گنجور

شمارهٔ ۲۴ - در منقبت امام صادق(ع)

کمال عقل همین است در جهان غرور
که آدمی چو پری از نظر شود مستور
ندیدنی بود اوضاع روزگار تمام
خوشا به طالع نرگس خواص دیدة کور
حسد فزودة بیداربختی بختم
که چشم بستة خوابست تا به صبح نشور
مجوی نام که هست آسمان سیاه زبان
بپوش چهره که شورست چشم کوکب، شور
بریده باد زبان قلم که کرد مرا
به‌سعی مصرع برجسته در جهان مشهور
چه خفته‌اند درین کاروانسرا مردم
که این محل عبورست نه مکان حضور
نهفته شد ز نظر گرد کاروان عدم
ز گوش سامعه هم نالة جرس شد دور
گذشت قافله از پیش و راه پس خود نیست
توقعی که نیاریم نیست هم مقدور
درین رباط مکش رخت کاهلی زنهار
که غیر سیل ندارد درین خرابه عبور
چه اعتماد به قصری که کرده است پدید
درو شکست حوادث، هزار گونه قصور
چه خواب امن کند کس به زیر مشت گلی
کش آب سیل فنایست و خاک گرد فتور
هزارخانة گل سر به چرخ سود ولی
کسی خرابه دل را نمی‌کند معمور
گذشت وقت که دانش نبود و قدرت بود
کنون چه سود ز دانش، گذشت چون مقدور
کنون که داده‌ای از دست نقد فرصت را
متاع عذر میاور که نیستی معذور
کنون که کرده و ناکرده جز ندامت نیست
کجا رویم زمین سخت و آسمان بس دور
صدای کاسه چینی به گوش نکته‌شناس
حکایتی بود از کاسه سر فغفور
ز مال و نعمت دنیا کسی حضور برد
که بی‌حضوری از دولتش رسید به حضور
هزارساله عبادت بدین قدر نرسد
که دل‌شکسته‌ای از خویشتن کنی مسرور
به‌زهد خشک اگر کس بلند رتبه شدی
به بام چرخ بدی جای بلعم با عور
وگر به حرص رسیدی کسی به دولت و جاه
به‌سروری ز سلیمان گرو ببردی مور
به شهوت و غضب ار هم‌شرف شدی حاصل
کمی نداشتی از آدمی وحوش و طیور
وگر به دانش ظاهر شرف بدی، شیطان
به صیحة «انا من نار» کی شدی مغرور
به چشم باطل اگر دیده‌ور شدی دیدی
که این مصور خاکی لبالب است از نور
بلی ممیز انسان تمیز گشت، تمیز
کسی که نیست تمیزش ز مردمی است به دور
به نفس ناطقه آدم شرف ز حیوان برد
وگرنه پیل پیمبر شدی به شوکت و زور
لباس، پرده عیب است بهر بی‌هنران
چه باک مرد هنرمند اگر بماند عور
در آدمی هنری به ز عشق نتوان یافت
اگر به عشق نیی زنده مرده‌ای در گور
هزار صحت کامل اگر دهد شاید
دلی که از مرض عشق می‌شود رنجور
به طرز عشق بیا سر کنیم خامه فکر
که جامه بر تن صبرم درید شورش شور
ز حرف عشق به فکر غزل فتاد دلم
به پای دار فرستاده به سر منصور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کمال عقل همین است در جهان غرور
که آدمی چو پری از نظر شود مستور
هوش مصنوعی: عالی‌ترین درجه عقل این است که در دنیای فریب و ظلمت، انسان همچون یک پری پنهان و ناپیدا شود.
ندیدنی بود اوضاع روزگار تمام
خوشا به طالع نرگس خواص دیدة کور
هوش مصنوعی: شرایط روزگار به قدری غم‌انگیز و دشوار است که تنها افرادی که خوش‌شانس هستند، مانند نرگس، می‌توانند زیبایی را ببینند، در حالی که دیگران که در تاریکی هستند، قادر به دیدن نیستند.
حسد فزودة بیداربختی بختم
که چشم بستة خوابست تا به صبح نشور
هوش مصنوعی: حسادت باعث شده که بخت خوب من بیدار شود، در حالی که کسی که خواب است و چشمش بسته است، تا صبح بیدار نخواهد شد.
مجوی نام که هست آسمان سیاه زبان
بپوش چهره که شورست چشم کوکب، شور
هوش مصنوعی: نامی نجو، زیرا آسمان تاریک است. زبانت را ببند و چهره‌ات را بپوشان، چون چشم ستاره‌گان به شدت در حال تپش و هیجان است.
بریده باد زبان قلم که کرد مرا
به‌سعی مصرع برجسته در جهان مشهور
هوش مصنوعی: زبان قلمم دیگر نمی‌تواند مرا توجیه کند، زیرا تلاش من باعث شد در دنیا شناخته شوم.
چه خفته‌اند درین کاروانسرا مردم
که این محل عبورست نه مکان حضور
هوش مصنوعی: مردم در این کاروانسرا خوابیده‌اند، در حالی که اینجا جایی برای گذر است، نه جایی برای ماندن.
نهفته شد ز نظر گرد کاروان عدم
ز گوش سامعه هم نالة جرس شد دور
هوش مصنوعی: کاروان عدم از نظر دور شده و صدای جرس هم به گوش نمی‌رسد.
گذشت قافله از پیش و راه پس خود نیست
توقعی که نیاریم نیست هم مقدور
هوش مصنوعی: رفت و آمد کاروان‌ها ادامه دارد و دیگر نمی‌توان به عقب برگشت. انتظاری که از ما هست، به هیچ وجه نمی‌توانیم برآورده کنیم؛ همواره در دسترس ما نیست.
درین رباط مکش رخت کاهلی زنهار
که غیر سیل ندارد درین خرابه عبور
هوش مصنوعی: در این مکان بیابانی، از تنبلی و سستی دست بردار، زیرا جز سیل هیچ چیز دیگری نمی‌تواند از این ویرانه عبور کند.
چه اعتماد به قصری که کرده است پدید
درو شکست حوادث، هزار گونه قصور
هوش مصنوعی: به چه چیزی می‌توانیم در قصری که حوادث مختلف باعث شکست و نقصان آن شده‌اند، اعتماد کنیم؟
چه خواب امن کند کس به زیر مشت گلی
کش آب سیل فنایست و خاک گرد فتور
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند در زیر فشار ویرانگری که مانند سیل می‌رسد، احساس امنیت کند. در نهایت، همه چیز به خاک و نابودی باز می‌گردد.
هزارخانة گل سر به چرخ سود ولی
کسی خرابه دل را نمی‌کند معمور
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی‌های ظاهری و ظرافت‌های دنیا اشاره شده است، اما در عین حال بیان می‌شود که دل‌های آسیب‌دیده و خراب هیچگاه مورد توجه قرار نمی‌گیرند و به حال خود رها می‌شوند. در واقع، زیبایی‌های بیرونی نمی‌توانند نگرانی‌ها و دردهای درونی انسان‌ها را جبران کنند.
گذشت وقت که دانش نبود و قدرت بود
کنون چه سود ز دانش، گذشت چون مقدور
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، زمانی که تنها قدرت وجود داشت و دانشی نبود، حالا چه فایده‌ای از دانش دارد وقتی که زمان گذشته و توانایی ما محدود شده است؟
کنون که داده‌ای از دست نقد فرصت را
متاع عذر میاور که نیستی معذور
هوش مصنوعی: حالا که فرصت را از دست داده‌ای، دیگر از عذر و بهانه استفاده نکن، چون نمی‌توانی توجیهی برای خود داشته باشی.
کنون که کرده و ناکرده جز ندامت نیست
کجا رویم زمین سخت و آسمان بس دور
هوش مصنوعی: اکنون که هیچ کار نیک یا بدی جز پشیمانی در دست نیست، نمی‌دانیم به کجا برویم؛ زمین مقابل ما سخت است و آسمان نیز بسیار دور به نظر می‌رسد.
صدای کاسه چینی به گوش نکته‌شناس
حکایتی بود از کاسه سر فغفور
هوش مصنوعی: صدای شکستن یک کاسه چینی برای کسی که نکته‌سنج و دقیق است، داستانی را روایت می‌کند از کاسه‌ی سر فغفور.
ز مال و نعمت دنیا کسی حضور برد
که بی‌حضوری از دولتش رسید به حضور
هوش مصنوعی: کسی به نزد خداوند و معراج معنوی می‌رسد که از دنیا و riches و نعمت‌های آن غافل باشد و تنها به برکات روحانی و الهی توجه کند.
هزارساله عبادت بدین قدر نرسد
که دل‌شکسته‌ای از خویشتن کنی مسرور
هوش مصنوعی: اگر هزار سال هم عبادت کنی، به اندازه شادی‌ای که از دل‌شکسته‌ای پیدا می‌شود، نخواهی رسید.
به‌زهد خشک اگر کس بلند رتبه شدی
به بام چرخ بدی جای بلعم با عور
هوش مصنوعی: اگر کسی با زهد و پرهیزکاری خشک و بی‌روح به مقام بالایی برسد، آن مقام به اندازه‌ی جایی است که بلعام با چشمان بسته و عور قرار دارد.
وگر به حرص رسیدی کسی به دولت و جاه
به‌سروری ز سلیمان گرو ببردی مور
هوش مصنوعی: اگر به طمع و حرص بیفتی، دیگران هم مثل مور به دنبال قدرت و ثروت خواهند رفت.
به شهوت و غضب ار هم‌شرف شدی حاصل
کمی نداشتی از آدمی وحوش و طیور
هوش مصنوعی: اگر به شهوت و خشم هم مقام و منزلت پیدا کنی، باز هم در حقیقت چیزی از انسانیت نداری و تنها به اندازه حیوانات وحشی و پرندگان می‌باشی.
وگر به دانش ظاهر شرف بدی، شیطان
به صیحة «انا من نار» کی شدی مغرور
هوش مصنوعی: اگر به دانش و ظواهر علم مغرور شوی، بدان که شیطان نیز با نعره‌ زدن «من از آتش هستم» خود را فریب داد.
به چشم باطل اگر دیده‌ور شدی دیدی
که این مصور خاکی لبالب است از نور
هوش مصنوعی: اگر با دیدی عمیق و درست به دنیا نگاه کنی، متوجه خواهی شد که این موجود مادی و زمینی، پر از نور و زیبایی است.
بلی ممیز انسان تمیز گشت، تمیز
کسی که نیست تمیزش ز مردمی است به دور
هوش مصنوعی: بله، نشانه‌ی انسان‌های بافضیلت و پاک‌دامن، پاکی و صفای درون آن‌هاست. از طرفی، اگر کسی پاک نیست، پاکی‌اش به خاطر ارتباط با مردم و محیط اطرافش نیست.
به نفس ناطقه آدم شرف ز حیوان برد
وگرنه پیل پیمبر شدی به شوکت و زور
هوش مصنوعی: نفس ناطقه انسان برتری او را بر حیوانات نشان می‌دهد و اگر این ویژگی نبود، حتی فیل هم به مقام و شکوه پیامبران می‌رسید.
لباس، پرده عیب است بهر بی‌هنران
چه باک مرد هنرمند اگر بماند عور
هوش مصنوعی: لباس و زرق و برق فقط برای آنهایی است که هنری در درون ندارند اهمیت دارد و برای هنرمندان واقعی، حتی اگر به ظاهر کم‌پوش باشند، مشکلی نیست.
در آدمی هنری به ز عشق نتوان یافت
اگر به عشق نیی زنده مرده‌ای در گور
هوش مصنوعی: در وجود انسان، هیچ هنری بالاتر از عشق نمی‌توان یافت. اگر در عشق زنده نباشی، در واقع مانند مرده‌ای هستی که در گور قرار دارد.
هزار صحت کامل اگر دهد شاید
دلی که از مرض عشق می‌شود رنجور
هوش مصنوعی: اگر هزار نوع سلامتی کامل به کسی بدهند، ممکن است دل او که به خاطر عشق بیمار شده همچنان در عذاب باشد.
به طرز عشق بیا سر کنیم خامه فکر
که جامه بر تن صبرم درید شورش شور
هوش مصنوعی: به شیوه عشق با هم زندگی کنیم و افکارمان را به تصویر بکشیم، زیرا صبر من در برابر این شور و هیجان دریده شده است.
ز حرف عشق به فکر غزل فتاد دلم
به پای دار فرستاده به سر منصور
هوش مصنوعی: از عشق حرف زدم و دلم به فکر غزل افتاد، در حالی که به پای دار فرستاده شده‌ام و به یاد سر منصور هستم.