شمارهٔ ۳۲ - توصیف چشمهسار عقل و مدح ممدوح
چشمهساری کرده جاری در قهستان دماغ
فیض ابداع خرد کردش لقب سحر آفرین
چشمهساری لای آن گلگونه رخسار مهر
صاف آن آب حیات و درد آن در ثمین
چشمهساری کرده از موج هنر مشاطهوار
زلف هستی را پریشان بر عذار ماء[و] طین
چشمهساری کز شکوه دست دهقانان آن
صبح دزدد پنجه خورشید را در آستین
چشمهساری کز گل او دست فیض افشانده است
گلعذاران سخن را رنگ عصمت بر جبین
چشمه ساری کز صفای فطرتش شد منکشف
سر هر نه دفتر افلاک بر طبع زمین
چشمهساری منشعب از وی قوای مدرکه
لای آن انهار شک آمد زلال آن یقین
آیت جنات تجری تحتهاالانهار راست
سر این سرچشمه انهار و تفسیر مبین
سلسلبیل نطق را هم منبع این سرچشمه است
سرنوشت موج فیضش لذه للشاربین
صاحبان سلسبیل نطق کز اعجاز دم
بر عذار وحی میبستند زیور پیش ازین
بیختندی جوهر الفاظ و معنی را نخست
پس به آب لجههای فیض کردندی عجین
با وجود این علو فطرت و این اهتمام
شاهد تحقیقشان را بود چینی بر جبین
من کزین نهرم کف لایی کرامت کردهاند
گر خطا کردم نزیبد بر عذار عفو چین
در حریمی کآفتاب از بیم گردد لمعهریز
دیده خفاش چون گردد در اینجا لمعه چین
من کیم نا بالغان عقل در طعنم کنند
کوثر انفاس را تیره ز لای پارگین
دستپرورد عقولم خواند روحالقدس لیک
مادر جهل از رحم افکنده از ننگم چنین
من کیم کز بهر قطع رشته جمعیتم
در پریشانی نشیند زلفهای عنبرین
ناله دردک اگر گستاخ طبعم دور نیست
ز آنکه هستم نازپرورد دل اندوهگین
اشک حرماتم که بر مژگان خرامم بیادب
کاین چنینم آفریدستند دلها حزین
من کیم تا غنچه لفظ وفاکیشان شود
همچو داغ لالهای اندر قدح پر دود کین
من که همچون داغ زاییدم ز مادر تیره روز
سعی بختم چون کند خال عذار از حور عین
من کیم کز جرم من آشفته گردد آنکه هست
ترجمان ابر لطفش رحمه للعالمین
ای چریده در زمان حزم کارآگاه تو
کفرودین در یک زمین آن یکنزار این یک ثمین
ز انتظام راست کاریهای دور خاتمت
راستکردارست گر کج هست چون نقش نگین
خرمیهای نسیم نوبهار خلق تو
بر جبین شاهد اندوه هم نگذاشت چین
ور هم اندک مایه چین هست در زلف نگار
هست آن از بهر جهانداروی دلهای حزین
نی خطا کردم به عهدت در دیار ما نماند
یک دل ویران که گردد گنج عشق آنجا دفین
جرم بر عفو تو از بس واله خود بیندش
ناز افشان بگذرد چون شاهدان نارنین
بس بود این تنگ چشمیهای ما مشت فضول
کز گناه خود درین حضرت شویم اندوهگین
هان فصیحی عذر گستاخی سرودی هوشدار
تا قلم بازش ز گستاخی نسازد خشمگین
مدح سنجیهای او دردسر اقبال اوست
دردسر اقبال را کفرست دادن بیش ازین
تا که گردد لب گنه کاران بیسرمایه را
در زمین عذر بر درگاه یزداهن بوسهچین
باد بر لب بوسهچینان حریمت را دعا
آن چنان زیبا که وحی اندر لب روح الامین
ابر عفوت مهربان کشتهای جرم باد
تا برویاند گیاه مغفرت ز آن سرزمین
شمارهٔ ۳۱ - اخوانیه: ای صبا رو به سوی صاحب ماشمارهٔ ۳۳ - ماده تاریخ بنایی که حاجی جلالالدین نهاده: در زمان مظفر لطف اله
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.