شمارهٔ ۳۷ - در تهنیت نوروز و مدح حسینخان شاملو
مقدم شاهد نوروز مبارک بادا
راست چون غره سال شهی و خاقانی
بر که؟ بر شاه دگر بر که؟ بر آن بنده شاه
کش بود فخر بدین پایه و ننگ از خانی
خان جم جاه فلک رتبه حسین آنکه گرفت
دولت از خاک درش منصب عالی شأنی
ای به نامت گل اقبال خراسان شاداب
راستی نام تو ابریست به از نیسانی
پیش ابر کف دریا منشت رود بهار
شکوه کرده مگر از آفت بیسامانی
قطرهای چند بر آن تشنه لب افشاند خرد
گفت آن چهرهگشای کرم یزدانی
من ازین غافل و رفتم که کنم ز ابر بهار
ناگهم کشتی اندیشه بشد طوفانی
داورا دادگرا ای به هنر مدحت تو
داده کلک خردم را روش حسانی
منم آن مرغ بهشتی که به منقار کشم
خس و خاشاک ز صحن چمن روحانی
آشیان بندم تا طایر معنی از عرش
آید اینجا رهد از آفت سرگردانی
چارده سال فزونست که در مدحت تو
کردهام همچو مه چارده نورافشانی
همه ز اکسیر ثنای تو نفس کردم رنگ
همه بر گلشن مدح تو شدم دستانی
کیمیایی ز مدیح تو به دست آوردم
ساختم مغربی خود ز شب ظلمانی
فکرتم چون گل خورشید نه خودروی گلیست
کرده لطف تو درین مزرعه تخمافشانی
دست صبح آبله دیدهست ز خورشید که کرد
در زمین دل صادق نفسم روحانی
تار و پود سخنم رشته جان خردست
این سخن را همه دانند تو هم میدانی
گر بسیط سخن قدس طرازی بندی
معنی از پرده برون نامده از عریانی
نه خطاییست سخن تا نفس آهسته زنم
دعوتم هست ز سر تا به قدم برهانی
پیش ازین دوخته بودند ز دیبای سخن
بر در معنی صد حله همه سحبانی
لیک چون تخته مدح تو بر آن حله نبود
همه معنی قمری کرده سخن کتانی
عاقبت شیوه خیاطی ازین نادره حسن
داشت دوران به من از همت تو ارزانی
حلهای دوختم از مدح تو بر وی صد نقش
حلهای جیب افق کرده بر او دامانی
گر ازین دوختمی مصحف معنی بودی
همچنان در حرم جوهر کل زندانی
چندازین لاف سرایی همه اقبال تو بود
هر چه در آینه ناطقه شد جولانی
از لب دولت تو هر چه شنیدم گردد
همچون طوطی بر آیینه روایت خوانی
هر چه بر روی معانی ز نفس یافتهام
اینک آوردهام ار رد کنی ار بستانی
گر پسندی خردم در حرم حسن قبول
در سجود تو فراموش کند پیشانی
ور معاذالله نپسندی این جنس کساد
همه بر قافله عرش شود تاوانی
تاکه در مه سر سال آورد از خلد به بام
ساعت سعد ترا روی مه کنعانی
باد هر ساعت عمرت ز نکویی زآنسان
که برد دل ز کف دولت جاویدانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مقدم شاهد نوروز مبارک بادا
راست چون غره سال شهی و خاقانی
هوش مصنوعی: ورود میهمان نوروزی مبارک است، زیرا مانند ماه اول سال، نور و زیبایی را به همراه دارد.
بر که؟ بر شاه دگر بر که؟ بر آن بنده شاه
کش بود فخر بدین پایه و ننگ از خانی
هوش مصنوعی: به چه کسی افتخار کنیم؟ به شاه دیگری؟ یا به آن سروپایینی که به عنوان بنده شاه شناخته میشود و در عین حال، بر خود فخر میکند و از نژاد خود احساس شرم دارد؟
خان جم جاه فلک رتبه حسین آنکه گرفت
دولت از خاک درش منصب عالی شأنی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به مقام والای حسین دارد، کسی که از خاک در عشق و ارادت به او به مقام و مرتبهای بلند دست یافته است. یعنی حسین به قدری در عظمت و شرافت است که حتی قدرت و جایگاهش از خاک و دنیای مادی فراتر میرود.
ای به نامت گل اقبال خراسان شاداب
راستی نام تو ابریست به از نیسانی
هوش مصنوعی: شما باعث شادی و موفقیت در خراسان هستید و نام شما درخشان و زیباست، به گونهای که حتی از باران نیز بهتر میتابد.
پیش ابر کف دریا منشت رود بهار
شکوه کرده مگر از آفت بیسامانی
هوش مصنوعی: در برابر باران و ابرهای بهاری، دریا به حالت آرامش و سکوت درآمده است، گویی در این فضا به خاطر بینظمیها و ناپایداریهای زندگی شکایت میکند.
قطرهای چند بر آن تشنه لب افشاند خرد
گفت آن چهرهگشای کرم یزدانی
هوش مصنوعی: خرد میگوید که خداوند رحیم با نوعی لطافت و مهربانی، قطرهای آب به آن تشنهلب میدهد تا جان دوبارهای یابد.
من ازین غافل و رفتم که کنم ز ابر بهار
ناگهم کشتی اندیشه بشد طوفانی
هوش مصنوعی: من متوجه نشدم که در حال رانندگی به سمت افکارم هستم، ناگهان از ابرهای بهاری طوفانی بوجود آمد.
داورا دادگرا ای به هنر مدحت تو
داده کلک خردم را روش حسانی
هوش مصنوعی: ای داور دادگستر، تو به هنر خود آنچنان زیبایی بخشیدهای که قلم خرد من را به نیکوترین شیوهها واداشتهای.
منم آن مرغ بهشتی که به منقار کشم
خس و خاشاک ز صحن چمن روحانی
هوش مصنوعی: من نوعی پرنده آسمانی هستم که با نوک خود، زبالهها و علفهای هرز را از فضای سبز معنوی پاک میکنم.
آشیان بندم تا طایر معنی از عرش
آید اینجا رهد از آفت سرگردانی
هوش مصنوعی: من مکانی میسازم تا پرندهای که نماد مفهوم و معنی است، از عرش (بلندی) فرود آید و از خطر سرگردانی دور شود.
چارده سال فزونست که در مدحت تو
کردهام همچو مه چارده نورافشانی
هوش مصنوعی: بیش از چهارده سال است که در ستایش تو سخن گفتهام، مانند ماهی که در چهارده شب به اوج زیبایی و درخشش خود میرسد.
همه ز اکسیر ثنای تو نفس کردم رنگ
همه بر گلشن مدح تو شدم دستانی
هوش مصنوعی: من با نوش داروی ستایش تو، جان خود را سرشار از رنگ و لطف تو کردهام و به مانند گلی در باغ ستایش تو شکفتهام.
کیمیایی ز مدیح تو به دست آوردم
ساختم مغربی خود ز شب ظلمانی
هوش مصنوعی: به لطف ستایش تو، جواهر گرانبهایی به دست آوردم و در دل شب تاریک ناامیدی، دنیای تازهای برای خود ساختم.
فکرتم چون گل خورشید نه خودروی گلیست
کرده لطف تو درین مزرعه تخمافشانی
هوش مصنوعی: تفکرات من مانند گلی است که زیر تابش خورشید از محبت تو با طراوت و شاداب شده و در این باغ، تو بذر محبت را پاشیدهای.
دست صبح آبله دیدهست ز خورشید که کرد
در زمین دل صادق نفسم روحانی
هوش مصنوعی: صبح مانند دستی است که به خاطر تابش خورشید، دچار زخم و آسیب شده است. این تصویر نشاندهنده تأثیر خورشید بر زمین و زندگی است، و همچنین به ارتباط عمیق روحانی و صداقت در نفس اشاره دارد. در واقع، صبحهای روشن و دلانگیز، روح و جان انسان را تحت تأثیر قرار داده و معنویت را قوت میبخشد.
تار و پود سخنم رشته جان خردست
این سخن را همه دانند تو هم میدانی
هوش مصنوعی: سخنان من از عمق وجود و خرد نشات میگیرد و همه، حتی تو، این را میدانند.
گر بسیط سخن قدس طرازی بندی
معنی از پرده برون نامده از عریانی
هوش مصنوعی: اگرچه سخن ساده و خالص است و از زیبایی و لطافت برخوردار، اما معنی آن همچنان در سایه باقی مانده و از عریانی و بیپوششی دور است.
نه خطاییست سخن تا نفس آهسته زنم
دعوتم هست ز سر تا به قدم برهانی
هوش مصنوعی: سخن من هیچ اشتباهی ندارد، بنابراین به آرامی صحبت میکنم. من از سر تا پا دلیلی دارم که برای دعوتت میکنم.
پیش ازین دوخته بودند ز دیبای سخن
بر در معنی صد حله همه سحبانی
هوش مصنوعی: قبلاً از پارچههای زیبا و ارزشمند برای ارائه معانی مختلف استفاده کرده بودند. اکنون، هر یک از این معانی به گونهای است که همچون لباسهای زیبا و دلفریب به نظر میآیند.
لیک چون تخته مدح تو بر آن حله نبود
همه معنی قمری کرده سخن کتانی
هوش مصنوعی: اما چون هیچ نشانی از تو بر آن لباس وجود ندارد، تمام سخن به صورت بیمعنا و بیمحتوا درآمده است.
عاقبت شیوه خیاطی ازین نادره حسن
داشت دوران به من از همت تو ارزانی
هوش مصنوعی: در نهایت، روش خیاطی به خاطر زیبایی و استعدادش نتیجهای خوب داشت. دوران زندگیام نیز به خاطر تلاش و کوشش تو به من هدیه شده است.
حلهای دوختم از مدح تو بر وی صد نقش
حلهای جیب افق کرده بر او دامانی
هوش مصنوعی: جامهای برای تو دوختم که در آن صد نقش و نگار وجود دارد، مانند دامن آسمان که در آن جیبهایی برای افق ایجاد کردهام.
گر ازین دوختمی مصحف معنی بودی
همچنان در حرم جوهر کل زندانی
هوش مصنوعی: اگر معنای این دو خط را به دست میآوردی، همچنان در حرم معانی و جوهر حقیقت محبوس میمادی.
چندازین لاف سرایی همه اقبال تو بود
هر چه در آینه ناطقه شد جولانی
هوش مصنوعی: مدتهاست که از قوت و منزلت تو سخن میگویند و همهی آنچه در کلام به تصویر کشیده شده، نشانگر توانمندی و استعداد توست.
از لب دولت تو هر چه شنیدم گردد
همچون طوطی بر آیینه روایت خوانی
هوش مصنوعی: هر چه از لب تو بشنوم، مانند طوطی تکرار میکنم و همچون روایت در آینه میخوانم.
هر چه بر روی معانی ز نفس یافتهام
اینک آوردهام ار رد کنی ار بستانی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از احساسات و درونم به دست آوردهام، اکنون به شما ارائه میدهم. اگر نپذیری، اشکالی ندارد و اگر قبول کنی، خوشحال میشوم.
گر پسندی خردم در حرم حسن قبول
در سجود تو فراموش کند پیشانی
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، عقل من در حرم زیبایی تو، در حالت سجده فراموش میکند که پیشانیام کجا قرار دارد.
ور معاذالله نپسندی این جنس کساد
همه بر قافله عرش شود تاوانی
هوش مصنوعی: اگر به این نوع انسانها بیعلاقهای و نپسندی، عذاب و مجازات آن بر عرش الهی نازل خواهد شد.
تاکه در مه سر سال آورد از خلد به بام
ساعت سعد ترا روی مه کنعانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در نور مهتاب، آغاز سال نو از بهشت را بر بام ساعت خوشبختی ببینی، چهرهات را به زیبایی صورت یوسف خطاب کن.
باد هر ساعت عمرت ز نکویی زآنسان
که برد دل ز کف دولت جاویدانی
هوش مصنوعی: هر لحظه از عمرت به شایستگی و نیکی بگذرد، مانند اینکه هر بار که باد میوزد، برکت و نعمت های جاودانی را از دست میدهی.