسیریش
گام گشاید چو نظر برهوای
ازپی تاریخ جلوسش چو طبع
کرد سؤال از خرد رهنمای
خندهزنان روی به وی کرد و گفت
«شاهصفی پادشه پاکرای»
تا که فلک راست جهان زیردست
تا که جهانراست خدا کدخدای
باد جهان همچو عنانش به دست
باد فلک همچو رکابش بهپای
تخت روانش فلک نه طبق
پیک دوانش مه و مهر سمای
شمارهٔ ۴۴ - مطلع سوم: بر سریر پادشاهی پادشاه کامیابشمارهٔ ۴۶ - در مدح شاهعباس ثانی: داد باد صبح رنگین مژدهای از نوبهار
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکر که گردید ز لطف خدای
تخت مقام شه فرمانروای
هوش مصنوعی: شکر که به لطف خدا، تخت و مقام پادشاهی به او هدیه شد.
شاه جوان طالع بیدار بخت
صفدر دریا دل کشور گشای
هوش مصنوعی: شاه جوان با نیک بختی و سرنوشت خوب، دلی شجاع و نیرومند دارد و برای گشایش مرزهای کشور خود تلاش میکند.
خسرو جم حشمت گردون شکوه
داور مه طلعت خورشید رای
هوش مصنوعی: خسرو جم، که نماد قدرتمندی و شکوه است، در واقع نمایانگر عظمت و زیبایی جهان است. چهرهای همچون خورشید دارد که با درخشش خود، همه چیز را روشن میکند و به زندگی رنگ و جلا میبخشد.
وارث تخت جم و تاج کیان
حارس ملک خود و دین خدای
هوش مصنوعی: وارث تخت جمشید و دارای تاج پادشاهی ایرانی، نگهبان کشور و دین خداوند است.
شاه صفی آنکه ز اقبال اوست
قاعده سلطنت و دین بهپای
هوش مصنوعی: شاه صفی، کسیست که با خوششانسیاش، اصول حکومت و مذهب را برقرار کرده است.
دیده شرع از رخ او نورگیر
آینه دولت ازو باصفای
هوش مصنوعی: چشمان شرع با زیبایی و نور رخ او روشن شده است و از اوست که آینه دولت و Prosperity با صفایی خاص پیدا میکند.
کرد چو بر تخت سعادت قرار
یافت چو بر مسند اقبال جای
هوش مصنوعی: وقتی بر روی تخت خوشبختی نشسته و به مقام و منزلت دست یافت، در جایگاه موفقیت قرار گرفت.
داد فروغ رخ اقبال او
دیده یعقوب جهان را ضیای
هوش مصنوعی: نور و جذبه او چنان است که مانند نور چشمان یعقوب، دنیا را روشن کرده است و برکت حضوری او در زندگی مردم دیده میشود.
تاج شد از میمنتش سرفراز
تخت شد از مقدم او عرشسای
هوش مصنوعی: به خاطر ورود او، تاج سرمان بلند و با افتخار شد و تخت ما به دلیل وجود او چنان شد که مانند آسمانی بر سر ما سایه افکنده است.
تاج به پرواز درآمد ز شوق
تا به سرش سایه کند چون همای
هوش مصنوعی: تاج به خاطر شوق، به پرواز درآمد تا بر سرش سایه بیفکند مانند پرندهای بزرگ.
تخت، روان شد پی پابوس او
چرخزنان گشت ز شادی، لوای
هوش مصنوعی: تخت به راه افتاد و به پیش پای او رفت، و به خاطر خوشحالی، آسمان به دور خود میچرخید و پرچم را به اهتزاز درآورد.
سکه چو نامش همه عالم دوید
تا برد این مژده فتح انتمای
هوش مصنوعی: هر زمان که نام سکه به گوش میرسد، تمام عالم به حرکت در میآید تا بشنود خبر فتح و پیروزی را.
در همه گوش است کنون این سروش
بر همه لبهاست کنون این نوای
هوش مصنوعی: اکنون این آواز در همه جا طنینانداز است و بر روی هر لب یادی از آن به گوش میرسد.
نقش نشسته است درم را که یافت
از شرف نام خوشش رونمای
هوش مصنوعی: نقش زیبایی در درگاه من نشسته است که از شرافت اسم خوشش رونمایی میکند.
تیغ جهانگیری او بر میان
تخت جهانداری او بر سمای
هوش مصنوعی: قدرت و تسلط او مانند شمشیری است که در مرکز حکمرانی و اداره جهان قرار دارد، و افکار و قلبها را تحت تاثیر قرار میدهد.
از ره عزت به پر تیر او
فال سعادت زده بال همای
هوش مصنوعی: از راه بزرگی و مقام، تیر او که علامت و نشانهی سعادت است، به پرواز در آمده و به اوج رسیده است.
رخش جهانده به فلک چون نگاه
صیت رسانده به ملک چون دعای
هوش مصنوعی: چهرهای که جهانیان را میافریند، وقتی به آسمان مینگرد، فضیلتها و خوبیها را به ملّتها منتقل میکند، مانند دعایی که به درگاه خداوند میشود.
سکه ز نامش به جهان روشناس
خطبه ز اسمش به زبان آشنای
هوش مصنوعی: سکهای که نامش در دنیا شناخته شده است، مانند خطبهای است که مردم با نام او آشنا هستند.
سر به خط حکم نهادش فلک
دین به کف عدل سپردش خدای
هوش مصنوعی: آسمان سر خود را به فرمان او گذاشت و خداوند دین را به دست عدالت سپرد.
شد قدرش تابع امر مطاع
پیرو تدبیر درستش قضای
هوش مصنوعی: مقدار ارزش او به دستوری وابسته است که طبق تدبیر درستش اجرا میشود.
انجم ازین کوکبه دارد هراس
چرخ فروتن شده زین کبریای
هوش مصنوعی: ستارهها از این مکان و عظمت ترس دارند، به گونهای که گردونه آسمان به خاطر این بزرگی تو تواضع کرده است.
بارد از قبال جهانگیریش
از پر تیرش همه فر همای
هوش مصنوعی: اشاره به این دارد که پرندهای با شکوه و عظمت از آسمان به زمین فرود میآید، و با تیرکمانش، تأثیرات و برکات ویژهای به همراه دارد. این تصویر به قدرت و زیبایی موجود در طبیعت و تأثیر آن بر جهان اشاره میکند.
زود بود کز اثر داروگیر
قیصر و فغفور درآید زپای
هوش مصنوعی: بسیار زود است که تأثیر داروهای قیمتی و شاهانه از بین برود و آثار آن به زودی از پاهایت دور شود.
چین چو سر زلف درآید به دست
روم بگیرد ز خط مشکسای
هوش مصنوعی: زمانی که چین و زیبایی مانند موهای وزه شده در نزدیکی ظاهر میشود، من با دقت و علاقه آن را در دست میگیرم و خطی از رنگ مشکی را بر روی آن میگذارم.
نافه گشاید ز غزال ختن
بوسه رباید ز بتان ختای
هوش مصنوعی: درختان گلنرگس در منطقه ختن شکوفا میشوند و زیبایی و جلوه گلهای آن از عشاق و معشوقان میگیرد.
هند که سودایی این دولتست
بشنود این صیت صلابت صدای
هوش مصنوعی: هند که آرزوی این قدرت را دارد، صدای قوی و تاثیرگذار این وضعیت را میشنود.
دادکنان بر گذرش رونهد
ناله برآورده چو هندی درای
هوش مصنوعی: در حینی که او در حال عبور است، به شدت ناله میکند و مانند هندیهای غمگین و افسرده، احساس درد و اندوه خود را به نمایش میگذارد.
کوهه پیلان شودش پایتخت
وز پر طاووس کند متکای
هوش مصنوعی: کوههای بزرگ به جای تخت میشود و پرهای طاووس برایش بالشی میسازد.
مصر عزیزش کند از نیکویی
یثرب و بطحا شودش دلگشای
هوش مصنوعی: مصر به خاطر خوبیهای یثرب و بطحا برایش زیبا و دلپذیر میشود.
شام بخندد به رخش همچو صبح
قدس بخواهد به دعاش از خدای
هوش مصنوعی: شب بر چهرهاش میخندد مانند صبحی که برای مقدسترین دعاها، از خداوند طلب میکند.
رایت دین راست شود در فرنگ
کفر نگونسار ببیند لوای
هوش مصنوعی: در سرزمینهای دور، حقیقت دین به طور صحیح نمایان خواهد شد و کسانی که به کفر و انکار روی آوردهاند، پرچم ایمان را خواهند دید.
معبد کفار مساجد شود
بتکده گردد حرم کبریای
هوش مصنوعی: محل عبادت کافران به مسجد تبدیل میشود و مکانهای پرستش بتها به حرم بزرگ الهی بدل میگردد.
دهر مسخر شودش سربسر
ملک مقرر شودش جابجای
هوش مصنوعی: دنیا به طور کامل تحت تسلط او درمیآید و همه سرزمینها و قلمروها در اختیار او قرار میگیرد.
امن و امان فاش شود در جهان
عیش و طرب روی نهد بر ملای
هوش مصنوعی: محافظت و آرامش در جهان، زمانی نمایان میشود که لذت و خوشی به زندگی انسان بیاید و بر چهرهها نقش ببندد.
قدر عزیزان همه پیدا شود
پرده ز رو برفکند مدعای
هوش مصنوعی: وقتی که ارزش و مقام عزیزان مشخص شود، تمامی پردهها کنار میرود و حقیقت خود را نشان میدهد.
اهل هنر روز ببینند و روی
نکته وران هوش فزایند ورای
هوش مصنوعی: افراد خلاق در روز روشن و در میان نکات ظریف و زیباییهای زندگی، به شکلی هوشمندانه رشد و شکوفایی پیدا میکنند.
فضل نهد روی به اوج ظهور
قدر برآید ز حضیض خفای
هوش مصنوعی: نعمت و فضلی که به سوی اوج و بلندی میرود، باعث میشود که ارزش و رتبهای بزرگ به وجود آید، در حالی که در پایینترین نقطه، هیچ نشانهای از آن نیست.
علم به معراج رود چون رسول
برسر شعری بنهد شعر پای
هوش مصنوعی: دانش و علم میتواند به اوج برسد و مانند پیامبران بر قلهی بالایی قرار گیرد و در عین حال در زیر آن، شعر و ادبیات جایگاه خود را داشته باشد.
ساده کند دهر ز هر ناخوشی
پاک کند ملک ز هر ناسزای
هوش مصنوعی: زمان تمام دشواریها را آسان میکند و سرزمین را از هر بدی پاک میسازد.
هرکه ندیدست فلک برقرار
گو نگرد کوه شکوهش بهجای
هوش مصنوعی: هر کس که آسمان پایدار و ثابت را ندیده، به تماشا برود و عظمت و شکوه کوه را ببیند.
وانکه ندیدست روان کوه قاف
گو به سمندش نگرد رهگرای
هوش مصنوعی: کسی که کوه قاف را ندیده، بگو به اسبش نگاه کند و راه را پیدا کند.
وه چه سمندی که سبکسیریش
برسر افلاک نهادست پای
هوش مصنوعی: چه اسب زیبایی که با سبکباریاش، پا بر فراز آسمانها گذاشته است.
سر ننهد پاش به نعل هلال
می ندهد دست به رنگ حنای
هوش مصنوعی: سر بر زمین نخواهد گذاشت و پایت را نمیگذارد تا در نعل هلال قرار بگیرد و دستش به رنگ حنا آغشته نخواهد شد.
رشته وهمش نکشد در چدار
چون شود از شوخوشی جلوهزای
هوش مصنوعی: اگر خیال و توهم نتوانند او را به چاله بیندازند، این به این خاطر است که او با شوق و زیبایی خاص خود درخشیده است.
وقت تماشاش ز بس چابکی
دمبدم از دیده جهد چون سهای
هوش مصنوعی: وقتی که او را میبینی، به خاطر چابکیاش چشم از او برنمیدارم و مدام در حال تلاش برای تماشای او هستم.
چون به خیال اندرم آید سبک
سرزده چون معنی نازک ادای
هوش مصنوعی: زمانی که به فکر و خیال میروم، حس آرامش و سبکی به من دست میدهد، مانند حسی که از زیبایی و نازکی یک معنی به من منتقل میشود.
دمبدم از نازکی جلوهاش
میجهد از خاطر معنیگشای
هوش مصنوعی: هر لحظه از زیباییهای او در ذهنم جرقه میزند و معنای جدیدی را برایم روشن میکند.
برقصفت گاه سبکسیریش
گام گشاید چو نظر برهوای
هوش مصنوعی: گاه مانند برق، کسی که سبکسر و بیپروا است، قدم برمیدارد، وقتی که به آسمان نگاه میکند.
ازپی تاریخ جلوسش چو طبع
کرد سؤال از خرد رهنمای
هوش مصنوعی: پس از آنکه تاریخ آغاز سلطنتش را ثبت کردند، سوالی از خرد و عقل از آن رهنما و راهنما کردم.
خندهزنان روی به وی کرد و گفت
«شاهصفی پادشه پاکرای»
هوش مصنوعی: او با لبخند به سمت او نگاه کرد و گفت: «شاهصفی، پادشاه نیکاندیش و پاکدل».
تا که فلک راست جهان زیردست
تا که جهانراست خدا کدخدای
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان جهان را در اختیار دارد، جهان نیز تحت تدبیر خداوند است که سرپرست و والی آن است.
باد جهان همچو عنانش به دست
باد فلک همچو رکابش بهپای
هوش مصنوعی: جهان مانند اسبی است که پیشانیاش را باد در دست دارد و فلک نیز مانند رکاب آن اسب، به پاهایش متصل است.
تخت روانش فلک نه طبق
پیک دوانش مه و مهر سمای
هوش مصنوعی: تخت روان او زیر آسمان، مانند دلیلی بر پرواز و تند شدن چرخ فضاست. ماه و خورشید در آسمان، نشانی از حرکت و زیبایی هستند.