شمارهٔ ۴۴ - مطلع سوم
بر سریر پادشاهی پادشاه کامیاب
جلوهگر گردید چون بر تخت گردون آفتاب
کودکی از سر گرفت این پیر بازیگوش چرخ
زال گیتی را مبدل گشت پیری با شباب
تیرگی برخاست از روی زمانه آنچنان
کز فروغ مهر برخیزد بخار از روی آب
گو زلیخای جهان از سر جوانی تازه کن
مصر گیتی را فزود از نور یوسف آبوتاب
پایه بالا رفت تخت سلطنت را تا به عرش
سر به گردون سود تاج خسروی چون آفتاب
طعنه بر شکر ز شیرینی زند شیرین ملک
دست مهر خسرو عهدست او را طرهتاب
خسرو اقلیمآرا داور آفاقگیر
صفدر خورشد مغفر فارس گردون رکاب
شاه دریادل صفی شاهنشه گردون که هست
آفتاب از تیغ عالمگیر او در اضطراب
پردهای از خیمهگاه حشمت او آسمان
ذرهای از جلوهگاه مرکب او آفتاب
سبزهپرور در ریاض دهر جودش چون مطر
سایهگستر بر سر آفاق عدلش چون سحاب
آفتاب از هیبت شمشیر قهرش لرزهزن
وز کمند دیوبندش آسمان در پیچوتاب
آسمان درگاه او را میتواند شد محیط
گر تواند بر سر دریا زدن خرگه حباب
چون شکار انداز دل گردد به شاهین نگاه
در نهاد مرغ دل آرام گردد اضطراب
مرغ فارغبال را ذوق گرفتاری کند
دلنشینتر زآشیان خویش چنگال عقاب
نیش گردد آب خوش با زهر قهرش در مذاق
نوش گردد زهرمار از التفاتش همچو آب
نه فلک در کشتی اقبال او یک بادبان
وز کف دریا نهادش هفت دریا یک حباب
یک شرر از شعله قهرش جحیم هفت در
یک چمن از گلشن لطفش بهشت هشت باب
آب تیغ برقآسایش ز جوی ذوالفقار
زور بازوی توانایش ز صلب بوتراب
رایت نصر منالله قصر قدرش را ستون
خیمه اجلالش از حبلالمتین دارد طناب
چوب دربانش صداع چرخ را صندلفروش
بار احسانش جیاد خلق را مالک رقاب
شاهبیت قدرش از ترکیب گردون منتخب
مطلع اقبالش از دیوان خورشید انتخاب
آفتاب از سایه او نور میگیرد به وام
آسمان از پایه او میکند قدر اکتساب
در نهاد کوه، سهم او درآرد زلزله
وز دل سیماب لطف او برآرد اضطراب
پرتو مهرش دلفروزست چون برق امید
شعله قهرش عدوسوزست چون تیر شهاب
او نبود اول که شاهان جهان را نام بود
جلوه انجم بود پیش از طلوع آفتاب
ابر لطفش گر ببارد قطرهای بر گلستان
تا ابد دیگر نیابی تلخکامی در گلاب
تا ابد بیخانومانی شد نصیب جغد و بس
بسکه عدلش در جهان نگذاشت جایی را خراب
عقل پیرش داده ایزد در سر و بخت جوان
دولتش در عهده خود کرده کار شیخ و شاب
گشته از بیم سیاستهای ضبط دولتش
تا کتان ظلم را گردیده عدلش ماهتاب
سرکشیها پایبند زلف محبوبان چو چین
گوشهگیر چشم خوبان فتنهها مانند خواب
تیغ در دست جهانگیرش چودر دریاست موج
جلوه بر بالای رهوارش چو بر چرخ آفتاب
چون سمند نیلگون در زین کشد پس درخورست
کهکشانش جای تنگ و ماه نو جای رکاب
حبذا رخشی که از نرمی چو آید در خرام
میتواند همچو موج آید روان بر روی آب
شوخوش چابکروش لیلیمنش عذرانظر
کاکلافشان موپریشان کمدرنگ و پرشتاب
چرخپیکر، مهرمنظر، ماهرو، دریاخروش
آسمانجنبش، ستارهگردش، آتش اضطراب
آب را ماند که از آتش نمییابد نهیب
باد را ماند که از دریا نمیگیرد حساب
زلف یال از دلفریبی گیسوی پرتاب حور
چتر دم در جانفزایی دسته سنبل به تاب
در لباس جلوه رنگین همچو طاووس خیال
در یراق گوهر آیان چون عروس بینقاب
شوخیش دردست و پا چون شعله در دست نسیم
تندیش در رگ چو زور نشئه در موج شراب
میدود هموارتر از رنگ می بر روی یار
میجهد آسانتر از مژگان عاشق مثل خواب
زین، عیان بر پشت او چون کبک بر بالای کوه
بر کتف زلف عنان چون طره پرپیچ و تاب
شاه چون یوسف عزیز مصر زین، وز هر طرف
حلقه چشم زلیخا حلقه چشم رکاب
چون نهد پا در رکاب و چون به کف گیرد عنان
در عنان کیخسرو افتد در رکاب افراسیاب
ای مدار دهر را بایستتر از آسمان
ای جمال روز را درکارتر از آفتاب
عهد ملکت گلشن ایام را فصل بهار
دور گردون را بهار دولتت عهد شباب
روز عرض لشکرت تعبیر او خواهد شدن
گر شبی بیند فلک روز قیامت را به خواب
کی زر خورشید هرگز رایج افتادی چنین
گرنه از نام تو کردی سکه نور اکتساب
خطبه را کی میشدی آوازه بر چرخ بلند
گرنه با آوازه نامت نمودی انتساب
در سرش افتاده پنداری هوای دست تو
لاجرم خاطر تهی کردست از دریا حباب
بدر گردون تا مقابل دیده ماه پرچمت
رفتهرفته میکند پهلو تهی از آفتاب
چون ز جوهر چین فتد بر ابروی شمشیر تو
در درون سنگ آتش گردد از بیم تو آب
پادشاها حاجتی دارم به خاک درگهت
حاجتی کز سرمه دارد دیده ناکرده خواب
داد را کامی به دل دارم که میگویم به رمز
زانکه شاهی چون تو باید کامبخش ورمزیاب
لیک لطفت لذتی دارد که ترسم یاد آن
محو سازد از دل من وعده یومالحساب
من به لذتهای دنیا چشم اندازم ز دور
زانکه چون نزدیک گردی خاک بنماید سراب
من که حرف سرنوشتم بوده از روز ازل
انتساب این حریم و التجای این جناب
من که داده آب و تاب گوهر من بیگزاف
گردش این آسمان و تابش این آفتاب
من که تا بسته است بر من آب رحمت ز آسمان
کشته امید خود را دادهام زین چشمه آب
اینکه رنجورم سراسر دیده بودم این دوا
اینکه مخمورم لبالب خورده بودم این شراب
تشنه گر آبی خورد از چشمه حیوان خوش است
ورنه آب جوی مردم میبرد از روی آب
از سواد نسخه شرح پریشانی پرست
فردفردم همچو دفتر جزوجزوم چون کتاب
خون دل خوردم بسی، نه بلکه دل خوردم بسی
داشتم از پهلوی دل هم شراب و هم کباب
گربه درد من رسد کس آن تو خواهی بود و بس
ورنه میدانم ندارد کس سؤال را جواب
زمزم لطف ترا آن تشنهام کز بیخودی
در میان دجله جان میداد و خوش میگفت آب
عرض حاجت کردم اکنون میروم کز بهر شاه
پر کنم هفت آسمان را از دعای مستجاب
تا سپهر از انجم آرد از برای شه سپاه
تا فلک از ماه نو دارد سمندش را رکاب
دولت شه روزافزون باد چون نور هلال
لشکرش چون نور کوکب برتر آید از حساب
آسمان در زیر بار منت این آستان
نیر اعظم به مژگان خاکروب این جناب
شمارهٔ ۴۳ - مطلع دوم: ای به دیدار گل رویت چمن را آب و تابشمارهٔ ۴۵ - در مدح شاه صفی: شکر که گردید ز لطف خدای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر سریر پادشاهی پادشاه کامیاب
جلوهگر گردید چون بر تخت گردون آفتاب
هوش مصنوعی: پادشاه موفق بر تخت سلطنت نشسته و همچون آفتاب بر آسمان میدرخشد.
کودکی از سر گرفت این پیر بازیگوش چرخ
زال گیتی را مبدل گشت پیری با شباب
هوش مصنوعی: کودکی از نو در دل این پیر سرگرم است، چرخ زندگی به دور خود میچرخد و این دنیا را به جوانی دوباره بازمیگرداند.
تیرگی برخاست از روی زمانه آنچنان
کز فروغ مهر برخیزد بخار از روی آب
هوش مصنوعی: تاریکی و ناامیدی به قدری در زندگی حاکم شده که مانند بخاری که از روی آب به علت گرما بلند میشود، از نور و روشنی روزگار نیز چیزی باقی نمانده است.
گو زلیخای جهان از سر جوانی تازه کن
مصر گیتی را فزود از نور یوسف آبوتاب
هوش مصنوعی: به زیبایی و جوانی زلیخا اشاره شده و از او خواسته میشود که زیبایی و شگفتیهای جهانی را با نوید یوسف دوباره به زندگی بیفزاید. این بیت به دنبال به تصویر کشیدن زندگیساز و نشاطآور است که با درخشش نور یوسف جان تازهای به گیتی میبخشد.
پایه بالا رفت تخت سلطنت را تا به عرش
سر به گردون سود تاج خسروی چون آفتاب
هوش مصنوعی: پایه و بنیاد سلطنت به آسمانها رسید و تخت سلطنت به حدی بلند شد که مانند خورشید میدرخشد و تاج پادشاهی را بر سر دارد.
طعنه بر شکر ز شیرینی زند شیرین ملک
دست مهر خسرو عهدست او را طرهتاب
هوش مصنوعی: شیرینترین چیزها به نوعی به یکدیگر اشاره میکنند و زیبایی و نازکی در طرهٔ موی معشوق وجود دارد که شایستهٔ محبت و توجه است. این نشان میدهد که هر چیز خوشایند و دلپذیر به خاطر وجود عشق و محبت جان میگیرد.
خسرو اقلیمآرا داور آفاقگیر
صفدر خورشد مغفر فارس گردون رکاب
هوش مصنوعی: خسرو حکمرانی که به زیبایی معروف است، قاضی و داور جهان است. او مانند خورشید در آسمان درخشان و قدرتمند است و سرزمین فارس را تحت فرمان خود دارد.
شاه دریادل صفی شاهنشه گردون که هست
آفتاب از تیغ عالمگیر او در اضطراب
هوش مصنوعی: شاهی با دلی بزرگ و شجاعت بسیار که به عنوان پادشاهی در آسمانها شناخته میشود، مانند آفتاب است که از تیغ و قدرت بخشندهاش، همه جهان در حال تلاطم و اضطراب است.
پردهای از خیمهگاه حشمت او آسمان
ذرهای از جلوهگاه مرکب او آفتاب
هوش مصنوعی: پردهای که در خیمهگاه عظمت او قرار دارد، مانند آسمان است و ذرهای از جلوههای مرکب او، به مانند آفتاب میدرخشد.
سبزهپرور در ریاض دهر جودش چون مطر
سایهگستر بر سر آفاق عدلش چون سحاب
هوش مصنوعی: برای توصیف انسانی که در دنیا از خود generosity و فراوانی نشان میدهد، میتوان گفت که مانند باران سبزهها را میپروراند و بر هر گوشهای از زمین سایه میافکند. همچنین، او همچون ابرهایی معتدل با توازن و عدالت، انصاف را در میان مردم گسترش میدهد.
آفتاب از هیبت شمشیر قهرش لرزهزن
وز کمند دیوبندش آسمان در پیچوتاب
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر قدرت و جلال شمشیر قهرش میلرزد و آسمان به دلیل کمند دیوبندش در حال تاب خوردن است.
آسمان درگاه او را میتواند شد محیط
گر تواند بر سر دریا زدن خرگه حباب
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند بر روی آب، حبابی را به وجود آورد، میتواند آسمان را به درگاه خدا تبدیل کند و آن را در بر بگیرد.
چون شکار انداز دل گردد به شاهین نگاه
در نهاد مرغ دل آرام گردد اضطراب
هوش مصنوعی: زمانی که دل شخصی همچون شکارچی شاهینی میشود و با دقت به درون آن نگاه میکند، آرامش و سکون دل مرغی درونش به وجود میآید و اضطراب و نگرانیاش کاهش مییابد.
مرغ فارغبال را ذوق گرفتاری کند
دلنشینتر زآشیان خویش چنگال عقاب
هوش مصنوعی: وقتی که مرغی با آزادی پرواز میکند، دلبستگی و احساساتش نسبت به مشکلات و چالشها برایش از زندگی در لانهاش جذابتر و دلنشینتر است، حتی اگر این مشکلات به اندازهی چنگال عقاب سخت و خطرناک باشند.
نیش گردد آب خوش با زهر قهرش در مذاق
نوش گردد زهرمار از التفاتش همچو آب
هوش مصنوعی: آب شیرین به خاطر خشم او مانند سم تلخ میشود. اما وقتی به او توجه میشود، سم مار هم به شیرینی آب تبدیل میگردد.
نه فلک در کشتی اقبال او یک بادبان
وز کف دریا نهادش هفت دریا یک حباب
هوش مصنوعی: نه آسمان در این سفر موفقیت او را یاری نکرد، بلکه او تنها با یک بادبان از دریاهایی پرچالش گذر کرد و در نهایت به یک حبابی شبیه شد، به آرامی و سادگی.
یک شرر از شعله قهرش جحیم هفت در
یک چمن از گلشن لطفش بهشت هشت باب
هوش مصنوعی: یک شعله از خشم او جهنمی به وجود میآورد، در حالی که یک دشت پر از گلها نشان از نعمت و لطف او دارد که بهشت را میسازد.
آب تیغ برقآسایش ز جوی ذوالفقار
زور بازوی توانایش ز صلب بوتراب
هوش مصنوعی: تیغی که به سرعت درخشان و تیز است، از آب جوی سلاح حضرت علی (ذوالفقار) و قدرت او نشأت میگیرد. این قدرت از نژاد حضرت علی برآمده و نشاندهنده نیروی اوست.
رایت نصر منالله قصر قدرش را ستون
خیمه اجلالش از حبلالمتین دارد طناب
هوش مصنوعی: پیروزی من از سوی خداوند است، و اهمیت این موضوع مانند ستونی در خیمهای بزرگ و محترم میباشد که استحکام آن به یک طناب محکم و ایمن وابسته است.
چوب دربانش صداع چرخ را صندلفروش
بار احسانش جیاد خلق را مالک رقاب
هوش مصنوعی: چوب دربان که به عنوان نمادی از سختیها و مشکلات افراد است، به نوعی به درد و رنج کائنات اشاره دارد. در مقابل، احسان و لطف او همچون صدقهای به مردم میرسد که باعث میشود زندگی آنها بهتر و خوشتر شود. در این فرآیند، مردم به خاطر این لطف و نعمتها به شکل خیرخواهانهای به یکدیگر کمک میکنند و در واقع همه اینها به هستی و رابطههای انسانی معنا میبخشد.
شاهبیت قدرش از ترکیب گردون منتخب
مطلع اقبالش از دیوان خورشید انتخاب
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف جایگاه و مقام شخصیتی والا میپردازد. او به عنوان یک پادشاه در نظر گرفته میشود که در میان گردونهی دنیا از دیگران متمایز و برتر است. همچنین، خوششانسی و اقبال او به گونهای است که مانند انتخاب یک خورشید از بین ستارهها، او نیز به عنوان برجستهترین و درخشانترین فرد برگزیده شده است.
آفتاب از سایه او نور میگیرد به وام
آسمان از پایه او میکند قدر اکتساب
هوش مصنوعی: خورشید از سایه او نور میگیرد و به وسیله او آسمان بر اساس وجودش ارزش و اعتبار پیدا میکند.
در نهاد کوه، سهم او درآرد زلزله
وز دل سیماب لطف او برآرد اضطراب
هوش مصنوعی: زلزله باعث میشود که کوهها به لرزش درآیند و در دل مواد مذاب، محبت و لطف الهی سبب ایجاد احساسات و اضطراب میشود.
پرتو مهرش دلفروزست چون برق امید
شعله قهرش عدوسوزست چون تیر شهاب
هوش مصنوعی: نور مهر او دلفریب است و مانند برق، امید را در دل زنده میکند. اما خشم او مانند آتشی سوزاننده و تیر شهابی خطرناک است.
او نبود اول که شاهان جهان را نام بود
جلوه انجم بود پیش از طلوع آفتاب
هوش مصنوعی: این شخص نخستین کسی نبود که موجب شناخته شدن پادشاهان جهان شد؛ او مثل درخشندگی ستارهها بود که پیش از طلوع خورشید ظهور کرد.
ابر لطفش گر ببارد قطرهای بر گلستان
تا ابد دیگر نیابی تلخکامی در گلاب
هوش مصنوعی: اگر ابر مهربانی او ببارد و تنها یک قطره بر گلستان بریزد، دیگر هرگز طعم تلخی را در گلاب نخواهی چشید.
تا ابد بیخانومانی شد نصیب جغد و بس
بسکه عدلش در جهان نگذاشت جایی را خراب
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که جغد، نماد بیخانمانی و تنهایی، تا ابد در زندگیاش با این وضعیت مواجه خواهد بود؛ زیرا عدالت در جهان به حدی است که هیچ جای خراب و ویران نمیماند. بدین ترتیب، ظلم و بیعدالتی جایی برای برقراری خود ندارد.
عقل پیرش داده ایزد در سر و بخت جوان
دولتش در عهده خود کرده کار شیخ و شاب
هوش مصنوعی: خداوند عقل و خرد را به فردی با تجربه و سن بالا داده و جوانی و شانس را در اختیار خود جوان قرار داده است. این یعنی هر یک از این دو گروه باید از ویژگیهای خود به بهترین نحو استفاده کنند.
گشته از بیم سیاستهای ضبط دولتش
تا کتان ظلم را گردیده عدلش ماهتاب
هوش مصنوعی: شده است به خاطر ترس از سیاستهای سرکوبگرانه دولت، عدالتش مانند ماه تابان در دل ظلمت به نور میدرخشد.
سرکشیها پایبند زلف محبوبان چو چین
گوشهگیر چشم خوبان فتنهها مانند خواب
هوش مصنوعی: بیتابی و شورشهای عاشقانه در دلبندان، مانند چین و شکن زلف آنها است، و زیبایی چشمان خوبان، همچون خوابهایی فریبنده و پرهیجان است.
تیغ در دست جهانگیرش چودر دریاست موج
جلوه بر بالای رهوارش چو بر چرخ آفتاب
هوش مصنوعی: تیغی که در دست فردی نیرومند و پیروزمند است، همچون دریا طوفانزدهای است. جلوه و زیبایی او مانند نوری است که بر روی بالای اسبش میدرخشد، درست مثل نوری که بر گردونه آفتاب میتابد.
چون سمند نیلگون در زین کشد پس درخورست
کهکشانش جای تنگ و ماه نو جای رکاب
هوش مصنوعی: وقتی اسبی با رنگ آبی و زیبا در زین خود حرکت کند، طبیعی است که مکان کهکشان برای او کوچک و تنگ باشد و ماه نو نتواند به عنوان پشتیبان او به کار آید.
حبذا رخشی که از نرمی چو آید در خرام
میتواند همچو موج آید روان بر روی آب
هوش مصنوعی: چه خوب است چهرهای که با نرمی و لطافت به راه میرود؛ او میتواند مانند موجی بر روی آب روان و زیبا باشد.
شوخوش چابکروش لیلیمنش عذرانظر
کاکلافشان موپریشان کمدرنگ و پرشتاب
هوش مصنوعی: لیلی من با رفتار شوخ و چابک خود، مثل عذرا، نظرت را جلب میکند. موهایش افشان و پریشان است و او همیشه کمدرنگ و پرشتاب است.
چرخپیکر، مهرمنظر، ماهرو، دریاخروش
آسمانجنبش، ستارهگردش، آتش اضطراب
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف زیباییهای طبیعی و celestial اشاره دارد. چرخپیکر به شکل دایرهای و استمرار در حرکت اشاره دارد، مهرمنظر به جذابیتهای خورشید اشاره میکند، و ماهرو به زیبایی و درخشش ماه اشاره دارد. دریاخروش نشاندهنده قدرت و خروش دریا است، در حالی که آسمانجنبش به تغییرات و حرکتهای آسمان اشاره دارد. ستارهگردش به حرکت ستارهها و آتش اضطراب به احساسات و هیجاناتی اشاره دارد که در زندگی ممکن است وجود داشته باشد. این ترکیب باعث تأکید بر شگفتیهای طبیعی و تجربیات انسانی میشود.
آب را ماند که از آتش نمییابد نهیب
باد را ماند که از دریا نمیگیرد حساب
هوش مصنوعی: آب به گونهای است که نه میتواند از آتش ترسی داشته باشد و نه باد از دریا را حساب کند. این بیان نشاندهندهی استقلال و بیتوجهی عناصر طبیعی به یکدیگر است.
زلف یال از دلفریبی گیسوی پرتاب حور
چتر دم در جانفزایی دسته سنبل به تاب
هوش مصنوعی: موهای زیبا و دلربا مانند یالی است که از لابلای گیسوان حوریان تابیده شده و با جذابیت خاصی در فضا پخش میشود، گویی که دستهای از سنبلها در حال رقص و تپش هستند و به زندگی میبخشند.
در لباس جلوه رنگین همچو طاووس خیال
در یراق گوهر آیان چون عروس بینقاب
هوش مصنوعی: در لباس زرق و برق و رنگارنگ مانند طاووس، خیال در زیبایی چون عروسی است که نقابی بر چهره ندارد و جواهراتش به وضوح نمایان است.
شوخیش دردست و پا چون شعله در دست نسیم
تندیش در رگ چو زور نشئه در موج شراب
هوش مصنوعی: شادی و شوخی او مانند شعلههای آتش است که در دستان نسیم، و حالتی شتابان و سرمستی دارد که مانند نیروی باد در جریان شراب جاری میشود.
میدود هموارتر از رنگ می بر روی یار
میجهد آسانتر از مژگان عاشق مثل خواب
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زیبایی از حرکات و احساسات عاشقانه به تصویر کشیده شده است. گوینده میگوید که جان و دل او به راحتی و به نرمی بر روی معشوق حرکت میکند و عشقی که در دل دارد، همچون خواب و رویا، به او اجازه میدهد به سادگی و به آرامی به جانب محبوبش بپرد. این احساسات به طوری بیان شدهاند که نشاندهنده عمق عشق و صمیمیت است.
زین، عیان بر پشت او چون کبک بر بالای کوه
بر کتف زلف عنان چون طره پرپیچ و تاب
هوش مصنوعی: دریافتی واضح از اوضاع او به وجود میآید، مانند کبکی که بر بلندی کوه نشسته است. بر دوش او زنجیر زلفش مانند رشتهای پرپیچ و تاب دیده میشود.
شاه چون یوسف عزیز مصر زین، وز هر طرف
حلقه چشم زلیخا حلقه چشم رکاب
هوش مصنوعی: سلطان مانند یوسفِ عزیز مصر درخشندگی و جذابیت دارد و از هر سو، نگاههای عاشقانهای به سوی او معطوف شده است، مانند حلقههای چشمی که زلیخا به یوسف دوخته بود.
چون نهد پا در رکاب و چون به کف گیرد عنان
در عنان کیخسرو افتد در رکاب افراسیاب
هوش مصنوعی: وقتی کسی پا روی رکاب میگذارد و reins را در دست میگیرد، در واقع بیانگر آغاز یک نبرد یا رقابت است. در این حالت، کیخسرو، که نماد قدرت و شجاعت است، در مقابل افراسیاب قرار میگیرد و به نوعی، ماجراهایی از رقابت و چالشهای بزرگ را تداعی میکند.
ای مدار دهر را بایستتر از آسمان
ای جمال روز را درکارتر از آفتاب
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در دنیا به اندازه زیبایی آسمان و نور خورشید ارزشمند نیست.
عهد ملکت گلشن ایام را فصل بهار
دور گردون را بهار دولتت عهد شباب
هوش مصنوعی: در این بیتی که اشاره شده، شاعر به زیبایی و سرسبزی دوران جوانی و همچنین به شکوه و رونق زندگی در بهار اشاره میکند. او به نوعی یادآور میشود که دوران جوانی و خوشبختی به مانند بهار است که طبیعت را پر از شادابی و گل و گیاه میکند. این مدت زمان، ارزشمند و پر از زیبایی است و نمایانگر خوشبختی و نشاط در زندگی است.
روز عرض لشکرت تعبیر او خواهد شدن
گر شبی بیند فلک روز قیامت را به خواب
هوش مصنوعی: اگر کسی در خواب، روز قیامت را ببیند، تعبیرش روزی است که لشکر او در میدان نبرد به چشم میخورد و به حقیقت پیوسته میشود.
کی زر خورشید هرگز رایج افتادی چنین
گرنه از نام تو کردی سکه نور اکتساب
هوش مصنوعی: هرگز نخواهد بود که زرتاب و نور خورشید، درخشش و جلوهای چون نام تو پیدا کند، چراکه در غیر این صورت، از نام تو سکهای از روشنی زده میشد.
خطبه را کی میشدی آوازه بر چرخ بلند
گرنه با آوازه نامت نمودی انتساب
هوش مصنوعی: آیا میتوانستی نام خود را در آسمانها بگستری، اگر صدای تو با نامت شناخته نمیشد؟
در سرش افتاده پنداری هوای دست تو
لاجرم خاطر تهی کردست از دریا حباب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او به یاد لمس دستان تو دچار خیالی شده که دلش را از عمق احساسات خالی کرده، مانند حبابی که از آب دریا جدا میشود.
بدر گردون تا مقابل دیده ماه پرچمت
رفتهرفته میکند پهلو تهی از آفتاب
هوش مصنوعی: ماه در آسمان، با نور خیرهکنندهاش، در مقابل چشمان ما دیده میشود و به آرامی جای خود را از تابش خورشید خالی میکند.
چون ز جوهر چین فتد بر ابروی شمشیر تو
در درون سنگ آتش گردد از بیم تو آب
هوش مصنوعی: وقتی که جوهر چین بر ابروی شمشیر تو بیفتد، از نگرانی تو، آب درون سنگ به آتش تبدیل میشود.
پادشاها حاجتی دارم به خاک درگهت
حاجتی کز سرمه دارد دیده ناکرده خواب
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من خواستهای دارم که در پیشگاه تو مطرح کنم؛ خواستهای که مانند سرمهای است که چشم را از خواب باز میکند.
داد را کامی به دل دارم که میگویم به رمز
زانکه شاهی چون تو باید کامبخش ورمزیاب
هوش مصنوعی: من در دل خود آرزویی دارم که با زبان رمز بیان میکنم، زیرا شاهی چون تو باید کسی باشد که آرزوها را برآورده کند و مشکلات را حل نماید.
لیک لطفت لذتی دارد که ترسم یاد آن
محو سازد از دل من وعده یومالحساب
هوش مصنوعی: اما لطافت تو چنان خوش است که میترسم یاد آن، روز حساب را از دل من خارج کند.
من به لذتهای دنیا چشم اندازم ز دور
زانکه چون نزدیک گردی خاک بنماید سراب
هوش مصنوعی: من به لذتهای دنیوی از دور نگاه میکنم، زیرا وقتی به آنها نزدیک شوم، مثل سرابی میماند که در واقعیت فقط خاک است.
من که حرف سرنوشتم بوده از روز ازل
انتساب این حریم و التجای این جناب
هوش مصنوعی: من که از آغاز آفرینش، سرنوشتم را در پیوند با این مکان مقدس و پناه آوردن به این بزرگوار میدانستم.
من که داده آب و تاب گوهر من بیگزاف
گردش این آسمان و تابش این آفتاب
هوش مصنوعی: من که به راحتی زیبایی و ارزش وجودم را ارائه میکنم، بیدلیل نیست که در این دنیا تحت تأثیر تغییرات آسمان و نور خورشید قرار دارم.
من که تا بسته است بر من آب رحمت ز آسمان
کشته امید خود را دادهام زین چشمه آب
هوش مصنوعی: من که وقتی باران رحمت از آسمان بر من بسته شده، دیگر امیدی به زندگی ندارم و از این چشمه آب نیز بریدهام.
اینکه رنجورم سراسر دیده بودم این دوا
اینکه مخمورم لبالب خورده بودم این شراب
هوش مصنوعی: من در تمام وجودم درد و رنج را حس کردهام، و این دارو به من کمک کرده است. همچنین، من به شدت غرق در حالتی شبیه مستی هستم، چرا که از این شراب به اندازه فراوان نوشیدهام.
تشنه گر آبی خورد از چشمه حیوان خوش است
ورنه آب جوی مردم میبرد از روی آب
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال تشنگی به چشمهای که برای حیوانات است آب بنوشد، آن آب بسیار لذت بخش و خوشایند خواهد بود؛ اما اگر کسی آب جوی را بنوشد، آن را از روی زمین و از دست دیگران گرفته است و این تجربهاش کمارزشتر خواهد بود.
از سواد نسخه شرح پریشانی پرست
فردفردم همچو دفتر جزوجزوم چون کتاب
هوش مصنوعی: شعر دربارهی حال و روز نویسنده و احساساتش است. او خود را مانند یک کتاب میبیند که هر بخش از آن، روایتگر غم و پریشانیاش است. هر کلمه و جمله در آثارش نشاندهندهی وضعیت درونیاش است و به نوعی از دردی که در دل دارد، حکایت میکند. این احساسات مانند برگهای یک دفتر، به طور جداگانه ولی در عین حال به هم پیوسته، بیانگر حالت او هستند.
خون دل خوردم بسی، نه بلکه دل خوردم بسی
داشتم از پهلوی دل هم شراب و هم کباب
هوش مصنوعی: من در سختیهای زیادی به سر بردم و رنجهای زیادی کشیدم، نه تنها درد دل را تحمل کردم، بلکه از لذتها و خوشیها نیز بهرهمند شدم.
گربه درد من رسد کس آن تو خواهی بود و بس
ورنه میدانم ندارد کس سؤال را جواب
هوش مصنوعی: اگر گربهای بر درد من آگاه شود، تنها تو خواهی بود که به آن پاسخ میدهی و هیچکس دیگری به درد من توجهی نخواهد کرد.
زمزم لطف ترا آن تشنهام کز بیخودی
در میان دجله جان میداد و خوش میگفت آب
هوش مصنوعی: من در جستجوی محبت و رحمت تو هستم، همانگونه که شخصی تشنه در کنار دجله جانش را فدای عشق میکند و با شوق و خوشحالی از آب سخن میگوید.
عرض حاجت کردم اکنون میروم کز بهر شاه
پر کنم هفت آسمان را از دعای مستجاب
هوش مصنوعی: من نیاز خود را بیان کردم و اکنون میروم تا برای شاه، دعای مستجاب را هفت آسمان را پر کنم.
تا سپهر از انجم آرد از برای شه سپاه
تا فلک از ماه نو دارد سمندش را رکاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان از ستارهها برای پادشاه ارتشی فراهم کند و تا زمانی که افق از ماه نو زینت دهد، سمندش را تزئین خواهد کرد.
دولت شه روزافزون باد چون نور هلال
لشکرش چون نور کوکب برتر آید از حساب
هوش مصنوعی: خوشبختی و کامیابی روزافزون شاه مانند روشنایی هلال است و لشکر او مانند ستارهای درخشان است که در بالای حساب و کتاب میدرخشد.
آسمان در زیر بار منت این آستان
نیر اعظم به مژگان خاکروب این جناب
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بزرگی و عظمت این درگاه، خود را در برابر آن به خاک میافتد و به احترام آن، مژگانش را به زمین میمالد.