گنجور

شمارهٔ ۱۰ - مطلع دوم

کند سپهر خم اندیشه کمانش و لرزد
شعاع مهر تصور کند سنانش و لرزد
به یاد رستم اگر زور بازوی تو درآید
چو چله بند شود تیر در کمانش و لرزد
اگر تصور قهرت کند ز بیم مکافات
فلک ز یاد رود کین این و آنش و لرزد
به فرض مغرب اگر یاد هیات تو نماید
چو لقمه بند شود مهر در دهانش و لرزد
فصیح ناطقه گر چاشنی لفظ تو یابد
سخن گره شود از شرم بر زبانش و لرزد
نظر به کلک تو گر افکند عطارد گردون
عرق کند قلم از شرم در بنانش ولرزد
فلک چه هیبت ازو در دلش قرار گرفتست
که چون غبار نشیند بر آستانش و لرزد؟
چو خصم شعله شمشیر او ز دور ببیند
نفس چو دود برآرد ز بیم جانش و لرزد
ز بسکه در دل دشمن مهابت تو نشیند
فتد به قعر جهنم تن تپانش و لرزد
شها به مدح تو فیاض نکته سنج غیوریست
که در نثار دهد انجم آسمانش و لرزد
صبا چو بوی مدیح تو بشنود ز کلامش
کند نفس نفس از ذوق گلفشانش و لرزد
به باغ بلبل اگر نکته ای ازو بسراید
هزار بوسه زند غنچه بر دهانش و لرزد
ولی به پیش تو از خجلت آنچنان شده عاجز
که آب گشته ز شرم استخوان جانش و لرزد
چو عاشقی که به معشوق درد دل کند از شوق
هزار نکته گره گشته بر زبانش و لرزد
بین به مهر نهانش مبین به جرم عیانش
که آب کرده نهان خجلت عیانش ولرزد
همیشه تا که بود بید در کناره بستان
خجل ز قامت شمشاد نوجوانش و لرزد
بود چو قامت شمشاد راست کار حبیبت
چو بید خصم ترا باد سست جانش و لرزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کند سپهر خم اندیشه کمانش و لرزد
شعاع مهر تصور کند سنانش و لرزد
هوش مصنوعی: آسمان با فکر و اندیشه‌اش، مانند کمانی در حال خم شدن است و تابش نور خورشید به شکلی است که انگار می‌لرزد و حرکت می‌کند.
به یاد رستم اگر زور بازوی تو درآید
چو چله بند شود تیر در کمانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر به یاد رستم قهرمان بیفتی، قدرت و توانایی تو به قدری می‌شود که مانند کماندار، تیر در کمان می‌چسبد و خود را آماده می‌کند، به طوری که ممکن است لرزش آن را حس کنی.
اگر تصور قهرت کند ز بیم مکافات
فلک ز یاد رود کین این و آنش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر کسی فکر کند که از عواقب سختی‌ها و عذاب‌های آسمانی می‌ترسد، به یادش نمی‌آید که رفتارهای بد و کینه‌جویی‌اش می‌تواند باعث لرزش و ترس خودش شود.
به فرض مغرب اگر یاد هیات تو نماید
چو لقمه بند شود مهر در دهانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر حتی در غربت نیز یاد تو در دلش بیفتد، به مانند آن است که لقمه‌ای در دهانش گیر کرده و در این حال از شوق و اضطراب می‌لرزد.
فصیح ناطقه گر چاشنی لفظ تو یابد
سخن گره شود از شرم بر زبانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر کسی که سخن‌وری فصیح دارد، به کلمات و عباراتی بیفزاید، سخنش به قدری زیبا و دلنشین می‌شود که از روی شرم، زبانش بند می‌آید و ممکن است بلرزد.
نظر به کلک تو گر افکند عطارد گردون
عرق کند قلم از شرم در بنانش ولرزد
هوش مصنوعی: اگر عطارد در آسمان به زیبایی قلم تو نگاه کند، از شرم در برابر آن زیبایی، عرق خواهد کرد و قلم در دستان شاعر لرز خواهدید.
فلک چه هیبت ازو در دلش قرار گرفتست
که چون غبار نشیند بر آستانش و لرزد؟
هوش مصنوعی: آسمان چه قدرت و شکوهی دارد که در دلش آرامش جا نگرفته و وقتی غباری بر درگاهش نشیند، می‌لرزد؟
چو خصم شعله شمشیر او ز دور ببیند
نفس چو دود برآرد ز بیم جانش و لرزد
هوش مصنوعی: وقتی دشمن شعله‌ی شمشیر او را از دور ببیند، به خاطر ترس جانش مانند دود بالا می‌آید و می‌لرزد.
ز بسکه در دل دشمن مهابت تو نشیند
فتد به قعر جهنم تن تپانش و لرزد
هوش مصنوعی: به خاطر شدت ترسی که در دل دشمن از وجود تو ایجاد می‌شود، او به اعماق جهنم سقوط می‌کند و بدنش به لرزه درمی‌آید.
شها به مدح تو فیاض نکته سنج غیوریست
که در نثار دهد انجم آسمانش و لرزد
هوش مصنوعی: ای بهترین ستاره، تو در مدح خود بخشنده و با دقت هستی. مانند غیوری که در دفاع از تو درخشش ستاره‌های آسمان را فدای تو می‌کند و به خاطر عظمت تو می‌لرزد.
صبا چو بوی مدیح تو بشنود ز کلامش
کند نفس نفس از ذوق گلفشانش و لرزد
هوش مصنوعی: باد، هنگامی که بوی ستایش و مدح تو را از صحبت‌ها می‌شنود، با شوری خاص و ذوقی خاص، به تپش می‌افتد و به لرزه درمی‌آید.
به باغ بلبل اگر نکته ای ازو بسراید
هزار بوسه زند غنچه بر دهانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر بلبل در باغ چیزی را بسراید، غنچه هزار بار او را می‌بوسد و بر دهانش می‌لرزد.
ولی به پیش تو از خجلت آنچنان شده عاجز
که آب گشته ز شرم استخوان جانش و لرزد
هوش مصنوعی: در برابر تو آنقدر شرمگین و خجالت‌زده است که مانند آب شده و به لرزه افتاده است.
چو عاشقی که به معشوق درد دل کند از شوق
هزار نکته گره گشته بر زبانش و لرزد
هوش مصنوعی: عاشق وقتی که عشقش را در دلش می‌گوید، از شوق و هیجان، هزاران حرف و نکته در ذهنش حبس شده و زبانش به لرزه درمی‌آید.
بین به مهر نهانش مبین به جرم عیانش
که آب کرده نهان خجلت عیانش ولرزد
هوش مصنوعی: به زیبایی و محبت او توجه کن، نه به گناهی که آشکارش کرده است. زیرا آنچه در دلش نهفته است، باعث شرمساری او شده و او را به لرزه درآورده است.
همیشه تا که بود بید در کناره بستان
خجل ز قامت شمشاد نوجوانش و لرزد
هوش مصنوعی: در هر زمانی که بید در کنار باغ بود، به خاطر قد بلند و زیبای جوانی شمشاد، احساس خجالت می‌کرد و می‌لرزید.
بود چو قامت شمشاد راست کار حبیبت
چو بید خصم ترا باد سست جانش و لرزد
هوش مصنوعی: وقتی قامت محبوبت چون شمشاد راست و استوار است، کارش در مقابل تو مانند بیدی نرم و ضعیف است که در برابر باد می‌لرزد.