گنجور

شمارهٔ ۳۷ - در مدح میرداماد

ز باد حادثه آخر باین شدم دلشاد
که برد خاک مرا تا به آستان مراد
سر مرا که لگدکوب فوج حادثه بود
به خاک درگهی افکند و سربلندی داد
ز نور رای شهی کوکبم منور گشت
که آفتاب کند از ضمیرش استمداد
مرا زمانه ز پستی به ذروه‌ای افکند
که پیک وهم فلک پا به پایه‌اش ننهاد
به حال من که فلک ننگریستی از ننگ
دعا همی کند اکنون که چشم بد مرساد
شب سیاه مرا رشک روز روشن کرد
فروغ ناصیه سید بزرگ نژاد
سپهر ملت و دین آفتاب شرع مبین
ستون قصر یقین باقر علوم رشاد
به سعی فطرت ابای فضل را فرزند
به زور طبع، عروس کمال را داماد
هزار مرتبه در بزم قدس‌گاه عروج
زبان عقل ندای تقدمش درداد
ز عذر سوده زبان شد معلم اول
ازین که پیش‌تر ازوی قدم به راه نهاد
ولی به جاده عرفان هزار مرحله پیش
بماند واپس ازو از قصور استعداد
به گرد قصر جلالش نمی‌رسد گردون
ز نفس نامیه جوید اگر به فرض امداد
سپهر با همه‌شان از نسیم مصر ولاش
به خود ببالد از شوق همچو مشک از باد
نه واجب است ولی هست شکر او واجب
نه شارع است ولی هست شرع ازو آباد
به باغ خاطر من غنچه‌های مشکل را
نسیم فکرت او تا وزید، جمله گشاد
ز رشک گلبن ازو خارخار داشت به دل
ز پای تا سر از آن جمله خار بیرون داد
صبا به باغ به وصفش گشوده دفتر گل
هزار در چمن از مدح او کند انشاد
زبان سوسن از اوصاف او به ذکر خفی است
دهان غنچه به ذکر مدایحش پر باد
خدایگانا آنی که در فضایل تو
وفا به حصر مراتب نمی‌کند اعداد
اگرنه امر ترا بوده در الست مطیع
وگرنه حکم ترا گشته از ازل منقاد!
که کرد تیر شعاع آفتاب را در چشم!
فلک به گردنش این بند کهکشان که نهاد!
اگر به تربیت ساکنان باغ شوی
که آبشان دهی از جویبار استعداد
ز فیض عام تو شاید که میوه آرد سرو
ز یمن لطف تو زیبد که گل کند شمشاد
نسیم فکر تو در باغ طبع تا نوزید
نقاب، غنچه معنی به روی کس نگشاد
مقدمی به شرف از معلم اول
چه باک مادر ایامت ار مؤخّر زاد
تأخر تو بود از اکابر حکما
تأخری که خدا ز انبیا به خاتم داد
بزرگی تو چو قدر نبی خداداد است
حسود گو ندهد سعی‌های خود بر باد
بود خیال عدوی تو همسری ترا
نظیر دعوی همبالی هما از خاد
ضعیف پایه‌ترست از قوای جسمانی
قوی‌ترست ز نفس مجرد اجساد
رجوع جمله خلایق به تست در دنیا
چنانکه روز قیامت به مبدأست معاد
اگر به عهد تو بودی محقق حلی
فراگرفتی از تو قواعد ارشاد
تو چون افاده نمایی هزار شیخ مفید
کشد به دامن خاطر لطیفه‌های مفاد
قضا به محضر تقدیر مهر ثبت نکرد
رقم ز نام تو تا بهر طغریش ننهاد
به دشت ذهن چو تازی سمند فطنت را
پی شکار غزالان قدس چون صیاد
کمند فکر کنی حلقه حلقه در کف فهم
چو زلف خم به خم مهوشان حورنژاد
شکار معنی بکر آن قدر کنی که شود
حوالی در و بام خیال قدس آباد
ز جهل تیره‌دلان را شفا به قانون داد
اشاره‌ای که نمودی پی نجات معاد
بسان نقطه سهو این نجوم را حک کن
چو درنوردی طومارهای سبع شداد
محبت تو به هر سینه حصه‌ای دارد
بسان نوع که ساریست در همه افراد
اگرچه عام عرض شد ولیک در معنی
چو جزو ذاتی با جوهر تو شد ایجاد
به ذات تو همه اوضاع شرع و دین محتاج
چو حاجتی که به سوی صور بود ز مواد
قوام دین به تو شد چون قوام جنس به فصل
همیشه نوع شریعت ز تو محصل باد
ز تست کشور ایران خلاصه عالم
ز تست شهر صفاهان به رتبه خیر بلاد
تبارک‌الله ازین گلشن بهشت آیین
که می‌دهد به صفا از بهشت رضوان یاد
قضا چو زد رقم این سواد شد معلوم
که کار دست چپ اوست روضه شداد
ز آب روی ارم آب می‌دهد دوران
به چار باغ صفاهان به گلبن و شمشاد
بهشت روی زمین است از آن بود که مدام
در آن کسی که بود نیست از بهشتش یاد
شها مقدس از آنی که فکر همچو منی
ستایش تو کند با قصور استعداد
ترا عظیم بود شان وگرنه من در مدح
هزار بار به حسان گرفته‌ام ایراد
ز خجلت تو دهانم چو غنچه شد بسته
وگرنه سحبان دارد فصاحت از من یاد
پس از ستایش ذاتت دعای تو لازم
چنانکه بعد ادای فریضه‌ها اوراد
همیشه تا که بود ابر دایه گلشن
به شیر شبنم تا هست طفل گل معتاد
به چارباغ جهان گلشن فضیلت را
ز شبنم سر کلکت زمانه آب دهاد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز باد حادثه آخر باین شدم دلشاد
که برد خاک مرا تا به آستان مراد
هوش مصنوعی: از وزش باد حادثه، به حالت خوشحالی رسیدم که خاک را از زمین برداشت و مرا به درگاه آرزوی خود رساند.
سر مرا که لگدکوب فوج حادثه بود
به خاک درگهی افکند و سربلندی داد
هوش مصنوعی: حادثه‌ها و مشکلات باعث شده بودند که سر من به زمین بیفتد، اما اکنون به جایی رسیده‌ام که احساس سربلندی می‌کنم.
ز نور رای شهی کوکبم منور گشت
که آفتاب کند از ضمیرش استمداد
هوش مصنوعی: من با درخشش نور فکر پادشاهی روشن شدم، به گونه‌ای که خورشید نیز برای درک مطلبش به این نور پناه می‌برد.
مرا زمانه ز پستی به ذروه‌ای افکند
که پیک وهم فلک پا به پایه‌اش ننهاد
هوش مصنوعی: زمانه مرا از یک وضعیت پایین به اوجی بلند رساند که حتی خیال و تصور آسمان هم به پای آن نرسید.
به حال من که فلک ننگریستی از ننگ
دعا همی کند اکنون که چشم بد مرساد
هوش مصنوعی: به حال من توجهی نکردی و با وجود اینکه دعا می‌کنم، هنوز در حال شرمندگی هستم. اکنون که چشم بدی به من نمی‌افتد، امیدوارم وضع بهتری پیدا کنم.
شب سیاه مرا رشک روز روشن کرد
فروغ ناصیه سید بزرگ نژاد
هوش مصنوعی: در هنگام شب تاریک، روشنایی و نور روز باعث حسادت و رقابت من شد که به خاطر درخشش و نور خاص سر و گردن سید بزرگ نژاد است.
سپهر ملت و دین آفتاب شرع مبین
ستون قصر یقین باقر علوم رشاد
هوش مصنوعی: آسمان ملت و دین همچون خورشید روشنایی بخش قوانین واضح است و پیوندی استوار در قصر قطعیت، باقر علم و خرد را نمادین می‌نماید.
به سعی فطرت ابای فضل را فرزند
به زور طبع، عروس کمال را داماد
هوش مصنوعی: به دلیل تلاش و تلاش ذاتی، فرزند استعداد و نیکی را به دست می‌آورد و با تلاش و سختی، به خوشبختی و کمال می‌رسد.
هزار مرتبه در بزم قدس‌گاه عروج
زبان عقل ندای تقدمش درداد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چقدر در جایی خاص از مقام والای عقل و اندیشه سخن گفته‌اید، اما به راستی بارها و بارها در محافل مقدس، عقل به عظمت و برتری خود آواز سر داده است.
ز عذر سوده زبان شد معلم اول
ازین که پیش‌تر ازوی قدم به راه نهاد
هوش مصنوعی: معلم نخست به خاطر یک عذر که بر زبانش آمده، ساکت شده است، زیرا قبل از او کسی پا به راهی گذاشته است.
ولی به جاده عرفان هزار مرحله پیش
بماند واپس ازو از قصور استعداد
هوش مصنوعی: او می‌گوید که در مسیر عرفان، انسان هزاران گام جلوتر از دیگران است، اما همچنان در پیاده‌روی از نقص‌ها و کمبودهای خود، عقب‌تر باقی می‌ماند.
به گرد قصر جلالش نمی‌رسد گردون
ز نفس نامیه جوید اگر به فرض امداد
هوش مصنوعی: در اطراف کاخ عظمت او، هیچ چیز نمی‌تواند به‌پای بلندی و ارج و قرب او برسد، حتی اگر با تمام توانایی‌ها و امکانات به دنبال نام و شهرت باشد.
سپهر با همه‌شان از نسیم مصر ولاش
به خود ببالد از شوق همچو مشک از باد
هوش مصنوعی: آسمان با همه زیبایی‌هایش از نسیم عطرآگین مصر به وجد می‌آید و شاداب می‌شود، مانند مشک که به خاطر نسیم به پرواز در می‌آید.
نه واجب است ولی هست شکر او واجب
نه شارع است ولی هست شرع ازو آباد
هوش مصنوعی: شکرگزاری از خداوند لازم نیست، اما انجام آن مهم است. هرچند که قوانین و مقررات از سوی او وضع نشده، اما زندگی و نظم جامعه به برکت او برقرار است.
به باغ خاطر من غنچه‌های مشکل را
نسیم فکرت او تا وزید، جمله گشاد
هوش مصنوعی: نسیم محبت او که به ذهن من وزید، همه غنچه‌های دشواری و رازها را باز کرد و به روشنایی تبدیل کرد.
ز رشک گلبن ازو خارخار داشت به دل
ز پای تا سر از آن جمله خار بیرون داد
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت نسبت به گلستان، دلش پر از خار و نگرانی بود و از پای تا سر، از آن خارها خود را آزاد کرد.
صبا به باغ به وصفش گشوده دفتر گل
هزار در چمن از مدح او کند انشاد
هوش مصنوعی: باد صبا به باغ آمده و دفتر زیبایی گل‌ها را ورق می‌زند؛ در چمن، هزاران گل به خاطر ستایش او آواز می‌خوانند.
زبان سوسن از اوصاف او به ذکر خفی است
دهان غنچه به ذکر مدایحش پر باد
هوش مصنوعی: زبان گل سوسن، ویژگی‌هایش را به طور پنهانی بیان می‌کند و دهان غنچه از زیبایی‌های او به سختی پر می‌شود.
خدایگانا آنی که در فضایل تو
وفا به حصر مراتب نمی‌کند اعداد
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تو کسی هستی که در فضایل و ویژگی‌های خود به هیچ حد و اندازه‌ای محدود نیستی و نمی‌توان به عدد و شمارش به عظمت‌های تو اشاره کرد.
اگرنه امر ترا بوده در الست مطیع
وگرنه حکم ترا گشته از ازل منقاد!
هوش مصنوعی: اگر این‌گونه نبوده که در عالم پیشین، یعنی در زمان الست، مطیع امر تو بوده‌ام، پس حکم تو از ابتدای امر بر من چیره و فرمان‌بردار شده است!
که کرد تیر شعاع آفتاب را در چشم!
فلک به گردنش این بند کهکشان که نهاد!
هوش مصنوعی: کیست که تیر نور آفتاب را در چشم خود کند؟ آسمان این بار به گردن او کهکشان را به عنوان زینتی قرار داده است!
اگر به تربیت ساکنان باغ شوی
که آبشان دهی از جویبار استعداد
هوش مصنوعی: اگر به پرورش و تربیت مردم باغ بپردازی، می‌توانی آنها را با منابع و استعدادهایشان سیراب کنی.
ز فیض عام تو شاید که میوه آرد سرو
ز یمن لطف تو زیبد که گل کند شمشاد
هوش مصنوعی: با فیض عمومی تو، شاید درخت سرو از یمن میوه بدهد و شمشاد به لطف تو گل بگیرد.
نسیم فکر تو در باغ طبع تا نوزید
نقاب، غنچه معنی به روی کس نگشاد
هوش مصنوعی: باد سبک‌فکری تو در باغ ذهن تا نسیمی نوزد، هیچ غنچه‌ای از معنی به روی کسی باز نشده است.
مقدمی به شرف از معلم اول
چه باک مادر ایامت ار مؤخّر زاد
هوش مصنوعی: اگر معلم اول‌ام هم که خیلی briliante باشد، به خاطر آنکه تو مادرم هستی و تو را در زندگی‌ام دارم، چه اهمیتی دارد که من در تقدّم و تأخّر زاده شده‌ام؟
تأخر تو بود از اکابر حکما
تأخری که خدا ز انبیا به خاتم داد
هوش مصنوعی: تأخیر تو نسبت به بزرگترین حکما به گونه‌ای است که خداوند به پیامبران نسبت به خاتم (پیامبر آخرالزمان) تأخیر داد.
بزرگی تو چو قدر نبی خداداد است
حسود گو ندهد سعی‌های خود بر باد
هوش مصنوعی: عظمت و مقام تو به اندازه‌ی مقام پیامبر است، بنابراین حسودان هرچقدر هم تلاش کنند، نمی‌توانند آنچه را موفق شده‌ای، از بین ببرند.
بود خیال عدوی تو همسری ترا
نظیر دعوی همبالی هما از خاد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف عشق و ارتباط عمیق میان دو نفر می‌پردازد. او به این نکته اشاره دارد که محبت و علاقه به یکدیگر مانند یک ادعای مشترک و پر از احساس است. همچنین به طور غیر مستقیم به این موضوع اشاره می‌کند که عشق می‌تواند حتی در میان دشواری‌ها و مشکلات، پیوندی قوی و مستقل ایجاد کند.
ضعیف پایه‌ترست از قوای جسمانی
قوی‌ترست ز نفس مجرد اجساد
هوش مصنوعی: ناتوانی از نیرومندی بدنی پایین‌تر است، اما روح مجرد از اجساد، قوی‌تر است.
رجوع جمله خلایق به تست در دنیا
چنانکه روز قیامت به مبدأست معاد
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها در این دنیا به تو نیاز دارند و به مبدأ خود باز می‌گردند، مانند روز قیامت که به خداوند مراجعه می‌کنند.
اگر به عهد تو بودی محقق حلی
فراگرفتی از تو قواعد ارشاد
هوش مصنوعی: اگر بر سر وعده‌ات می‌ماندی، محقق حلی از تو اصول و قواعد هدایت را می‌آموخت.
تو چون افاده نمایی هزار شیخ مفید
کشد به دامن خاطر لطیفه‌های مفاد
هوش مصنوعی: هرگاه تو به نمایش بگذاری، هزار شیخ جهان بر دامن دل خود، نکته‌های نیکو گرد خواهند آورد.
قضا به محضر تقدیر مهر ثبت نکرد
رقم ز نام تو تا بهر طغریش ننهاد
هوش مصنوعی: سرنوشت نتوانسته است نام تو را در لوح تقدیر بنویسد تا کسی بتواند به خاطر تو، در نامه‌ای زیبا از تو یاد کند.
به دشت ذهن چو تازی سمند فطنت را
پی شکار غزالان قدس چون صیاد
هوش مصنوعی: در دشت فکر و اندیشه، مانند اسب تندرو و آگاه به دنبال شکار زیبایی‌ها و خواسته‌های الهی همچون صیاد هستم.
کمند فکر کنی حلقه حلقه در کف فهم
چو زلف خم به خم مهوشان حورنژاد
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه‌ات مانند کمند، دایره‌دایره در دستت قرار دارد و فهم تو مانند گیسوان تاب‌دار کسانی است که از زیبایی بهشتی برخوردارند.
شکار معنی بکر آن قدر کنی که شود
حوالی در و بام خیال قدس آباد
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی به جستجوی معنا بپرداز، تا آنکه خیال تو به سرزمین مقدس تبدیل شود و در اطراف در و بامت رشد کند.
ز جهل تیره‌دلان را شفا به قانون داد
اشاره‌ای که نمودی پی نجات معاد
هوش مصنوعی: با آگاهی و علم، افراد نادان را بهبودی بخشید و با نشان دادن راهی، به آنها کمک کردی تا به رستگاری و نجات دست یابند.
بسان نقطه سهو این نجوم را حک کن
چو درنوردی طومارهای سبع شداد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مانند یک نقطه سهو، باید اشتباهات و نواقص را در زندگی یا جهان در نظر بگیریم و یادداشت کنیم. همچنین، اشاره به این دارد که وقتی به عمق مسائل و چالش‌های بزرگ‌تر می‌رویم، ممکن است با مشکلات سخت و خطرناک روبه‌رو شویم.
محبت تو به هر سینه حصه‌ای دارد
بسان نوع که ساریست در همه افراد
هوش مصنوعی: محبت تو در دل هر کسی جای خاصی دارد، همانطور که یک نوع آب در تمام موجودات جاری است.
اگرچه عام عرض شد ولیک در معنی
چو جزو ذاتی با جوهر تو شد ایجاد
هوش مصنوعی: اگرچه موضوع به طور عمومی مطرح شده است، اما در حقیقت این مسئله به گونه‌ای می‌باشد که به جوهر وجود تو ارتباطی عمیق و ذاتی دارد.
به ذات تو همه اوضاع شرع و دین محتاج
چو حاجتی که به سوی صور بود ز مواد
هوش مصنوعی: تمام احکام شرع و دین به ذات تو وابسته‌اند، مانند نیازی که به سوی صورتی از ماده دارد.
قوام دین به تو شد چون قوام جنس به فصل
همیشه نوع شریعت ز تو محصل باد
هوش مصنوعی: وجود تو به دین استحکام بخشیده است همان‌طور که استحکام جنس به فصل مربوط می‌شود. نوع شریعت همیشه از تو به دست می‌آید.
ز تست کشور ایران خلاصه عالم
ز تست شهر صفاهان به رتبه خیر بلاد
هوش مصنوعی: از توست که کشور ایران نمایان است و شهر اصفهان به خاطر خوبی‌ها و ارزش‌هایش در میان شهرها برتر است.
تبارک‌الله ازین گلشن بهشت آیین
که می‌دهد به صفا از بهشت رضوان یاد
هوش مصنوعی: خداوند را شکر که این باغ بهشتی چنان سرافراز است که صفایش انسان را به یاد بهشت رضوان می‌اندازد.
قضا چو زد رقم این سواد شد معلوم
که کار دست چپ اوست روضه شداد
هوش مصنوعی: زمانی که مقدر شد که سرنوشت رقم بخورد، معلوم شد که کار از دست چپ او است و اوضاع به شکل ناپسند و بدی در آمده است.
ز آب روی ارم آب می‌دهد دوران
به چار باغ صفاهان به گلبن و شمشاد
هوش مصنوعی: از آب نمای ارم، زمان را به زندگی در چهار باغ اصفهان به شکوفه‌ها و درختان شمشاد ارتباط می‌دهد.
بهشت روی زمین است از آن بود که مدام
در آن کسی که بود نیست از بهشتش یاد
هوش مصنوعی: بهشت واقعی روی زمین جایی است که فردی در آن همواره در یاد نیست و این یادآوری از بهشت یعنی عشق یا زیبایی او، دائماً در ذهن باقی می‌ماند.
شها مقدس از آنی که فکر همچو منی
ستایش تو کند با قصور استعداد
هوش مصنوعی: ای شاه والا، تو آنقدر بزرگ و مقدس هستی که ذهنی چون ذهن من هرگز نمی‌تواند شایستگی ستایش تو را داشته باشد.
ترا عظیم بود شان وگرنه من در مدح
هزار بار به حسان گرفته‌ام ایراد
هوش مصنوعی: تو مقام و جایگاهی بلند داری وگرنه من در ستایش هزار بار به حسان انتقاد کرده‌ام.
ز خجلت تو دهانم چو غنچه شد بسته
وگرنه سحبان دارد فصاحت از من یاد
هوش مصنوعی: از شرم تو لب‌هایم بسته شده مثل غنچه‌ای، وگرنه اسبی مانند سحبان بلاغت و سخن‌آوری از من بیشتر می‌داند.
پس از ستایش ذاتت دعای تو لازم
چنانکه بعد ادای فریضه‌ها اوراد
هوش مصنوعی: پس از اینکه تو را به خوبی ستایش کردم، دعا کردن به درگاهت ضروری است، همان‌طور که پس از انجام عبادت‌ها، ذکر و اوراد آوردن واجب است.
همیشه تا که بود ابر دایه گلشن
به شیر شبنم تا هست طفل گل معتاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابر وجود دارد، گلستان همیشه زیر چتر حمایت آن خواهد بود و شبنم همچون شیر از آن مراقبت می‌کند، به طوری که کودک گل همیشه در این شرایط پرورش پیدا می‌کند و به این زندگی وابسته است.
به چارباغ جهان گلشن فضیلت را
ز شبنم سر کلکت زمانه آب دهاد
هوش مصنوعی: در باغی که به زیبایی و فضیلت مشهور است، از شبنم درخشان زمانه بر سر تو آب بریزند و آن را سیراب کنند.