گنجور

شمارهٔ ۳۶ - در عذر خواهی

نتیجه خلف دهر میرزا قاسم
زهی به ذات تو زیبنده نغز کرداری
در آن دیار که خلقت صلای مرهم زد
به خون طپد دل رنجش ز زخم پیکاری
شراب ناب وفا جوشد از دلت به مثل
به دست قهرش اگر ز امتحان بیفشاری
همان شراب کز آن آسمان کینه‌فروش
به مهربانی سازد بدل ستمگاری
مهین برادر خلق خوش‌ست خوی تو لیک
مراست خویی فرزند خاطرآزاری
شنیدم آینه‌ات را به دست زنگ سپرد
زبان هرزه‌دارایم به هرزه گفتاری
محبت من و تو خانه‌زاد یک صد‌فند
نه هر صدف صدف لجه وفاداری
روا مدار که این آبدار گوهرها
شکسته گردد ز آسیب سنگ قهاری
قسم به قاسم ارزاق و رازق دادار
که ختم گشته بر او رازقی و داداری
به عزت تو که در بارگاه رد و قبول
عزیز مصر وفا گشته از نکوکاری
به عقل لاشه مزاجم که در عروج ونزول
بالی جهل فتد با همه سبکباری
که هر چه رفت مرا بر زبان ز جوش درون
تو آش چو حرف طلب ناشنیده انگاری
میانه من وتو خود برادری ازلی‌ست
خلاف حکم ازل گر کنی تو مختاری
به غایتی‌ست میان و من و تو یکرنگی
که هم تو خود گنه آمرز وهم گنهکاری
من از خجالت موج سراب عذر شدم
تو ابر لطفی وقت است اگر همی‌باری
هزار جرم به یک عفوت ار کرم سنجد
هنوز کفه عفوت کند گرانباری
تراست دوست به حدی که از هزار فزونست
که از هزار یکی را تو دوست بشماری
ولی به کعبه انصاف می‌دهم قسمت
که در خلوص عقیدت یکی چو من داری؟
همیشه تا که بود رسم عذر بعد گناه
به کام خلق تو بادا جهان غفاری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.