گنجور

شمارهٔ ۱۱ - در منقبت علی(ع)

به مشامم نرسد بوی گلی از چپ و راست
مگر از زلف کجت سلسله بر پای صباست
در چمن بسکه نسیم تو کند غارت هوش
نفسی بوی گل از جا نتواند برخاست
حسن را این همه سامان که ز روی تو فزود
بر پریشانی گل گریه شبنم بی جاست
سرفرازی ز قدت رتبه دیگر دارد
سرو و شمشاد گر از پای نشینند رواست
خاطرم جمع شد از دغدغه مرهمیان
که سر زلف تو بر داغ دلم غالیه ساست
نمک زهر به زخم جگرم باد حرام
حسرتش گرنه به شمشیر تو خمیازه گشاست
گیسوی حور کند جذب به تقریب عبیر
گر غباری ز سر زلف تو در خاطر ماست
در سر کوی تو کارش همه شب قطره زنی است
اشک را گرچه زخون جگرم پا به حناست
شده عمری که ز کم مایگی خون جگر
قسمت اشک من از آبله های کف پاست
بس که افتاده کوی تو شدم رشک برم
به غباری که ز راه تو تواند برخاست
طبع شوخ تو گر از مطلع اول نشکفت
مطلع دیگرم از پرده دل جلوه نماست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مشامم نرسد بوی گلی از چپ و راست
مگر از زلف کجت سلسله بر پای صباست
هوش مصنوعی: بوی هیچ گلی از اطرافم به مشامم نمی‌رسد، مگر اینکه رایحه زلف‌های تو که با نسیم صبح در هم تنیده است، به من برسد.
در چمن بسکه نسیم تو کند غارت هوش
نفسی بوی گل از جا نتواند برخاست
هوش مصنوعی: در چمن به قدری نسیم تو هوش و حواس را از آدمی می‌رباید که حتی بوی گل هم نمی‌تواند او را از آن حال خارج کند.
حسن را این همه سامان که ز روی تو فزود
بر پریشانی گل گریه شبنم بی جاست
هوش مصنوعی: زیبایی و هماهنگی تو به قدری زیاد است که برای زیبایی گل، اشک شبنم بی‌مورد به نظر می‌رسد.
سرفرازی ز قدت رتبه دیگر دارد
سرو و شمشاد گر از پای نشینند رواست
هوش مصنوعی: بلندی و بزرگی تو به قدری است که سرو و شمشاد نیز اگر بر زمین بیفتند، باز هم به مقام و منزلت تو نمی‌رسند.
خاطرم جمع شد از دغدغه مرهمیان
که سر زلف تو بر داغ دلم غالیه ساست
هوش مصنوعی: فکر و خیال من از نگرانی‌های مرهمیان آرامش یافت، زیرا موهای تو بر زخم دلم مانند عطر خوشبو است.
نمک زهر به زخم جگرم باد حرام
حسرتش گرنه به شمشیر تو خمیازه گشاست
هوش مصنوعی: زهر نمک بر زخم دلم حرام است، چون حسرت آن را دارم؛ و گرنه، تیر و شمشیر تو هم در برابر درد من مانند خمیازه‌ای بی‌اثر است.
گیسوی حور کند جذب به تقریب عبیر
گر غباری ز سر زلف تو در خاطر ماست
هوش مصنوعی: اگر موی زیبای دختران بهشتی دل ما را به خود مشغول کند، حتی اگر ذره‌ای از غبار موهای تو در خاطر ما باشد.
در سر کوی تو کارش همه شب قطره زنی است
اشک را گرچه زخون جگرم پا به حناست
هوش مصنوعی: در مسیر کوی تو، شب‌ها دلم فقط به گریه و ریختن اشک می‌گذرد. هرچند که اشک‌هایم به خاطر درد دل و جگر سوخته‌ام رنگین و پرخون است، اما باز هم ادامه می‌دهم.
شده عمری که ز کم مایگی خون جگر
قسمت اشک من از آبله های کف پاست
هوش مصنوعی: سال‌هاست که به خاطر کمبودها و رنج‌های خود، این‌قدر غمگین و اشک‌ریز شده‌ام که حتی از زخم‌های کوچک روی پاهایم بیشتر احساس درد می‌کنم.
بس که افتاده کوی تو شدم رشک برم
به غباری که ز راه تو تواند برخاست
هوش مصنوعی: خیلی به دلم افتاده که به یاد تو و کوی تو بیفتم، به حدی که حسرت می‌خورم بر غباری که از راهت بلند می‌شود.
طبع شوخ تو گر از مطلع اول نشکفت
مطلع دیگرم از پرده دل جلوه نماست
هوش مصنوعی: اگر شوخی و لطافت طبیعت تو در آغاز کار بروز نکند، دل من به خود اجازه می‌دهد تا در فرصتی دیگر زیبایی‌اش را نشان دهد.