شمارهٔ ۱۲ - مطلع دوم
در چمن پیش لبت وا نشد ار غنچه رواست
که ز سامان جمال تو چمن تنگ فضاست
می تواند به دلم شیوه استغنا داد
آنکه سر تا قدمت را به تغافل آراست
دلبران عذر ستم خود طلبند از عشاق
تو جفایی که کنی عذر مرا باید خواست
می توان چاره ناز تو به استغنا لیک
نگذارد به خودم دل، چه کند عشق بلاست
مایل جنگی و از طرز نگه معلوم است
تشنه خونی و از رنگ تغافل پیداست
رو ترش کردنت از ناز برد غصه ز دل
گره چین جبینت گره عقده گشاست
نه همین حسرت پیکان تو در دل گره است
در دل از جوهر شمشیر توام آبله هاست
گفته ای در حق من حرف رقیب است صواب
این صوابی است که در سرحد اقلیم خطاست
جرم اگر خواستن تست گنه کار بسی است
این قدر فرق میان هوس و عشق چراست؟
روزی از خوان غمم هیچ مکرر نرسد
که مرا مادر طالع همگی نادره زاست
پرده چشم گر از گریه گشاید شاید
که نگاه تو ز کار دل من پرده گشاست
منت نیش غمم بر دل و جان بسیارست
که به عشق تو مرا چهره داغی آراست
عرض حسن تو ز تکرار مطالع غرض است
مهر هر روز در اقلیم دگر جلوه نماست
شمارهٔ ۱۱ - در منقبت علی(ع): به مشامم نرسد بوی گلی از چپ و راستشمارهٔ ۱۳ - مطلع سوم: جلوه ات دوش که سامان چمن می آراست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در چمن پیش لبت وا نشد ار غنچه رواست
که ز سامان جمال تو چمن تنگ فضاست
هوش مصنوعی: اگر در چمن جلوِ لبت، غنچهای باز نمیشود، اشکالی ندارد! زیبایی تو باعث شده است که چمن به تنگی فضا احساس شود.
می تواند به دلم شیوه استغنا داد
آنکه سر تا قدمت را به تغافل آراست
هوش مصنوعی: کسی که با بیاعتنایی و نادیده گرفتن تمام ویژگیها و جذابیتهای خود، میتواند به دل من احساس نیاز و بینیازی برساند.
دلبران عذر ستم خود طلبند از عشاق
تو جفایی که کنی عذر مرا باید خواست
هوش مصنوعی: دلبرها برای ستمهایی که به عاشقان میکنند، باید از آنها عذرخواهی کنند، زیرا اگر تو به آنها جفا کنی، دیگران هم باید از من عذرخواهی کنند.
می توان چاره ناز تو به استغنا لیک
نگذارد به خودم دل، چه کند عشق بلاست
هوش مصنوعی: میتوان به بینیازی از زیباییات فکر کرد، اما دل نمیگذارد که از عشق بگریزم، چون عشق دردسرساز است.
مایل جنگی و از طرز نگه معلوم است
تشنه خونی و از رنگ تغافل پیداست
هوش مصنوعی: تو در جنگ طلبی و از نحوه نگاهت مشخص است که به خون ریزی علاقهمندی و از رنگ چهرهات میتوان فهمید که در تلاش برای پنهان کردن احساسات واقعیات هستی.
رو ترش کردنت از ناز برد غصه ز دل
گره چین جبینت گره عقده گشاست
هوش مصنوعی: وقتی با ناز و دلخوری به من نگاه میکنی، غم و اندوه از دلم فاصله میگیرد، و چین و چروک پیشانیات نشاندهندهی گرههای عاطفی توست که میتواند برایم روشنیبخش باشد.
نه همین حسرت پیکان تو در دل گره است
در دل از جوهر شمشیر توام آبله هاست
هوش مصنوعی: این حسرتی که در دل دارم، تنها به خاطر تیر تو نیست، بلکه بر اثر تأثیر عمیق شمشیر تو، دلم را پر از درد و رنج کرده است.
گفته ای در حق من حرف رقیب است صواب
این صوابی است که در سرحد اقلیم خطاست
هوش مصنوعی: تو در مورد من چیزی گفتهای که درست نیست و این سخن از رقابت بیاساس است. واقعیت این است که حقیقتی که در نظر داری، اشتباه است و در واقع در مرز یک سرزمین نادرست قرار دارد.
جرم اگر خواستن تست گنه کار بسی است
این قدر فرق میان هوس و عشق چراست؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم بگوییم که در عشق گناهی وجود دارد، باید بدانیم که تفاوت زیادی بین هوس و عشق واقعی وجود دارد. در حقیقت، اگر کسی به هوس دست بزند، به اشتباه خود آگاه نیست، اما عشق عمیق و حقیقی از عشق و دلبستگی عمیق به وجود میآید که نمیتوان آن را با هوس مقایسه کرد.
روزی از خوان غمم هیچ مکرر نرسد
که مرا مادر طالع همگی نادره زاست
هوش مصنوعی: روزی نمیرسد که از غمهای زندگی چیزی باقی بماند، چرا که مادر من از نسل خاصی به دنیا آمده و سرنوشتش ویژه است.
پرده چشم گر از گریه گشاید شاید
که نگاه تو ز کار دل من پرده گشاست
هوش مصنوعی: اگر چشمانت در آغوش گریه باز شود، شاید نگاه تو راز دل مرا فاش کند.
منت نیش غمم بر دل و جان بسیارست
که به عشق تو مرا چهره داغی آراست
هوش مصنوعی: درد و غم من از عشق تو بسیار است، اما این نیش زخمها به جان و دل من مایه زیبایی و جذابیت شده است.
عرض حسن تو ز تکرار مطالع غرض است
مهر هر روز در اقلیم دگر جلوه نماست
هوش مصنوعی: زیبایی تو همچون یک اثر هنری است که هر بار با دقت و توجه دوباره مورد بررسی قرار میگیرد، و عشق تو هر روز در جای جدیدی بروز میکند و خود را نشان میدهد.