شمارهٔ ۱۷ - در منقبت حضرت فاطمه زهرا(س)
چنان به صحن چمن شد نسیم روحافزار
که دم ز معجز عیسی زند نسیم صبا
رطوبتی است چمن را چنان ز سبزه و گل
که گر بیفشریش آب میچکد ز هوا
ز بس هوا طربانگیز شد به صحن چمن
ز ذوق غنچه نمیگنجد اندرون قبا
چنان که نامیه را فیض عام شد شاید
که آرزو به مطالب رسد به نشو و نما
به نشو سبزه زمان گر نمو کند شاید
که بیمیانجی امروز دی شود فردا
به سعی نشو و نما پرعجب مدان که شود
نهال حسرت عاشق به میوه کامروا
ز فیض بخشی نشو و نما عجب نبود
رسد به بار اجابت اگر نهال دعا
چنین که قامت خوبان نمو کند در حسن
بلند چون نشود نخل حسرت دلها؟
هوای قامت شمشادقامتان دارد
نهال سرو که در باغ میشود رعنا
نهال سرو چمن سر به ابر میساید
ز بس گرفته ز فیض بهار نشو و نما
شود در آب سخن سبز همچو نی در آب
چو سر کنم قلم از بهر وصف آب و هوا
ز بس که عیش فزا گشته موجهای نسیم
کند به کشتی غم کار موجه بر دریا
صبا کند دهن غنچه پر زر از تحسین
چو گردد از پی وصف هوا نفس پیرا
به شاخ تا دم بادی وزیده گشته ز ذوق
به وصف آب و هوا برگ برگ نغمهسرا
چهگونه مرغ نشیند خمش که فیض نسیم
زبان سوسن خاموش را کند گویا
چهسان ز جلوه پرواز بلبل استد باز
کنون که صورت دیبا پرد به بال صبا
توان ز فیض سبکروحی نسیم چمن
پرید بیمدد بال و پر چو رنگ حنا
هوا ز بس که رطوبت گرفته نیست عجب
که کار آب کند با صحیفه موج هوا
چو موج بحر بر آبست موجه سوهان
ز بس که آب گرفتند از هوا اشیا
ز فیض عام طراوت چنان تری شده عام
که زهد نیز نماندست خشک در دنیا
میان سبزه تواند نهان شدن آتش
ز اعتدال طبیعت چو باده در مینا
کنون که سبزه برآمد ز سنگ هست امید
که سبز در دل خوبان کنیم تخم وفا
بیا ببین که در احیای مردگان نبات
نیابت دم عیسی کند نسیم صبا
عموم یافت ز بس اعتدال ممکن گشت
دم ریا شود ار معتدل ولی به ریا
میان ابر سیه آفتاب پنهانست
چو زیر طره شبرنگ چهره زیبا
ز ازدحام سحاب فضای عالم کون
ز بس که راه نیابد به روی ارض ضیا
ره نزول کند گم ز تیرگی باران
از آن فروزد هردم چراغ برق هوا
سپاه ابر به روی هواست چون ظلمات
درو نهان شده باران بهسان آب بقا
ز بس که متصل آید ز قطره رسم شود
هزار دایره بر سطح آب در یک جا
شدست قوس قزح چون کمان حلاجی
که پنبه میزند از ابر و می دهد به هوا
به باغ شاخ گل امروز نایب موسی است
کز آستین خود آرد برون ید بیضا
به وصف آب و هوا چون شوم صحیفهنگار
هزار غنچه معنی شود شکفته مرا
رسید تا به زبانم شکفته میگردد
به آب و تاب کنم چون حدیث غنچه ادا
به سینه غنچه پیکان شکفته جا گیرد
درین هوا چو خدنگی شود ز شست رها
به دهر غنچه نشکفته غنچه دل ماست
وگرنه نامی ماندی ز غنچه چون عنقا
شهاب نیست به شب کز وفور فیض به ارض
ستاره از فلک آید برای کسب هوا
چنان که روحفزا گشته است پنداری
هوا شمیم گرفته ز تربت زهرا
چه تربتی که بود آبروی گوهر دین
چه تربتی که بود نور چشم نور و ضیا
چه تربتی که رسد گر غبار او به فلک
هزار جان گرامی کند به نقد فدا
چه تربتی که بود ننگش از گرانقدری
عبیر جیب و بغل گر نمایدش حورا
خجسته تربت پاکی که گوهر عصمت
درو گرفته چو دُر در دل صدف مأوا
نهال گلشن عصمت گل حدیقه دین
سرور سینه بیکینه رسول خدا
گرانبها صدف گوهر حسین و حسن
قیاس منتج قدر ائمه والا
نتیجهای که ز انتاج قدر او زادند
نتایج کرم و علم و عدل و جود و سخا
پی نتایج احدی عشر ز روی شرف
علی مقدمه کبریست و او صغرا
زهی جلالت قدری که زاده نسبش
بزرگ ملت و دین است تا به روز جزا
سیادت از شرف اوست نور چشم نسب
شرافت از نسب اوست تاج عز و علا
ز بندگان وفایش چه ساره چه هاجر
ز دایگان سرایش چه مریم و حوا
فتان به خاک درش صدهزار حوراوش
دوان به گرد سرش صدهزار آسیهسا
کنیزی حرمش آرزوی بانوی مصر
گدایی درش امید پادشاه سبا
که بود جز وی بنتالرسول والبضعه
کرا جز اوست لقبالبتول والعذرا
هنوز طینت حوا نگشته بود خمیر
که بود نامزدش گشته سروری نسا
بود رعایت عصمت به ذات پاکش ختم
چنان که ختم نبوت به خواجه دو سرا
به خود سپهر چه مقدار ازین هوس بالید
که گردد از پی جاهش کمینه پردهسرا
ولیک غافل ازین در طریق عقل و قیاس
که در حساب چه مقدار گنجد از دریا
مقرنس فلکش پایهای ز قصر جلال
مسدس جهتش عرصهای ز صحن سرا
فضای عالم قدرش اگر بپیمایند
مساحتش نکند وهم لامکان پیدا
عروس کنه جلالش نقاب نگشاید
مگر به حجله علم خدای بیهمتا
به وهم عرصه قدرش نمیتوان پیمود
محیط را نتوان کرد طی به زور شنا
کنند طول زمان حلقه حلقه گر چو کمند
به اوج قصر جلالش هنوز نیست رسا
محیط عرصه قدرش نمیتواند شد
زمان اگر سر خود را گره کند برپا
درین سخن سر مویی نه جای اغراقست
مجردات برونند از دی و فردا
هم این زمان طویل و هم این مکان عریض
نظر به عالم قدس است ذره در صحرا
به چشم ظاهر، قدرش نمیتوان دیدن
نگاه ظاهریان از کجا و او ز کجا
به چشم ظاهر اگر هم نظر کنی بینی
که رفته قدرش از هرچه هست بر بالا
طهارت نسب او را سلامی از آدم
جلالت حسب او را پیامی از حوا
شرافتش به ازل بوده همعنان قدم
جلالتش به ابد رفته هم رکاب بقا
به شیر پرورشش دایگی نموده قدر
به حجر تربیتش یاوری نموده قضا
اگر به حکم خود اینجاش غصب حق ظالم
کند, چه میکند آنجا که حاکم است خدا
اگرچه ایذی او سهل داشت زین چه کند
که کرده است خدا و رسول را ایذا
بزرگوارا آنی که وصف رتبه تو
به جبرئیل و خدا و فرشته است سزا
مرا چه حد که کنم وصف رتبه شأنت
مرا چه حد که شوم درخور تو مدحسرا
تویی که مدح تو کرده خدای عزوجل
تویی که وصف ترا کرده خواجه دو سرا
نقاب قدر تو بگشوده «بضعه منی»
علوشان تو بنموده از «من اذاها»
چه حاجتست به تعریف رتبهات که بسی است
علوشان ترا رتبه ائمه گوا
ز خدمت تو بود جبرائیل منتدار
به دایگی تو گرم شتاب لطف خدا
به چاکری درت آسمان مرادطلب
به خاکروبی تو آفتاب کامروا
فلک به راه وفاق تو میرود شب و روز
از آن پرآبله باشد همیشهاش کف پا
غبار درگهت آرایش نسیم بهار
ز گرد بارگهت آبروی باد صبا
به رتبه تو تواند فلک تشبه کرد
پرد به بال و پر آفتاب اگر حربا
من و مناسبت خدمتت, زهی امید!
من و موافقت طاعتت خجسته رجا!
مرا توقع لطفت بس است حسن عمل
مرا توجه فضلت بس است خیر جزا
زمن نه درخور شأن تو خدمتی لایق
زمن نه در حق جاهت ستایشی بسزا
من و ستایش فضل تو دعویی است خلاف
من و سرودن مدحت مظنهایست خطا
مرا ز دعوی مدحت نه غیر ازین مطلب
مرا ز لاف مدیحت نه هیچ کام الا
که معترف به جلال توأم زهی توفیق
که معرفت به توام حاصل است شکر خدا
همیشه تا که ز لطف و ز قهر در عالم
معززند احبا مذللند اعدا
عزیز لطف تو بادا چو دوستان فیاض
ذیل قهر تو اعدا همیشه در همهجا
شمارهٔ ۱۶ - در منقبت امیرمومنان علی(ع): ای لعل گرفته ز تکلم به گهر برشمارهٔ ۱۸ - در منقبت امام حسن مجتبی(ع): بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان به صحن چمن شد نسیم روحافزار
که دم ز معجز عیسی زند نسیم صبا
هوش مصنوعی: نسیم دلانگیز چنان به باغ آمد که گویی معجزهای شگفتانگیز را به نمایش میگذارد، مثل معجزه عیسی.
رطوبتی است چمن را چنان ز سبزه و گل
که گر بیفشریش آب میچکد ز هوا
هوش مصنوعی: چمن به قدری از سبزه و گل تر است که اگر به آن آب بدهی، رطوبتش از هوا هم بالا میآید.
ز بس هوا طربانگیز شد به صحن چمن
ز ذوق غنچه نمیگنجد اندرون قبا
هوش مصنوعی: چون هوای باغ بسیار شاداب و خوشایند شده است، غنچهها از شوق و سرزندگی در قفسهی خود احساس تنگی و محدودیت میکنند.
چنان که نامیه را فیض عام شد شاید
که آرزو به مطالب رسد به نشو و نما
هوش مصنوعی: همچنان که نعمت و برکت به همگان میرسد، شاید با کوشش و تلاش، آرزوها به دست آید و رشد و ترقی حاصل شود.
به نشو سبزه زمان گر نمو کند شاید
که بیمیانجی امروز دی شود فردا
هوش مصنوعی: اگر در زمان، سبزه و رویش رشد کند، شاید امروز بدون واسطه به فردا تبدیل شود.
به سعی نشو و نما پرعجب مدان که شود
نهال حسرت عاشق به میوه کامروا
هوش مصنوعی: تلاش نکن تا خود را بهگونهای نشان دهی که جلب توجه کنی، زیرا این کار ممکن است باعث شود آرزوهای عاشقانهات به یک حسرت تبدیل شود.
ز فیض بخشی نشو و نما عجب نبود
رسد به بار اجابت اگر نهال دعا
هوش مصنوعی: از نعمت بخشش و فیض خداوند شگفتی نکن، زیرا اگر دعا به مانند نهال رشد کند، رسیدن به ثمره و اجابت آن دور از انتظار نیست.
چنین که قامت خوبان نمو کند در حسن
بلند چون نشود نخل حسرت دلها؟
هوش مصنوعی: وقتی قامت زیبای محبوبان بلند میشود و در کمال زیبایی نمایان میگردد، دلها چگونه میتوانند از حسرت نخلهای بلند سرشار نشوند؟
هوای قامت شمشادقامتان دارد
نهال سرو که در باغ میشود رعنا
هوش مصنوعی: هوا و فضا به قدری دلنشین و زیباست که قامت شمشادها را تحت تأثیر قرار داده است، همانطور که در باغ، نهال سرو در حال رشد و زیبایی و جوانی است.
نهال سرو چمن سر به ابر میساید
ز بس گرفته ز فیض بهار نشو و نما
هوش مصنوعی: درخت سرو در چمن به خاطر برخورداری از نعمتهای بهار، چنان بلند رشد کرده که سرش به ابرها میرسد.
شود در آب سخن سبز همچو نی در آب
چو سر کنم قلم از بهر وصف آب و هوا
هوش مصنوعی: سخن به زیبایی در آب جاری شده است، مانند نی که در آب میرقصد. اگر قلم را به دست بگیرم، به وصف آب و هوای این محیط میپردازم.
ز بس که عیش فزا گشته موجهای نسیم
کند به کشتی غم کار موجه بر دریا
هوش مصنوعی: به دلیل شادی و لذت بسیار، نسیمهای ملایم تبدیل به امواجی میشوند که در دریا بر کشتی غم تأثیر میگذارند.
صبا کند دهن غنچه پر زر از تحسین
چو گردد از پی وصف هوا نفس پیرا
هوش مصنوعی: باد صبا وقتی که به غنچهها میرسد، زبانی خوش و پر از طلا پیدا میکند، چون زیبایی و شیرینی هوا را وصف میکند و به دنبال آن، نفسهای تازه و دلپذیر را به ارمغان میآورد.
به شاخ تا دم بادی وزیده گشته ز ذوق
به وصف آب و هوا برگ برگ نغمهسرا
هوش مصنوعی: باد از سر تا انتهای درخت وزیده و به خاطر زیبایی و لطافت آب و هوا، هر برگ درختی به آواز و نغمهای برخاسته است.
چهگونه مرغ نشیند خمش که فیض نسیم
زبان سوسن خاموش را کند گویا
هوش مصنوعی: چگونه میتوان انتظار داشت که مرغی در سکوت و آرامش بخوابد، در حالی که وزش نسیم، حرفهای سوسن خاموش را به گوش میرساند؟
چهسان ز جلوه پرواز بلبل استد باز
کنون که صورت دیبا پرد به بال صبا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از زیبایی و جلوه پرواز بلبل بگویم، در حالی که حالا صورت ابریشم در زیر بال نسیم قرار دارد؟
توان ز فیض سبکروحی نسیم چمن
پرید بیمدد بال و پر چو رنگ حنا
هوش مصنوعی: توان و قدرت من از لطف و بهرهمندی از روح آزاد و سبکبال به دست آمده است. مانند نسیمی که از چمن میگذرد، بدون اینکه نیاز به کمک و پشتیبانی داشته باشد. بال و پر من هم مثل رنگ حنا، آزاد و بدون قید و شرط است.
هوا ز بس که رطوبت گرفته نیست عجب
که کار آب کند با صحیفه موج هوا
هوش مصنوعی: هوا به دلیل رطوبت زیاد، دیگر حالت عادی خود را ندارد و جای تعجب نیست که این وضعیت باعث ایجاد امواجی در سطح آب شود.
چو موج بحر بر آبست موجه سوهان
ز بس که آب گرفتند از هوا اشیا
هوش مصنوعی: مانند موجهایی که بر روی آب دریا وجود دارند، اشیاء به دلیل تأثیرات و نیروهای موجود در هوا، شکل خاصی به خود میگیرند و تحت فشار قرار میگیرند.
ز فیض عام طراوت چنان تری شده عام
که زهد نیز نماندست خشک در دنیا
هوش مصنوعی: به لطف و نعمت گستردهای که در دنیا وجود دارد، حالتی از تازگی و شادابی به وجود آمده است که حتی آدمهای زاهد و بیرغبت به دنیا نیز از خشکی و سردی زندگی فاصله گرفته و روحیهای شاداب پیدا کردهاند.
میان سبزه تواند نهان شدن آتش
ز اعتدال طبیعت چو باده در مینا
هوش مصنوعی: میان سبزهها آتش میتواند پنهان شود، همانطور که شراب در ظرف شیشهای میخوابد.
کنون که سبزه برآمد ز سنگ هست امید
که سبز در دل خوبان کنیم تخم وفا
هوش مصنوعی: اکنون که گیاه از میان سنگ بیرون آمده، امیدوارم که در دل مردمان نیک نفس، بذر وفا را بکاریم.
بیا ببین که در احیای مردگان نبات
نیابت دم عیسی کند نسیم صبا
هوش مصنوعی: بیا و ببین که در زنده کردن مردگان، نسیم بهاری همچون دم حضرت عیسی عمل میکند.
عموم یافت ز بس اعتدال ممکن گشت
دم ریا شود ار معتدل ولی به ریا
هوش مصنوعی: اکثر مردم به خاطر تعادل و ثباتی که در زندگی پیدا کردهاند، به راحتی تحت تأثیر رفتارهای ظاهری و ریاکارانه قرار میگیرند. اگرچه میتوانند به حالت متعادلی دست یابند، اما ممکن است به راحتی در دام ریا بیفتند.
میان ابر سیه آفتاب پنهانست
چو زیر طره شبرنگ چهره زیبا
هوش مصنوعی: در دل ابرهای تاریک، خورشید پنهان است، همانطور که چهره زیبای یک فرد زیر موهای مشکیاش مخفی شده است.
ز ازدحام سحاب فضای عالم کون
ز بس که راه نیابد به روی ارض ضیا
هوش مصنوعی: به دلیل انبوهی از ابرها، فضای جهان به قدری شلوغ و پرجمعیت است که نور آفتاب نمیتواند به زمین برسد و روشنایی آن را فراگیرد.
ره نزول کند گم ز تیرگی باران
از آن فروزد هردم چراغ برق هوا
هوش مصنوعی: راهی که از باران و تیرگیها پاک میشود، همیشه روشن است و چراغی در آسمان میدرخشد.
سپاه ابر به روی هواست چون ظلمات
درو نهان شده باران بهسان آب بقا
هوش مصنوعی: ابرها مانند سپاهی در آسمان تجمع کردهاند و باران به شکل آب حیات، در دل تاریکیها پنهان شده است.
ز بس که متصل آید ز قطره رسم شود
هزار دایره بر سطح آب در یک جا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه قطره به طور مداوم به آب میچسبد، در یک نقطه از سطح آب، هزاران دایره ایجاد میشود.
شدست قوس قزح چون کمان حلاجی
که پنبه میزند از ابر و می دهد به هوا
هوش مصنوعی: رنگینکمان مانند کمان حلاجی است که از طریق ابر پنبههایی را میچسباند و به آسمان میفرستد.
به باغ شاخ گل امروز نایب موسی است
کز آستین خود آرد برون ید بیضا
هوش مصنوعی: امروز در باغ گل، نماینده موسی دیده میشود که از آستین خود، معجزههایی همچون ید بیضا نشان میدهد.
به وصف آب و هوا چون شوم صحیفهنگار
هزار غنچه معنی شود شکفته مرا
هوش مصنوعی: وقتی دربارهی آب و هوا مینویسم، همانند یک نویسنده، هزار گل در من شکوفا میشود.
رسید تا به زبانم شکفته میگردد
به آب و تاب کنم چون حدیث غنچه ادا
هوش مصنوعی: وقتی به زبانم میرسد، لب به گفتگو باز میکنم و به زیبایی و شوق از خاطرات غنچهها صحبت میکنم.
به سینه غنچه پیکان شکفته جا گیرد
درین هوا چو خدنگی شود ز شست رها
هوش مصنوعی: در دل غنچه، تیری که باز شده در این فضا مانند یک تیر رها شده از دستانش جا میگیرد.
به دهر غنچه نشکفته غنچه دل ماست
وگرنه نامی ماندی ز غنچه چون عنقا
هوش مصنوعی: دل ما همچون غنچهای است که هنوز نشکفته و در دنیای پرچالش، اگر این دل نمیبود، دیگر نام و نشانی از غنچه وجود نداشت.
شهاب نیست به شب کز وفور فیض به ارض
ستاره از فلک آید برای کسب هوا
هوش مصنوعی: در شب، شهابها به زمین نمیرسند، زیرا فیض و برکت به قدری زیاد است که ستارهها از آسمان به سوی زمین میآیند تا از هوای آن بهرهمند شوند.
چنان که روحفزا گشته است پنداری
هوا شمیم گرفته ز تربت زهرا
هوش مصنوعی: گویی که هوای دلانگیز و خوشبو به سبب خاک سزاوار و مقدس حضرت زهرا جان تازهای به خود گرفته است.
چه تربتی که بود آبروی گوهر دین
چه تربتی که بود نور چشم نور و ضیا
هوش مصنوعی: این خاکی که اینجا است، مانند مرواریدی است که نمایانگر ارزش و عظمت دین است. اینجا نور و روشنی چشمها را نیز در خود دارد.
چه تربتی که رسد گر غبار او به فلک
هزار جان گرامی کند به نقد فدا
هوش مصنوعی: هر زمینی که غبار آن به آسمان برسد، میتواند هزاران جان ارزشمند را زیر پا بگذارد و به خاطر آن فدا کند.
چه تربتی که بود ننگش از گرانقدری
عبیر جیب و بغل گر نمایدش حورا
هوش مصنوعی: هیچ زمین و مکانی نیست که به خاطر ارزش و مقام بالای خود، عیب و نقصی نداشته باشد. حتی اگر آن زمین، بهشتی زیبا باشد، حضور یک حوری هم نمیتواند نقصهای آن را بپوشاند.
خجسته تربت پاکی که گوهر عصمت
درو گرفته چو دُر در دل صدف مأوا
هوش مصنوعی: خاک خوش یمن و پاکی که در خود گوهر پاکی و معصومیت را جای داده، مانند مروارید که در دل صدف آرام گرفته است.
نهال گلشن عصمت گل حدیقه دین
سرور سینه بیکینه رسول خدا
هوش مصنوعی: درخت تازهای در باغ پاکی و عفت با زیبایی دین، که باعث خوشحالی و آرامش دل رسول خداست، روییده است.
گرانبها صدف گوهر حسین و حسن
قیاس منتج قدر ائمه والا
هوش مصنوعی: گوشهای از ارزش و مقام امامان بزرگوار، همچون دانههای گرانبهای صدف، به وضوح قابل مشاهده است و نمیتوان آنها را با چیز دیگری مقایسه کرد.
نتیجهای که ز انتاج قدر او زادند
نتایج کرم و علم و عدل و جود و سخا
هوش مصنوعی: هر نتیجهای که از فضیلت و ظرفیت او ناشی شده، شامل ویژگیهایی مانند مهربانی، علم، عدالت، بخشش و سخاوت است.
پی نتایج احدی عشر ز روی شرف
علی مقدمه کبریست و او صغرا
هوش مصنوعی: نتایج دوازدهگانه از روی مقام علی به عنوان مقدمهای برای نتیجهگیری کلی است و او خود نتیجهی جزئیتری است.
زهی جلالت قدری که زاده نسبش
بزرگ ملت و دین است تا به روز جزا
هوش مصنوعی: چه عظمت و بزرگی در شخصیت اوست، که ریشهاش از نسبی کریم و بزرگ برای ملت و دین سرچشمه میگیرد، تا روز قیامت.
سیادت از شرف اوست نور چشم نسب
شرافت از نسب اوست تاج عز و علا
هوش مصنوعی: سید بودن به خاطر شخصیت اوست و ناز چشم، نشانهی شرافت او از نسلش است. تاج افتخار و بزرگی نیز از او ناشی میشود.
ز بندگان وفایش چه ساره چه هاجر
ز دایگان سرایش چه مریم و حوا
هوش مصنوعی: از میان بندگان وفادار، چه ساره و چه هاجر، و از مادران بزرگ، چه مریم و چه حوا، همگی نمونههای وفاداری و پاکی هستند.
فتان به خاک درش صدهزار حوراوش
دوان به گرد سرش صدهزار آسیهسا
هوش مصنوعی: به درگاهش هزاران حوری در حال پرواز هستند و دور سرش هزاران آسیه (زن پاکدامن) در گردهماییاند.
کنیزی حرمش آرزوی بانوی مصر
گدایی درش امید پادشاه سبا
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زنی اشاره شده که در حرمسرا زندگی میکند و آرزوی رسیدن به مقام و محبت یک بانوی مشهور و با نفوذ را دارد. او مانند یک گدایی در انتظار است که پادشاهی قدرتمند و سرزمینهای دور او را بخواهد و به زندگیاش معنی و اعتبار ببخشد.
که بود جز وی بنتالرسول والبضعه
کرا جز اوست لقبالبتول والعذرا
هوش مصنوعی: جز او کسی نیست، او دختر پیامبر و پاره تن اوست. او به لقب بتول و پاکدامن شناخته میشود، و هیچ کس جز او به این صفات نائل نیست.
هنوز طینت حوا نگشته بود خمیر
که بود نامزدش گشته سروری نسا
هوش مصنوعی: هنوز خاک و مواد اولیه حوا شکل نگرفته بود که او به عنوان همسرش قرار بود سروری و بزرگی نسا را پیدا کند.
بود رعایت عصمت به ذات پاکش ختم
چنان که ختم نبوت به خواجه دو سرا
هوش مصنوعی: رعایت پاکدامنی و عصمت در وجود او به گونهای است که همانطور که نبوت به پیامبر ختم شد، تمام میشود.
به خود سپهر چه مقدار ازین هوس بالید
که گردد از پی جاهش کمینه پردهسرا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وسعت و عظمت آرزوهایی اشاره دارد که به خاطر آنها، دیگری ممکن است از جایش به سمت آنها برود و حتی از موقعیت خود فاصله بگیرد. به نوعی، میگوید که چقدر این آرزوها میتوانند انسان را به حرکت درآورند و او را از جایگاهی که در آن قرار دارد، دور کنند.
ولیک غافل ازین در طریق عقل و قیاس
که در حساب چه مقدار گنجد از دریا
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که آدمی باید در نظر داشته باشد که در مسیر عقل و استدلال، نباید فراموش کند که چقدر درک و فهمش محدود است؛ زیرا درک عمیق و بیپایان مسائلی مانند دریا نمیتواند درک ما را به طور کامل در برگیرند.
مقرنس فلکش پایهای ز قصر جلال
مسدس جهتش عرصهای ز صحن سرا
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و عظمت یکی از عناصر معماری میپردازد. در آن به ویژگیهای خاص و برجسته یک ساختمان، بهخصوص قصر، اشاره شده است. این تصویر به نوعی حس شکوه و grandeur را به مخاطب منتقل میکند و تداعیگر فضایی وسیع و باشکوه است. از جمله، طراحی و تزئینات خاص که به زیبایی و اهمیت این مکان اشاره دارند.
فضای عالم قدرش اگر بپیمایند
مساحتش نکند وهم لامکان پیدا
هوش مصنوعی: اگر مشخص کنیم که جهان چه اندازهای دارد و آن را اندازهگیری کنیم، هیچ تصوری از بزرگی و بینهایتی آن بهدست نخواهیم آورد.
عروس کنه جلالش نقاب نگشاید
مگر به حجله علم خدای بیهمتا
هوش مصنوعی: عروس جلال خداوند آنچنان زیبا و پرشکوه است که فقط در حجله علم بیهمتای او نمایش خود را آشکار میکند.
به وهم عرصه قدرش نمیتوان پیمود
محیط را نتوان کرد طی به زور شنا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که درک و تصور ما از عظمت و قدرت خداوند و جایگاه او فراتر از تواناییهای ماست. ما نمیتوانیم به تنهایی و با زور یا قدرت خود، به عمق این احساسات و معانی برسیم. در واقع، هر چه تلاش کنیم، باز هم محدودیتهایی داریم که مانع شناخت کامل ما میشود.
کنند طول زمان حلقه حلقه گر چو کمند
به اوج قصر جلالش هنوز نیست رسا
هوش مصنوعی: زمان مانند یک حلقه دراز، به آرامی میچرخد و اگرچه به اوج قصر باشکوه او نزدیک میشود، اما هنوز به اندازه کافی به آن نمیرسد.
محیط عرصه قدرش نمیتواند شد
زمان اگر سر خود را گره کند برپا
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد زمان را به اندازه ارزش واقعیاش درک کند، باید تمام تلاش خود را بکند و در راستای شناخت این ارزش قدم بردارد.
درین سخن سر مویی نه جای اغراقست
مجردات برونند از دی و فردا
هوش مصنوعی: در اینجا سخن به اندازهای دقیق و ساده بیان شده که نیازی به زیادهگویی نیست. مفاهیم مجرد و انتزاعی از زمان و مکان فراتر هستند و بیربط به دیروز و فردا میباشند.
هم این زمان طویل و هم این مکان عریض
نظر به عالم قدس است ذره در صحرا
هوش مصنوعی: این زمان طولانی و این مکان وسیع، هر دو به عالم مقدس و روحانی نگاه میکنند، همانطور که ذرهای در بیابان میدرخشد.
به چشم ظاهر، قدرش نمیتوان دیدن
نگاه ظاهریان از کجا و او ز کجا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ارزشی که در نگاه superficial (سطحی) وجود دارد، قابل مشاهده نیست، اما در این میان، انسانهای سطحی نمیدانند که این ارزش از کجا ناشی میشود و خود این ارزش از کجا آمده است.
به چشم ظاهر اگر هم نظر کنی بینی
که رفته قدرش از هرچه هست بر بالا
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر نگاه کنی، متوجه میشوی که ارزش او از تمام چیزهایی که هست، بالاتر رفته است.
طهارت نسب او را سلامی از آدم
جلالت حسب او را پیامی از حوا
هوش مصنوعی: نژاد پاک او، نشانهای از بزرگی آدم است و اصالت او پیامی از حوا.
شرافتش به ازل بوده همعنان قدم
جلالتش به ابد رفته هم رکاب بقا
هوش مصنوعی: شرافت او از ابتدا وجود داشته و همواره همراه با عظمتش در طول زمان ادامه دارد.
به شیر پرورشش دایگی نموده قدر
به حجر تربیتش یاوری نموده قضا
هوش مصنوعی: شیر را نوازش کرده و به او محبت کردهای، همچنین در کنار تربیت و پرورش او در سختیها نیز یاریاش کردهای.
اگر به حکم خود اینجاش غصب حق ظالم
کند, چه میکند آنجا که حاکم است خدا
هوش مصنوعی: اگر ظالم در این دنیا به ستمگری و غصب حقوق دیگران میپردازد، در آن جهان که حاکم اصلی خداوند است، چه سرنوشتی برای او رقم خواهد خورد؟
اگرچه ایذی او سهل داشت زین چه کند
که کرده است خدا و رسول را ایذا
هوش مصنوعی: اگرچه او آسیبهایی را به سادگی تحمل میکند، اما چه باید کرد از آنچه خدا و پیامبر را آزار داده است.
بزرگوارا آنی که وصف رتبه تو
به جبرئیل و خدا و فرشته است سزا
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، تنها کسی که میتواند رتبه تو را توصیف کند، جبرئیل، خدا و فرشتگان هستند و این مقام شایستهی توست.
مرا چه حد که کنم وصف رتبه شأنت
مرا چه حد که شوم درخور تو مدحسرا
هوش مصنوعی: من چه اندازه میتوانم مقام و منزلت تو را توصیف کنم؟ و تا چه حد میتوانم شایستهی مدح و ستایش تو باشم؟
تویی که مدح تو کرده خدای عزوجل
تویی که وصف ترا کرده خواجه دو سرا
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که خداوند بزرگ تو را ستوده و تو آن کسی هستی که آفریننده و صاحب دو جهان، تو را توصیف کرده است.
نقاب قدر تو بگشوده «بضعه منی»
علوشان تو بنموده از «من اذاها»
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو پرده برداری کرده و نشانههای عظمت تو از محبوب من نمایان شده است.
چه حاجتست به تعریف رتبهات که بسی است
علوشان ترا رتبه ائمه گوا
هوش مصنوعی: نیازی به تعریف و توصیف جایگاه تو نیست، زیرا مقام تو بالاتر از هر کس دیگری است و مقام ائمه نیز در این زمینه گواهی میدهد.
ز خدمت تو بود جبرائیل منتدار
به دایگی تو گرم شتاب لطف خدا
هوش مصنوعی: در راستای خدمت کردن به تو، جبرائیل همیشه قدردان است و به خاطر محبت خداوند، با شتاب و گرمی از تو مراقبت میکند.
به چاکری درت آسمان مرادطلب
به خاکروبی تو آفتاب کامروا
هوش مصنوعی: به کسی که در درگاه تو خدمت میکند و آرزویش را به آسمان میبرد، میگوید که گرد و غبار درگاه تو را پاک کند تا خورشید خوشبختی بر او بتابد.
فلک به راه وفاق تو میرود شب و روز
از آن پرآبله باشد همیشهاش کف پا
هوش مصنوعی: آسمان همیشه در تلاش است تا پیوند تو را حفظ کند و این تلاش مستمر است، حتی اگر در این مسیر دچار مشکلات و سختیها شود.
غبار درگهت آرایش نسیم بهار
ز گرد بارگهت آبروی باد صبا
هوش مصنوعی: گرد و غبار درگاه تو به زیبایی نسیم بهار است و رطوبت و طراوت خانهات، باعث افتخار و آبرو در نفحههای صبحگاهی میباشد.
به رتبه تو تواند فلک تشبه کرد
پرد به بال و پر آفتاب اگر حربا
هوش مصنوعی: اگر آسمان بخواهد میتواند به رتبه و مقام تو شباهت پیدا کند، اما اگر بخواهد خودش را مانند پر و بال آفتاب بپوشاند، نمیتواند.
من و مناسبت خدمتت, زهی امید!
من و موافقت طاعتت خجسته رجا!
هوش مصنوعی: من و ارتباط و خدمت به تو، چه امیدی شیرینی! من و همسویی و اطاعت از تو، چه آرزوی خوشی!
مرا توقع لطفت بس است حسن عمل
مرا توجه فضلت بس است خیر جزا
هوش مصنوعی: انتظاری که از مهر و محبت تو دارم، برای من کافی است. عمل نیک من، آنقدر ارزنده است که توجه و بخشش تو به آن بسنده میکند و جزای خیر آن برای من کافی خواهد بود.
زمن نه درخور شأن تو خدمتی لایق
زمن نه در حق جاهت ستایشی بسزا
هوش مصنوعی: من نه در خور شأن تو توانایی انجام خدمتی دارم و نه میتوانم ستایش و مدحی که شایسته مقام تو باشد، به جا آورم.
من و ستایش فضل تو دعویی است خلاف
من و سرودن مدحت مظنهایست خطا
هوش مصنوعی: من و ستایش خوبیها و فضایل تو درگیری داریم، چرا که مدح و تعریف از تو میتواند به اشتباه بیفتد و نتیجه نادرستی دهد.
مرا ز دعوی مدحت نه غیر ازین مطلب
مرا ز لاف مدیحت نه هیچ کام الا
هوش مصنوعی: من از دعوی ستایش تو هیچ چیزی جز این را نمیخواهم و از بزرگنمایی در مدح تو هیچ آرزویی ندارم.
که معترف به جلال توأم زهی توفیق
که معرفت به توام حاصل است شکر خدا
هوش مصنوعی: آنچه از جلال و عظمت تو درک کردهام، خود نعمت بزرگی است که باید به خاطرش شکرگزار خدا باشم.
همیشه تا که ز لطف و ز قهر در عالم
معززند احبا مذللند اعدا
هوش مصنوعی: در دنیا همواره دوستان به خاطر مهربانیها و دشمنان به خاطر خصومتها در حال ذلت و خاری هستند.
عزیز لطف تو بادا چو دوستان فیاض
ذیل قهر تو اعدا همیشه در همهجا
هوش مصنوعی: عزیز، محبت و نعمت تو باعث میشود که دوستانی بخشنده در زیر سایه قهر تو باشند و دشمنان همیشه و در هر جا تحت فشار تو قرار بگیرند.