شمارهٔ ۳۸ - اخوانیه
ای صبا در شمیم سنبل و گل
غوطه زن چون بهار روحانی
پس از آن رو سوی دیار کرخ
آن به خوبی بهشت را ثانی
آسمانوار از طریق نیاز
بوسه زن آستان سلطانی
ور در آن بارگه دهندت بار
اندر آ آن چنان که میدانی
پای تا سر زبان برای ثنا
همه تن بهر سجده پیشانی
دم عیسی به وام گیر و بکن
درخور مسندش ثنا خوانی
چون طرازی ثنا چنان بطراز
که کند انجمن گلستانی
پرده ساز را بلند مساز
کن سبک روح نغمهافشانی
گوش اقبال را مباد کند
نفست رنجه از گرانجانی
گوی کای نوبهار دولت را
خاک ملک تو ابر نیسانی
وارث تخت و تاج جمشیدی
صاحب خاتم سلیمانی
ابرش آفتاب نعل تو را
صبح اقبال کرده میدانی
تو مسیحای دولتی زانرو
زنده شد از تو رسم سلطانی
سلطنت با هر آن که جز تو بود
راستی یوسفی است زندانی
بر فصیحی که کاسته تن او
کرده در چشم مرگ مژگانی
رشحه خامهات چو اشک نیاز
کرده آب حیات افشانی
کبککی کارمغان فرستادی
ای تو اقلیم جود را بانی
خاک خون خورده شهید ترا
داد جان باوجود بیجانی
لیک آشفته خاطرم را داد
غوطه چون زلف در پریشانی
که کبابش کنم بر آتش دل
پس برم جوع را به مهمانی
یا هم اندر تنور سینه چو داغ
نهمش بهر درد بریانی
هیمه کاش آنقدر فرستادی
کرمت ای تو حاتم ثانی
که بدان کردمی کباب آن را
رستمی زین مضیق حیرانی
سخنم گرچه برهنه است مرنج
زیور شاهدست عریانی
میتوانی گرش تو بپسندی
که لباسی بر آن بپوشانی
ور به نازک دلت گران آید
ای دلت را نشاط ارزانی
وافرستش به سوی من که کنم
چون زبانش به کام زندانی
ور به یک مشت خس نمیارزد
که بدانش چو من بسوزانی
جود خود را بگوی تا سوزد
چون منش ز آتش پشیمانی
شمارهٔ ۳۷ - در تهنیت نوروز و مدح حسینخان شاملو: مقدم شاهد نوروز مبارک باداشمارهٔ ۳۹ - ماده تاریخ دیگر: ای نسخه کارگاه مانی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صبا در شمیم سنبل و گل
غوطه زن چون بهار روحانی
هوش مصنوعی: ای باد خوشبو، در عطر سنبل و گل غوطهور باش، مانند بهار معنوی.
پس از آن رو سوی دیار کرخ
آن به خوبی بهشت را ثانی
هوش مصنوعی: پس از آن به سوی منطقه کرخ رفت، که به خوبی میتوان آن را مانند بهشت دوم دانست.
آسمانوار از طریق نیاز
بوسه زن آستان سلطانی
هوش مصنوعی: مانند آسمان که به خاطر نیازمندیها، به درگاه پادشاهی تعظیم میکند.
ور در آن بارگه دهندت بار
اندر آ آن چنان که میدانی
هوش مصنوعی: اگر در آن مکان به تو بار دهند، باید آن را به همان شکلی که میدانی تحمل کنی.
پای تا سر زبان برای ثنا
همه تن بهر سجده پیشانی
هوش مصنوعی: تمام وجودم به زبان برای ستایش تو آماده است و هر بخشی از بدنم به احترام تو سر به سجده میگذارد.
دم عیسی به وام گیر و بکن
درخور مسندش ثنا خوانی
هوش مصنوعی: در زمان حضور عیسی، از روح و انرژی او بهرهمند شو و به شیوهای شایسته او را ستایش کن.
چون طرازی ثنا چنان بطراز
که کند انجمن گلستانی
هوش مصنوعی: وقتیکه تو با ظرافت و زیبایی به ستایش میپردازی، همچون طراوت و شکوهی که در یک گلستان وجود دارد.
پرده ساز را بلند مساز
کن سبک روح نغمهافشانی
هوش مصنوعی: اجازه نده پردهدار پرده را بلند کند، زیرا روح سبکبال نغمهسرایی میکند.
گوش اقبال را مباد کند
نفست رنجه از گرانجانی
هوش مصنوعی: مواظب باش که نفس تو را به دام اندیشهای سنگین نیندازد و از حال خوش دور نکند.
گوی کای نوبهار دولت را
خاک ملک تو ابر نیسانی
هوش مصنوعی: این بیت به تجدید حیات و خوشبختی در بهار اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که بارش بارانهای بهاری نشانهای از سرسبزی و شکوفایی سرزمین است. باران در اینجا نماد نیکی و فراوانی است که میتواند زندگی را دوباره جوان کند و برکت را به ارمغان آورد.
وارث تخت و تاج جمشیدی
صاحب خاتم سلیمانی
هوش مصنوعی: کسی که به مقام و عظمت جمشید دست یافته و مانند سلیمان دارای حکمت و قدرت است.
ابرش آفتاب نعل تو را
صبح اقبال کرده میدانی
هوش مصنوعی: ابر، آفتاب را در زیر نعل تو غرق کرده و صبح، با خوش شانسی رو به رو شده است.
تو مسیحای دولتی زانرو
زنده شد از تو رسم سلطانی
هوش مصنوعی: تو به قدری با اقتدار و نورانی هستی که به خاطر وجود تو، نماد سلطنت و قدرت دوباره جان گرفته است.
سلطنت با هر آن که جز تو بود
راستی یوسفی است زندانی
هوش مصنوعی: حکمرانی و سلطنت با هر کسی به جز تو، مانند زندانی شدن یوسف است.
بر فصیحی که کاسته تن او
کرده در چشم مرگ مژگانی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی میپردازد که به دلیل بیماری یا شرایطی خاص، وضعیت جسمانیاش تضعیف شده و در آستانه مرگ به سر میبرد. در این شرایط، چشمان او همچنان زیبایی و فصاحت خود را حفظ کردهاند. این ترکیب از زیبایی و fragility به تصویر کشیده میشود و احساساتی عمیق در برابر مرگ و از دست رفتن زندگی را القا میکند.
رشحه خامهات چو اشک نیاز
کرده آب حیات افشانی
هوش مصنوعی: هنگامی که قلمت مانند اشک میریزد و به شدت به آب زندگی احتیاج دارد، به زیبایی و طراوتی میرسد.
کبککی کارمغان فرستادی
ای تو اقلیم جود را بانی
هوش مصنوعی: تو ای کسی که سرزمین بخشندگی را بنا نهادهای، برای من کبککی فرستادی.
خاک خون خورده شهید ترا
داد جان باوجود بیجانی
هوش مصنوعی: خاکی که به خون شهید آغشته شده، با وجود تمام بیحوصلگی و ناپایداری، به تو جان و زندگی هدیه میدهد.
لیک آشفته خاطرم را داد
غوطه چون زلف در پریشانی
هوش مصنوعی: اما در دل من آشفتگی و سردرگمی وجود دارد، مانند زلفی که در هم پیچیده و پریشان شده است.
که کبابش کنم بر آتش دل
پس برم جوع را به مهمانی
هوش مصنوعی: میخواهم عشق و احساساتِ درونم را به اشتراک بگذارم و به این ترتیب گرسنگیام را در جمعی بیافزایم.
یا هم اندر تنور سینه چو داغ
نهمش بهر درد بریانی
هوش مصنوعی: یا در دل من مانند داغی که بر روی نان میگذارند، برای تسکین دردهایم، داغی بگذار.
هیمه کاش آنقدر فرستادی
کرمت ای تو حاتم ثانی
هوش مصنوعی: ای کاش آنقدر نعمت و بخشش میفرستادی که مانند حاتم طایی، بخشنده بزرگ تاریخ باشی.
که بدان کردمی کباب آن را
رستمی زین مضیق حیرانی
هوش مصنوعی: من به خاطر آنچه که کردم، او را مانند کبابی میسازم که از این تنگنای حیرت خلاص شوم.
سخنم گرچه برهنه است مرنج
زیور شاهدست عریانی
هوش مصنوعی: اگرچه سخنم ساده و بدون زینت است، اما زیبایی آن به خودی خود کافی است و نیازی به تزیین ندارد.
میتوانی گرش تو بپسندی
که لباسی بر آن بپوشانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی میتوانی بر آن چیزی که دوست داری، پوششی بگذاری.
ور به نازک دلت گران آید
ای دلت را نشاط ارزانی
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای زندگی بر دل تو سنگینی میکند، این دل را به شادی و نشاط دعوت کن.
وافرستش به سوی من که کنم
چون زبانش به کام زندانی
هوش مصنوعی: بفرستش به سمت من تا من بتوانم آن را به زبان زندانی خودم بگویم.
ور به یک مشت خس نمیارزد
که بدانش چو من بسوزانی
هوش مصنوعی: اگر به یک مشت علف هم ارزش ندهد، چرا باید مثل من برای یادگیریاش بسوزانی؟
جود خود را بگوی تا سوزد
چون منش ز آتش پشیمانی
هوش مصنوعی: ای خوبیهایت را بیان کن تا دلی مانند دل من که از پشیمانی میسوزد، آرام گیرد.