شمارهٔ ۲۲ - گلایه
ای زبده دودمان دولت
جان زنده به تو چو مغز از هوش
تو نشئهی خانهزاد قدسی
ای از تو شراب فیض در جوش
اینک صف قدسیان به گردت
همچون مژه گرد دیده مدهوش
یک جوش ز لجههای جودت
برداشت ز دیگ چرخ سرپوش
چون نقش نگین خویش منشین
با این همه جوش جود خاموش
یک بار سوال کن ز لطفت
ای لطف تو با حیات همدوش
کان ناله خونفشان اسیرست
یارب به کدام پرده گوش
و آن قطره اشک پر تب و تاب
بر خاک که آرمیده از جوش
ای دست تو عید خاتم جم
چون حلقه زلف را بناگوش
گفتم که کنم چو عید گردد
از دست تو جام عافیت نوش
کی دانستم که بر دل تو
همچو رمضان شوم فراموش
شمارهٔ ۲۱ - در ستایش طبع شانی تکلو: صبا به کوی دل آشفتگان عشق گذرشمارهٔ ۲۳ - ماده تاریخ: مرحبا ای مهین نشیمن قدس
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زبده دودمان دولت
جان زنده به تو چو مغز از هوش
هوش مصنوعی: ای بهترین نماینده خاندان قدرت، زندگی من به تو وابسته است، مانند اینکه مغز به هوش نیاز دارد.
تو نشئهی خانهزاد قدسی
ای از تو شراب فیض در جوش
هوش مصنوعی: تو مانند موجودی آسمانی و پاک به نظر میرسی و از وجود تو مانند شرابی که از زمین برمیخیزد، برکات و نعمتها جاری است.
اینک صف قدسیان به گردت
همچون مژه گرد دیده مدهوش
هوش مصنوعی: حالا گروهی از فرشتگان به دور تو حلقه زدهاند، مانند مژگان که دور چشم در حال استراحت هستند.
یک جوش ز لجههای جودت
برداشت ز دیگ چرخ سرپوش
هوش مصنوعی: یک زبانه از عمق دریا به خاطر بزرگواری تو به سطح آب آمد و مانند بخاری که از دیگ غذا بالا میرود، نمایان شد.
چون نقش نگین خویش منشین
با این همه جوش جود خاموش
هوش مصنوعی: همانطور که نگین در جواهر میدرخشد، خودت را در میان این همه شور و هیجان محبت، پنهان نکن.
یک بار سوال کن ز لطفت
ای لطف تو با حیات همدوش
هوش مصنوعی: یک بار از لطفت بپرس که آیا عشق و محبت تو با زندگی مرا همراهی میکند؟
کان ناله خونفشان اسیرست
یارب به کدام پرده گوش
هوش مصنوعی: آیا نالههای دردآور و خونین این اسیر به کدام گوش میرسد؟
و آن قطره اشک پر تب و تاب
بر خاک که آرمیده از جوش
هوش مصنوعی: آن قطره اشک پرحرارت که بر خاک نشسته است، نشاندهنده عمق احساسات و دیوانگی عاشقانه است.
ای دست تو عید خاتم جم
چون حلقه زلف را بناگوش
هوش مصنوعی: ای دست تو مانند حلقهی زلف، زیبا و دلنواز است، همچون جشن عید که پایان خوشی را به همراه دارد.
گفتم که کنم چو عید گردد
از دست تو جام عافیت نوش
هوش مصنوعی: گفتم وقتی عید بیاید و از تو دور شوم، باید جام خوشی و شادابی را بنوشم.
کی دانستم که بر دل تو
همچو رمضان شوم فراموش
هوش مصنوعی: نمیدانستم که به دل تو تبدیل به یاد و خاطرهای فراموششده میشوم، مانند ماه رمضان که به تدریج از یاد میرود.