شمارهٔ ۳۰ - مطلع چهارم
فغان ز کجروشیهای چرخ ناهموار
که هیچگونه ندارد به راستی سروکار
به گردش فلک امید استقامت نیست
جز اعوجاج نیاید ز طینت پرگار
ز من شنو که کجی جزو معنی فلک است
ز کج نهاد مجویید راستی زنهار
ستاره نیست فلک را که این کهن خیمه
ز کهنگی شده سوراخها در او بسیار
ز بسکه بار مظالم به دوش اوست مدام
قدش خم است چو قد کسی که دارد بار
بس است ای فلک، آزار بیدلان تا کی؟
ز توسنی نشدت خسته خاطر هموار؟
مرا اراده به دست تو دادهاند اکنون
کجا روم؟ چه کنم؟ من پیاده و تو سوار
مترس اگر به غلط کار عیش راست شود
که کج نمیشود اندوه را سر پرگار
تو کج نهادی و من راستگو، نمیدانم
میان ما و تو آخر چگونه افتد کار!
چه شد که انس به هیچ آفریده نگرفتم
که من غریبم و این مردمان غریب آزار
هرآنچه بوی وفایی نیاید از چمنش
مگیر یار که یاری نیاید از اغیار
ز هرچه رنگ فنا دارد اندرین گلشن
مجوی انس که وحشت فزون کند مردار
چگونه وحشت کس در جهان نیفزاید
که این خرابه دیاریست خالی از دیار
درون پرده ندانم که دارد آمد و شد!
که گرد هست ولیکن پدید نیست سوار
به اهل دل چه عجب مهربان فتاده فلک
که زخم غنچه نخارد مگر به ناخن خار
چنان رمیدهام از بخت سایهپرور خویش
که دیو درنظر آید مرا ز سایه یار
سپهر منکر جورم نمیتواند شد
که زردرویی انکار میکند اقرار
هزار شکوه مرا از فلک بود هردم
ولی نیارم از آنها یکی کنم اظهار
چگونه کس کند اظهار شکوهای کز ننگ
ز شرم گفتن آن رنگ بشکند گفتار
همین بس است شکایت ازو که کرد مرا
جدا ز روضه عرض آشیان فیض آثار
فریب این جو گندم نما از این فردوس
برون فکند چو آدم مرا به زاری زار
به خاک خواری از این روضه طالع پستم
چنان فکند که بر آسمان رسید غبار
نه روضه بلکه جهانی ازین فلک بیرون
نه روضه، بلکه بهشتی ازین جهان بهکنار
زمانه در طرف وی چو جاده از منزل
سپهر در کنف وی چو سایه دیوار
جهان سته در آن رحبه یک جهت ز جهات
سپهر تسعه در آن عرصه قطری از اقطار
نشیب پیش فراز وی این نشیب و فراز
یسار پیش یمین وی این یمین و یسار
گرفته با همه وسعت مکان به عالم تنگ
چنانکه صورت عالم به دیده در ابصار
کنند گرد سرش دور دایرات فلک
محیط عالم کونست و مرکز ادوار
من از صفای هوایش همین قدر دانم
که یا بهار بهشت است یا بهشت بهار
چنین که منفرد افتاده است در رفعت
فلک چه حد که به او دم زند ز قرب جوار
خمیده ماند فلک بسکه کرد قامت خم
پی تواضع این بارگاه فیض آثار
به پیش شمسه او آفتاب میلرزد
چنانکه طفل سبقخوان به پیش مکتبدار
به جنب روزن او آفتاب را چه محل
که او ز چرخ کند ناز و چرخ ازین انوار
به نیم خشت زر خود چو چرخ مینازد
چرا ننازد ازین جنس گنبدش بسیار!
به پیش طاق وی ار هشتم آسمان نبود
هزار کوکب قندیل از چه یافت قرار!
به دور وی خط زرین کتابه نیست که هست
نوشته نسخه علم قضاش بر دیوار
چنین عمارتی امکان نبست تا ز قضاست
زمانه قابل تعمیر و آسمان معمار
فلک شبیه وی افتاده است و تا به ابد
بدین مناسبت او را بلند شد مقدار
اگر به معنی وی صورتی بنا خواهند
جهات کون و مکان را چو نیست این معیار
مهندسان معانی مگر به فرض کنند
به سطح چرخ نهم نصب پایه پرگار
ز فیض ظاهر و باطن توان یقین دانست
که یک درش به بهشت است و یک درش به بهار
سپهر میشود آنجا به چاکری قایل
زمانه میکند آنجا به بندگی اقرار
بلی چهگونه نگردد زمانهاش ممنون
بلی چهگونه نباشد سپهر منتدار
که هست بارگه خسرو زمین و زمان
که هست پردهسرای شه صغار و کبار
خدایگان دو عالم امام جن و بشر
رضی ارض و سیما و رضای لیل و نهار
امام ثامن و ضامن علی بن موسی
که هست خاک درش کحل دیده ابصار
تبسمش به لب لطف و چین بر ابروی خشم
یکی بهار خزان و یکی خزان بهار
ز بس ز عدل وی از پا فتاده فتنه مست
نمیتواند برخاستن ز خواب خمار
زبس به عهد وی آسوده روزگار حرون
دلش نداد که از خواب خوش شود بیدار
در آستانه او آفتاب ز آمد و شد
بهغیر درس زیارت نمیکند تکرار
نباشد ابر که از جوش زایران درش
نشسته چرخ برین را غبار بر رخسار
بلی غبار درش را طراوتیست ز فیض
که ابر رحمت ازو مایه میبرد هموار
محاسبان خرد در حساب بخشش او
کرور را نشمارند در عداد شمار
شهی که پایه مقدارش از گرانقدری
بود ز کرسی شش پایه جهانش عار
شهی که مسند جاهش به بام عرش کند
تکبری که به فردوس عاشق دیدار
فروغ پایه تختش به سطح چرخ نهم
عیانتر است که بالای کوه شعله نار
شهنشهی که اگر باج بر زمانه نهد
تهی کنند خزاین همه جبال و بحار
کند به منع درشتی اشاره گر به فلک
زمانه همچو کف دست میشود هموار
نهیبش ار به رجوع زمانه امر کند
به قهقرایی از امسال بگذراند پار
ز خدمتش چو نشست این یک آن دگر برخاست
دو بندهاند سیاه و سفید لیل و نهار
ز بندگان سرای وی اسود و ابیض
دو چاکرند یکی از حبش یکی ز تتار
مجره نیست فلک را که طوق بندگیش
فکنده است به گردن ز نقره زنگیوار
از اینکه باعث آزار او شده انگور
ز تاک دست قضا سرنگونش کرده به دار
بود به عهد شمیم بهار خلق خوشش
فلک ز عطر لبالب چو طبله عطار
نسیم خلقش اگر بر چمن وزد دزدد
نفس ز عطر گل و یاسمن، مشام بهار
اگر ز خاک درش آبرو برد گلشن
غلاف غنچه شود ناف آهوی تاتار
ز بوی زلف عروسان خلق او پیچد
به خویش طره سنبل ز رشک در گلزار
صلای عیش زند چون بهار عهد خوشش
نگار بسته برآید ز شاخ دست چنار
اگر ملایمتش آب در چمن بندد
ز نازبالش گل رنجه میشود سر خار
به حکم نهی ابد امتناع حسبه او
به گرد دختر رز شیشه میکشد دیوار
کند چو حکم فسردن به شعله آواز
ز بیم خشک شود خون نغمه در رگ تار
محیط علمش اگر موجور شود افتد
تخیلات دو عالم چو خار و خس به کنار
به دقت نظر دوربین تواند دید
به یک ملاحظه امروز عرض روزشمار
نگاه دور رسای وی از شکاف ازل
کند مطالعه در نامه ابد اسرار
مکان مفترق او راست فردی از افراد
زمان متصل او راست سطری از طومار
جهان فانی اگر با عدو گذاشت چه غم
مقرر است فکندن به پیش سگ مردار
به یک قبیله بود خصم با وی از چه عجب
که هست خویشی نزدیک نشئه را به خمار
زمانه مهلت خصمش به اختیار دهد
چنانکه مهلت کفار قادر جبار
ندامت است فزون آنقدر که مهلت بیش
خمار در خور مستی همی کشد خمار
سفینهایست ولایش که فوج فوج عقول
برد ز ورطه حیرت نفس نفس به کنار
ز موریانه تشکیک ایمن است آن دل
که گرد معتقدش اعتقاد اوست حصار
خرد به مطلع پنجم به من مسامحه کرد
که درس عشق مدیح ترا کنم تکرار
شمارهٔ ۲۹ - مطلع سوم: مرا دلی است ز درد فراق یار و دیارشمارهٔ ۳۱ - مطلع پنجم: خلاف رأی تو بر عقل آن چنان دشوار
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فغان ز کجروشیهای چرخ ناهموار
که هیچگونه ندارد به راستی سروکار
هوش مصنوعی: آه از ناپایداریهای تقدیر که هیچ ارتباطی با حقیقت ندارد.
به گردش فلک امید استقامت نیست
جز اعوجاج نیاید ز طینت پرگار
هوش مصنوعی: در جریان چرخش جهان، امیدی به ثبات و استقامت وجود ندارد و تنها تغییر و منحرف شدن ممکن است، زیرا طبیعت وسایل و ابزارها همواره دستخوش تغییر و انحراف است.
ز من شنو که کجی جزو معنی فلک است
ز کج نهاد مجویید راستی زنهار
هوش مصنوعی: به من گوش کن که انحراف و کجی بخشی از مفهوم آسمان است. از کجرویها، به دنبال راستگویی نباشید، مراقب باشید.
ستاره نیست فلک را که این کهن خیمه
ز کهنگی شده سوراخها در او بسیار
هوش مصنوعی: در آسمان ستارهای ندارد و این خیمهی قدیمی به خاطر کهنگیاش پر از سوراخهاست.
ز بسکه بار مظالم به دوش اوست مدام
قدش خم است چو قد کسی که دارد بار
هوش مصنوعی: این فرد به دلیل تحمل فشارهای زیاد و ظلمهای مکرر به شدت تحت فشار است و به خاطر این بار سنگین، حالت و قامتش خمیده و ناتوان شده است.
بس است ای فلک، آزار بیدلان تا کی؟
ز توسنی نشدت خسته خاطر هموار؟
هوش مصنوعی: بس است ای آسمان، تا کی باید بیدلان را آزار دهی؟ آیا از زخمها و رنجهایت خسته نشدهای؟
مرا اراده به دست تو دادهاند اکنون
کجا روم؟ چه کنم؟ من پیاده و تو سوار
هوش مصنوعی: من اکنون در وضعیتی هستم که همه چیز به اراده تو وابسته است. نمیدانم باید به کجا بروم یا چه کاری باید انجام دهم. من روی پاهای خودم هستم و تو در وضعیت برتری قرار داری.
مترس اگر به غلط کار عیش راست شود
که کج نمیشود اندوه را سر پرگار
هوش مصنوعی: نگران نباش، حتی اگر به اشتباه روزهای خوشی پیش آید، غم نمیتواند به راحتی از بین برود و فراموش شود.
تو کج نهادی و من راستگو، نمیدانم
میان ما و تو آخر چگونه افتد کار!
هوش مصنوعی: تو چطور به انحراف رفتهای و من راستگو هستم، نمیدانم سرنوشت ما و تو به کجا خواهد انجامید!
چه شد که انس به هیچ آفریده نگرفتم
که من غریبم و این مردمان غریب آزار
هوش مصنوعی: چرا نتوانستم به هیچ مخلوقی وابسته شوم و دوستی پیدا کنم، چون من بیگانه هستم و این مردم هم برای من آزاردهندهاند.
هرآنچه بوی وفایی نیاید از چمنش
مگیر یار که یاری نیاید از اغیار
هوش مصنوعی: هر چیزی که نشانهای از وفا ندارد، از چمن او نچین، زیرا دوستی از دیگران انتظار نداشته باش.
ز هرچه رنگ فنا دارد اندرین گلشن
مجوی انس که وحشت فزون کند مردار
هوش مصنوعی: در این باغ، به دنبال چیزهایی که فانی و زوالپذیر هستند، نرو، زیرا این کار باعث میشود که احساس تنهایی و وحشت بیشتری بکنی.
چگونه وحشت کس در جهان نیفزاید
که این خرابه دیاریست خالی از دیار
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی از تنهایی و وحشت در این دنیا بیشتر نترسد، در حالیکه این ویرانه، جایی است که از هر نوع انسان و دیاری خالی است.
درون پرده ندانم که دارد آمد و شد!
که گرد هست ولیکن پدید نیست سوار
هوش مصنوعی: در پشت پرده، نمیدانم چه کسی در حال رفت و آمد است! گرچه نشانههایی از حضور او وجود دارد، اما خود او دیده نمیشود.
به اهل دل چه عجب مهربان فتاده فلک
که زخم غنچه نخارد مگر به ناخن خار
هوش مصنوعی: سختیها و مشکلات زندگی برای افرادی که دلهای لطیفی دارند، چندان عجیب نیست. زیرا تنها در صورت نیاز و در شرایط خاص است که احساسات و زخمهای درونی آنها ظاهر میشود، درست مانند اینکه گلهای لطیف تنها زمانی آسیب میبینند که خارها به آنها نزدیک شوند.
چنان رمیدهام از بخت سایهپرور خویش
که دیو درنظر آید مرا ز سایه یار
هوش مصنوعی: من چنان از سرنوشت خود دور افتادهام که سایهی یارم برایم همچون دیو به نظر میرسد.
سپهر منکر جورم نمیتواند شد
که زردرویی انکار میکند اقرار
هوش مصنوعی: آسمان نمیتواند ظلم من را انکار کند، چون کسی که زردروی است نمیتواند به وجود خود بیاعتنایی کند.
هزار شکوه مرا از فلک بود هردم
ولی نیارم از آنها یکی کنم اظهار
هوش مصنوعی: همواره از آسمان هزاران زیبایی و شکوهم را دارم، اما هرگز نمیتوانم حتی یکی از آنها را به زبان بیاورم.
چگونه کس کند اظهار شکوهای کز ننگ
ز شرم گفتن آن رنگ بشکند گفتار
هوش مصنوعی: این بیان میگوید که چگونه ممکن است کسی احساس نارضایتی و شکایت خود را بیان کند، در حالی که از شرم و ننگ، توان گفتن آن را ندارد و سرمایت کلامش تحت تأثیر احساساتش قرار میگیرد.
همین بس است شکایت ازو که کرد مرا
جدا ز روضه عرض آشیان فیض آثار
هوش مصنوعی: کافی است که از او شکایت کنم، زیرا باعث شد من از باغ بهشت و آرامش دور شوم.
فریب این جو گندم نما از این فردوس
برون فکند چو آدم مرا به زاری زار
هوش مصنوعی: فریب این دنیای فریبنده مثل گندم را نخور؛ زیرا مانند آدم که از بهشت بیرون رانده شد، من نیز با دلشکستگی و گریه از این دنیا جدا شدم.
به خاک خواری از این روضه طالع پستم
چنان فکند که بر آسمان رسید غبار
هوش مصنوعی: از آنجایی که سرنوشتم به سختی دچار ذلت شده، به گونهای در زمین افتادهام که حتی غبارم به آسمان میرسد.
نه روضه بلکه جهانی ازین فلک بیرون
نه روضه، بلکه بهشتی ازین جهان بهکنار
هوش مصنوعی: این دنیا تنها یک مکان زیبا نیست، بلکه دنیایی گستردهتر و فراتر از آن وجود دارد. بهشتی که در کنار این جهان قرار دارد، به مراتب بهتر و بزرگتر از آنچه که در اینجا میبینیم، است.
زمانه در طرف وی چو جاده از منزل
سپهر در کنف وی چو سایه دیوار
هوش مصنوعی: زمانه به مانند جادهای است که به سمت او میرود و آسمان نیز مانند سایهای به دنبال اوست.
جهان سته در آن رحبه یک جهت ز جهات
سپهر تسعه در آن عرصه قطری از اقطار
هوش مصنوعی: در یک مکان خاص از جهان، همه چیز به صورت هماهنگ و منظم به وجود آمده است، به طوری که از جهات مختلف میتوان به آن نگاه کرد و تنوع و گوناگونی آن قابل مشاهده است.
نشیب پیش فراز وی این نشیب و فراز
یسار پیش یمین وی این یمین و یسار
هوش مصنوعی: این عبارت به تضادها و تفاوتهای موجود در زندگی اشاره دارد. هر چیز در زندگی دارای دو جنبه است: لحظات پایین و بالا، چپ و راست. به نوعی، زندگی همیشه در حال تغییر و دگرگونی است و ما با این تضادها روبهرو هستیم.
گرفته با همه وسعت مکان به عالم تنگ
چنانکه صورت عالم به دیده در ابصار
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که با وجود وسعت و بزرگی فضا، بینش و درک انسان آنقدر محدود است که تنها تصویری کوچک از جهان را میتواند ببیند و درک کند، بهگونهای که همانند یک تصویر که در چشم محدود میماند.
کنند گرد سرش دور دایرات فلک
محیط عالم کونست و مرکز ادوار
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که در جهان وجود دارند، در حال گردش و چرخش به دور یک مرکز هستند که همان دایرهٔ زمان و مکان است. این مطلب نشان میدهد که هر چیزی در جهان تحت تأثیر این چرخشها قرار دارد و به نوعی در ارتباط با آن مرکز است.
من از صفای هوایش همین قدر دانم
که یا بهار بهشت است یا بهشت بهار
هوش مصنوعی: من از زیبایی و خوبی هوای اینجا فقط میفهمم که یا بهار بهشت است یا بهشت بهار است.
چنین که منفرد افتاده است در رفعت
فلک چه حد که به او دم زند ز قرب جوار
هوش مصنوعی: این فرد به تنهایی در اوج آسمان قرار دارد و به چه اندازه میتواند از نزدیکی و همسایگی با دیگران سخن بگوید.
خمیده ماند فلک بسکه کرد قامت خم
پی تواضع این بارگاه فیض آثار
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر تواضع و فروتنی، به طوری خمیده شده که نمایی زیبا از این مکان پربرکت و سرشار از نعمتها را به نمایش میگذارد.
به پیش شمسه او آفتاب میلرزد
چنانکه طفل سبقخوان به پیش مکتبدار
هوش مصنوعی: در برابر او، آفتاب به لرزه درمیآید مانند کودکی که در برابر معلمش احساس ترس و نگرانی میکند.
به جنب روزن او آفتاب را چه محل
که او ز چرخ کند ناز و چرخ ازین انوار
هوش مصنوعی: در کنار روزنه، آفتاب چه اهمیتی دارد، وقتی که او (آفتاب) از دایره آسمان به زیبایی و ناز میزند و دایره آسمان از این نورها پر است.
به نیم خشت زر خود چو چرخ مینازد
چرا ننازد ازین جنس گنبدش بسیار!
هوش مصنوعی: چرا باید از ناز و خودنمایی چرخ گردون بگذرد، وقتی که به نیمخشت زر خود مینازد و از این قبیل بسیار دارد؟
به پیش طاق وی ار هشتم آسمان نبود
هزار کوکب قندیل از چه یافت قرار!
هوش مصنوعی: اگرچه هشتمین آسمان و هزاران ستاره در عالم وجود ندارد، اما به خاطر زیبایی و نور طاق آن شخص، آرامش و قرار یافتهام.
به دور وی خط زرین کتابه نیست که هست
نوشته نسخه علم قضاش بر دیوار
هوش مصنوعی: در اطراف او نوشتهای از علم قضا و قدر وجود ندارد، اما حقیقتاً سرنوشتش بر دیوار عالم حک شده است.
چنین عمارتی امکان نبست تا ز قضاست
زمانه قابل تعمیر و آسمان معمار
هوش مصنوعی: این ساختمان هیچگاه ممکن نمیشود، چون زمانه به گونهای است که قابل اصلاح نیست و آسمان هم معمارش است.
فلک شبیه وی افتاده است و تا به ابد
بدین مناسبت او را بلند شد مقدار
هوش مصنوعی: آسمان به شکل او فروافتاده و تا همیشه به همین دلیل، او را به مقام بلندی رسانده است.
اگر به معنی وی صورتی بنا خواهند
جهات کون و مکان را چو نیست این معیار
هوش مصنوعی: اگر بخواهند معنی واقعی او را به شکل و صورت درآورند، باید بدانند که جهات و مکانها هیچ معیاری برای این کار ندارند.
مهندسان معانی مگر به فرض کنند
به سطح چرخ نهم نصب پایه پرگار
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم معنی این بیت را به زبان ساده بیان کنیم، میتوان گفت که گویا گروهی از متخصصان و دانشوران، شاید تنها در تصور و خیال خود، در تلاشند تا ابعاد و عمق معانی را کشف کنند. آنها میکوشند تا پایهای قوی برای کار خویش فراهم آورند، حتی اگر این کار به نظر دشوار یا ناممکن برسد. در واقع، این بیان از جستجو و کوشش برای درک مفاهیم عمیق و پیچیده حکایت دارد.
ز فیض ظاهر و باطن توان یقین دانست
که یک درش به بهشت است و یک درش به بهار
هوش مصنوعی: از برکات ظاهری و باطنی میتوان دانست که یکی از درهای این عالم به بهشت و دیگری به بهار باز میشود.
سپهر میشود آنجا به چاکری قایل
زمانه میکند آنجا به بندگی اقرار
هوش مصنوعی: در آنجا آسمان به خدمتگزاری تن میدهد و زمانه اعتراف میکند که به بندگی راضی است.
بلی چهگونه نگردد زمانهاش ممنون
بلی چهگونه نباشد سپهر منتدار
هوش مصنوعی: بله، چگونه میتواند زمانهاش به او قدردانی نکند؟ بله، چگونه میتواند آسمان در برابر او سپاسگزار نباشد؟
که هست بارگه خسرو زمین و زمان
که هست پردهسرای شه صغار و کبار
هوش مصنوعی: این بیت به گزارشی درباره مکان و مقام یک شخص بزرگ اشاره دارد. او به عنوان پادشاه جهان و زمان شناخته میشود و به عنوان کسی که به همه سنین، بزرگترها و کوچکترها، توجه و حمایت میکند، معرفی میگردد. به طور کلی، این متن نمایانگر مقام والای او و نقش مهمش در زندگی مردم است.
خدایگان دو عالم امام جن و بشر
رضی ارض و سیما و رضای لیل و نهار
هوش مصنوعی: سرور و بزرگمرد دو جهان، امامی برای جن و انسان است که هم در زمین و هم در چهرهاش در روز و شب مورد رضایت و پسند است.
امام ثامن و ضامن علی بن موسی
که هست خاک درش کحل دیده ابصار
هوش مصنوعی: امام هشتم، علی بن موسی الرضا، آنچنان مقام و بزرگی دارد که خاک در حرمش، چونان سرمهای برای چشمان بینا به شمار میآید.
تبسمش به لب لطف و چین بر ابروی خشم
یکی بهار خزان و یکی خزان بهار
هوش مصنوعی: تبسم او نشاندهندهی لطف و مهربانی است و چین بر ابروی او نشان از خشم و ناراحتی. یکی بهار را تداعی میکند و دیگری خزان را.
ز بس ز عدل وی از پا فتاده فتنه مست
نمیتواند برخاستن ز خواب خمار
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت او، همه در برابر فتنهای که به وجود آمده، به خواب نرفتهاند و نتوانستهاند از حالتی گیج و خمار بیدار شوند.
زبس به عهد وی آسوده روزگار حرون
دلش نداد که از خواب خوش شود بیدار
هوش مصنوعی: به قدری از زمانهی خوش عهد او آسوده خاطر بود که دلش اجازه نداد از خواب خوش بیدار شود.
در آستانه او آفتاب ز آمد و شد
بهغیر درس زیارت نمیکند تکرار
هوش مصنوعی: در نزد او، نور خورشید به خاطر رفت و آمدش متوقف شده و فقط به یاد اوست که زیارت را تکرار میکند.
نباشد ابر که از جوش زایران درش
نشسته چرخ برین را غبار بر رخسار
هوش مصنوعی: در زمانهایی که ابرها بر افرازند و باران میبارد، گرد و غباری که از حرکت زایران در زمین برمیخیزد، بر چهره آسمان نشسته و چرخ آسمان را تحت تاثیر قرار میدهد.
بلی غبار درش را طراوتیست ز فیض
که ابر رحمت ازو مایه میبرد هموار
هوش مصنوعی: بله، گرد و غبار در درخت نشانی از طراوت دارد، چون باران رحمت از آن سرچشمه میگیرد و زمین را خیس و سرسبز میکند.
محاسبان خرد در حساب بخشش او
کرور را نشمارند در عداد شمار
هوش مصنوعی: محاسبان دانا وقتی به کار بخشش او میرسند، تعداد زیادی را نمیشمارند و محدودیتی برای آن نمیدانند.
شهی که پایه مقدارش از گرانقدری
بود ز کرسی شش پایه جهانش عار
هوش مصنوعی: مردی که والایی و ارزشش خیلی زیاد است، از تخت و مقامش که در دنیا به آن تکیه دارد، شرمنده است.
شهی که مسند جاهش به بام عرش کند
تکبری که به فردوس عاشق دیدار
هوش مصنوعی: شاهی که مقام و منزلتش به عرش برسد، تکبری دارد که عاشق دیدار او به بهشت تشبیه میشود.
فروغ پایه تختش به سطح چرخ نهم
عیانتر است که بالای کوه شعله نار
هوش مصنوعی: در سطح چرخ نهم، نور و روشنی که از زیر تختش میتابد، واضحتر و روشنتر از شعله آتش در بالای کوه است.
شهنشهی که اگر باج بر زمانه نهد
تهی کنند خزاین همه جبال و بحار
هوش مصنوعی: پادشاهی که اگر برای زمانه مالیات بگیرد، تمامی گنجینههای کوهها و دریاها را خالی میکند.
کند به منع درشتی اشاره گر به فلک
زمانه همچو کف دست میشود هموار
هوش مصنوعی: انتقاد به سختیهای زندگی، مانند این است که زمانه را به آرامی و نرمی در دست میگیریم و صاف و هموار نشان میدهیم.
نهیبش ار به رجوع زمانه امر کند
به قهقرایی از امسال بگذراند پار
هوش مصنوعی: اگر به او فرمان دهد که به گذشته برگردد، باید از این سال عبور کند و در جا نایستد.
ز خدمتش چو نشست این یک آن دگر برخاست
دو بندهاند سیاه و سفید لیل و نهار
هوش مصنوعی: وقتی یکی از دوستانش در کنار او نشست، دیگری بلند شد. دو بنده در کنار هم هستند، یکی سیاه و دیگری سفید، مانند شب و روز.
ز بندگان سرای وی اسود و ابیض
دو چاکرند یکی از حبش یکی ز تتار
هوش مصنوعی: در کنار خانهاش دو خدمتکار هستند، یکی با پوست سیاه از حبشه و دیگری با پوست سفید از تاتار.
مجره نیست فلک را که طوق بندگیش
فکنده است به گردن ز نقره زنگیوار
هوش مصنوعی: فلک نمیتواند خود را از بندگی و خدمت به خدا آزاد کند، چرا که این قید و بند مانند طوقی نقرهای به گردن او افتاده است.
از اینکه باعث آزار او شده انگور
ز تاک دست قضا سرنگونش کرده به دار
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که شخصی به خاطر اینکه ناخواسته موجب ناراحتی و آزار شخص دیگری شده است، احساس عذاب وجدان میکند. او به نوعی خود را مقصر میداند، زیرا حوادثی که خارج از کنترل او بوده، سبب بروز مشکلاتی برای دیگران شده است.
بود به عهد شمیم بهار خلق خوشش
فلک ز عطر لبالب چو طبله عطار
هوش مصنوعی: در زمان بهار، بوی خوشی در فضا پراکنده است که شادابی و زیبایی به دنیا میبخشد، به گونهای که آسمان به عطر و بوی گلاب مانند عطاران معطر شده است.
نسیم خلقش اگر بر چمن وزد دزدد
نفس ز عطر گل و یاسمن، مشام بهار
هوش مصنوعی: اگر نسیم بهاری از کنار گلها و یاسمنها بگذرد، بوی خوش آن گلها را به مشام میآورد و انعکاس زیبایی بهار را به همراه دارد.
اگر ز خاک درش آبرو برد گلشن
غلاف غنچه شود ناف آهوی تاتار
هوش مصنوعی: اگر سرزمینش آب و هوای مناسبی پیدا کند، باغی پر از گل به وجود میآید و مانند غنچهای که به زیبایی شکوفا میشود، زندگی و زیبایی در آن جاری خواهد شد.
ز بوی زلف عروسان خلق او پیچد
به خویش طره سنبل ز رشک در گلزار
هوش مصنوعی: بوی زلف محبوبان به قدری جذاب است که دیگران را به خود جذب میکند و زیبایی طرههای سنبل (گل) به قدری زیباست که در بین گلها حس حسادت را برمیانگیزد.
صلای عیش زند چون بهار عهد خوشش
نگار بسته برآید ز شاخ دست چنار
هوش مصنوعی: بهار که میرسد، صدای خوشی و شادی در فضا پخش میشود و درخت چنار که نماد زیبایی است، با گلها و برگهای تازهاش دوباره زنده و سرزنده میشود.
اگر ملایمتش آب در چمن بندد
ز نازبالش گل رنجه میشود سر خار
هوش مصنوعی: اگر لطافت و نرمی او بر روی چمن تجمع کند، به خاطر نازش گلها نیز دچار زحمت و عذابی میشوند.
به حکم نهی ابد امتناع حسبه او
به گرد دختر رز شیشه میکشد دیوار
هوش مصنوعی: به دلیل عدم اجازه و منع ابدی، او همچنان در اطراف دختر شیشهای مانند دیواری میچرخد.
کند چو حکم فسردن به شعله آواز
ز بیم خشک شود خون نغمه در رگ تار
هوش مصنوعی: زمانی که با فرمان سردی برخورد میکنی و آتش شعلهور میشود، ترس آن باعث میشود که خون نغمه در رگ تار خشک شود.
محیط علمش اگر موجور شود افتد
تخیلات دو عالم چو خار و خس به کنار
هوش مصنوعی: اگر در فضای علم و دانش، نَفَس و جوش و خروش ایجاد شود، خیالها و تصورات دنیای مادی و معنوی به راحتی کنار گذاشته میشوند و بیاهمیت میگردند.
به دقت نظر دوربین تواند دید
به یک ملاحظه امروز عرض روزشمار
هوش مصنوعی: با دقت و توجه میتوان در یک نگاه حال امروز را مشاهده کرد، همانطور که در یک تقویم روزها را مشاهده میکنیم.
نگاه دور رسای وی از شکاف ازل
کند مطالعه در نامه ابد اسرار
هوش مصنوعی: نگاه گسترده و عمیق او از آغاز خلقت، به بررسی و مطالعه رازهای جاودانی و بیپایان میپردازد.
مکان مفترق او راست فردی از افراد
زمان متصل او راست سطری از طومار
هوش مصنوعی: جایی که او قرار دارد، جدا از دیگران است و فردی از افرادی است که در زمان حضور دارند. او بخشی از یک داستان بزرگتر است و در حقیقت یک خط از یک متن طولانی به شمار میآید.
جهان فانی اگر با عدو گذاشت چه غم
مقرر است فکندن به پیش سگ مردار
هوش مصنوعی: اگر دنیا به ما سخت بگذرد و دشمنی برای ما مشکل ایجاد کند، چه جای نگرانی است؟ مهم این است که در برابر بدیها و چالشها ایستادگی کنیم و خود را به سطحی پایین نرسانیم.
به یک قبیله بود خصم با وی از چه عجب
که هست خویشی نزدیک نشئه را به خمار
هوش مصنوعی: در یک قبیله، دشمنی با او وجود داشت، پس چه تعجبی دارد که خویشاوندی نزدیک در میان حالتی شاد و مستی و حالتی خوابآلود و خماری وجود داشته باشد.
زمانه مهلت خصمش به اختیار دهد
چنانکه مهلت کفار قادر جبار
هوش مصنوعی: دنیا به دشمن خود فرصتی میدهد تا بتواند در تصمیمگیریهایش اختیار داشته باشد، همانطور که به کافران نیز فرصتی میدهد تا به قدرت خود ادامه دهند.
ندامت است فزون آنقدر که مهلت بیش
خمار در خور مستی همی کشد خمار
هوش مصنوعی: پشیمانی بیشتر از زمانی که فرصت وجود دارد، سراغ فرد میآید؛ چرا که فردی که مست است، به اندازهی محتاجی که دارد، همواره در حال کشیدن ناتوانی خود است.
سفینهایست ولایش که فوج فوج عقول
برد ز ورطه حیرت نفس نفس به کنار
هوش مصنوعی: ولایت مانند یک کشتی است که گروه گروه اندیشهها را از عمق حیرت و سردرگمی نجات میدهد و به ساحل امن میرساند.
ز موریانه تشکیک ایمن است آن دل
که گرد معتقدش اعتقاد اوست حصار
هوش مصنوعی: دلهایی که به اعتقادات خود پایبندند و این اعتقاد برایشان مانند یک دژ و حصار عمل میکند، از تردید و Doubt محافظت میشوند، مانند سنگرهایی در برابر موریانهها که به آرامی همه چیز را خراب میکنند.
خرد به مطلع پنجم به من مسامحه کرد
که درس عشق مدیح ترا کنم تکرار
هوش مصنوعی: عقل و هوش من در آغاز کار دچار سهلانگاری شد و قرار بر این گذاشت که در مورد عشق، تو را مدح و ستایش کنم و این ستایش را تکرار کنم.