گنجور

شمارهٔ ۲۱ - در ستایش طبع شانی تکلو

صبا به کوی دل آشفتگان عشق گذر
زمین ببوس اگر آسمان دهد دستور
بگو به مردمک دیده هنر شانی
که ای ضمیر تو چون چشم عقل چشمه نور
تو آن مسیح مقالی که ملک معنی راست
بیاض جبهه کلک تو صبحگاه نشور
صریر خامه‌ات ار نفخ صور نیست چرا
کند جهان معانی ز نقطه‌ای محشور
کدام قطره ترا ریخت از سحاب قلم
که روی صفحه نشد پر ترانه منصور
ولی چو این گهر از بحر عقل گشته پدید
نمی‌کند صدف گوش جهل را معمور
چو صبح کلک تو از آفتاب حامله است
اگرچه نطفه ستانید از شب دیجور
که هر نقط که از آن خال روی صفحه شود
زمانه را کند از روشنی چو عارض حور
چو نای خامه معجزفشان بگیری تنگ
که سر غیب بماند ز ناکسان مستور
رسد ز هر سر انگشت تو به گوش خرد
همان نوا که ز داود در ادای زبور
به باغ طبع تو لفظی که جلوه گر گردد
ز رنگ و بوی شود تو به تو گل معمور
رسید درج دری کامغان فرستادی
زهی محیط کز آن آمد این درر به ظهور
همه ز قدر سزای ثنای قلزم و کان
همه ز لطف سزاوار گوش و گردن حور
ز جلوه‌های معانی در آن خرد مدهوش
چنان که واله ایمن گه تجلی طور
نظر به جودت هر لفظ او فروماند
چو آن مگس که کند بر عسل هوای مرور
ز بس فروغ معانی به روی الفاظش
پی نگاه توان دید در شب دیجور
محیط طبع تو زین‌سان گر از تموج فیض
در سماع بر‌آرد ز لولو منثور
خرد به درک یکی لفظ برنیاید اگر
هزار گوش ستاند ز قدسیان مزدور
حسود سحر نسب معجز ترا دیدم
ز ته پیاله بوجهل گشته مست غرور
شفای عالم جهل و وبای کشور عقل
بود درین دو جهان راست بر مثال دو صور
به مشرب جهلا صافتر ز آب زلال
به مذهب عقلا تیره‌تر ز لای قصور
به گوش نغمه مطرب هزار پای شود
ز روی مرتبه گردد اگر خرد طنبور
بود چو دخمه کفار جنگ اشعارش
چو مردگانش معانی و لفظها چو قبور
نگشته آیت رحمت در آن جهان نازل
نکرده فیض ازل اندر آن دیار عبور
ولی نظام ترا از خصومتش چه ضرر
اساس طبع ترا از عداوتش چه فتور
که غیر روسیهی هیچ صرفه‌ای نبرد
بر آفتاب شود تیره گر شب دیجور
خرد پناها ای لال در ثنات خرد
زهی لالی تو گنج فیض را گنجور
رسید مژده که چون ابر رحمت ازلی
بر آن سری که کنی سوی این بهشت عبور
بلی ز غایت زهد تو هنم درین دنیا
اگر بهشت نصیبت شود نباشد دور
ولی ز بخت بدخار و خس بسی دورست
که نور محض کندشان وصال آتش طور
وگر ز مغرب بخت سیاهشان خورشید
کند طلوع و شوند از وصال تو مسرور
ثنا طراز شود مو به مو فصیحی را
به دولت تو شوم خواجه عباد شکور
همیشه تا بود از نور و ظلمت شب و روز
گهی منور و گاهی کدر سنین و شهور
شکفته طبع تو بادا چو نور در ظلمت
نژند خصم تو بادا چو ظلمت اندر نور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبا به کوی دل آشفتگان عشق گذر
زمین ببوس اگر آسمان دهد دستور
هوش مصنوعی: باد نسیم‌وار به کوی عاشقان بگذرت و اگر آسمان اجازه دهد، زمین را ببوس.
بگو به مردمک دیده هنر شانی
که ای ضمیر تو چون چشم عقل چشمه نور
هوش مصنوعی: به مردمک چشمت بگو که تو دارای هنری هستی، زیرا درون تو مانند چشمان عقل، منبع نور و آگاهی وجود دارد.
تو آن مسیح مقالی که ملک معنی راست
بیاض جبهه کلک تو صبحگاه نشور
هوش مصنوعی: تو همان مسیحی هستی که در عالم معنا، زیبایی و روشنی خاصی داری و نقش تو مانند صبحی تازه است که درخشش و روشنی را به ارمغان می‌آورد.
صریر خامه‌ات ار نفخ صور نیست چرا
کند جهان معانی ز نقطه‌ای محشور
هوش مصنوعی: اگر صدای قلم تو مثل دمیدن در صور نیست، پس چرا معانی جهان از یک نقطه جمع شده‌اند؟
کدام قطره ترا ریخت از سحاب قلم
که روی صفحه نشد پر ترانه منصور
هوش مصنوعی: کدام قطره از باران نوشته شده بر روی صفحه، باعث شد که شعری زیبا درباره منصور خلق شود؟
ولی چو این گهر از بحر عقل گشته پدید
نمی‌کند صدف گوش جهل را معمور
هوش مصنوعی: اما هنگامی که این گوهر از دریاچه عقل نمایان می‌شود، صدف جهل دیگر قادر نیست به تولید آن بپردازد.
چو صبح کلک تو از آفتاب حامله است
اگرچه نطفه ستانید از شب دیجور
هوش مصنوعی: به هنگام صبح، قلم تو مانند آفتابی است که نوید بخش روز جدید است، هرچند که زمانه شب تاریک و غم‌انگیز بوده است.
که هر نقط که از آن خال روی صفحه شود
زمانه را کند از روشنی چو عارض حور
هوش مصنوعی: هر نقطه‌ای که بر آن چهره زیبا روی صفحه نقش می‌بندد، زمان را از روشنایی دور می‌کند، مانند زیبایی یک حوری.
چو نای خامه معجزفشان بگیری تنگ
که سر غیب بماند ز ناکسان مستور
هوش مصنوعی: وقتی که به شباهت نای (آلت موسیقی) دقت کنی و آن را در دست بگیری، صدای معجزه‌آسا و زیبایی از آن خارج می‌شود. اما اگر آن را به‌طور تنگ و محدود بگیری، جوهره و حقیقت آن پنهان می‌ماند و از نگاه مردم عادی دور می‌شود.
رسد ز هر سر انگشت تو به گوش خرد
همان نوا که ز داود در ادای زبور
هوش مصنوعی: صدای نبوغ و هنر تو به گوش حکمت و خرد می‌رسد، همان‌گونه که صدای داود در خواندن زبور به گوش مردم رسید.
به باغ طبع تو لفظی که جلوه گر گردد
ز رنگ و بوی شود تو به تو گل معمور
هوش مصنوعی: در دنیای خیال و ادبیات، وقتی که کلمات و عواطف تو با زیبایی و دلنوازی ترکیب می‌شود، مانند گلی شکوفا می‌گردی و پر از زندگی و نشاط می‌شوی. در این فضا، هر واژه‌ای که از تو برمی‌خیزد، مانند گل‌هایی با رنگ و بوی دل انگیز، جلوه‌گر می‌شود.
رسید درج دری کامغان فرستادی
زهی محیط کز آن آمد این درر به ظهور
هوش مصنوعی: به دُر دریایی رسیدی و آن را برای من فرستادی. چه خوشبختی است که از آن، این گوهر به وجود آمد.
همه ز قدر سزای ثنای قلزم و کان
همه ز لطف سزاوار گوش و گردن حور
هوش مصنوعی: همه چیز به اندازه‌ی ارزش ستایش دریا و معادن آن است و همه به دلیل لطف و عطوفت، شایسته‌ی توجه و زیبایی حور هستند.
ز جلوه‌های معانی در آن خرد مدهوش
چنان که واله ایمن گه تجلی طور
هوش مصنوعی: در خود معانی عمیق غرق نشو و چنان حیرت‌زده باش که انگار در مقابل نمایشی خیره‌کننده و روحانی قرار گرفته‌ای.
نظر به جودت هر لفظ او فروماند
چو آن مگس که کند بر عسل هوای مرور
هوش مصنوعی: هر لفظ او به خاطر خوبی و سخاوتمندی‌اش ناتوان است، مانند مگسی که فقط به خاطر تمایل به عسل، به آن می‌نشیند و نمی‌تواند به ارزش واقعی‌اش پی ببرد.
ز بس فروغ معانی به روی الفاظش
پی نگاه توان دید در شب دیجور
هوش مصنوعی: به دلیل روشنی و عمق معانی که در واژه‌های آن نهفته است، می‌توان به راحتی در تاریکی شب به آن نگریست و روشنایی را حس کرد.
محیط طبع تو زین‌سان گر از تموج فیض
در سماع بر‌آرد ز لولو منثور
هوش مصنوعی: اگر طبیعت تو به این شکل باشد که از موج فیض در حال تماشا و شنیدن غزل‌ها و نغمه‌ها، همچون مروارید درخشان بیرون بیاید، پس چه زیباست!
خرد به درک یکی لفظ برنیاید اگر
هزار گوش ستاند ز قدسیان مزدور
هوش مصنوعی: نمی‌توان به تنها یک کلمه یا عبارت، معنای عمیق حکمت و خرد را منتقل کرد، حتی اگر هزار نفر هم در جستجوی فهم آن برآیند. خرد واقعی به جای کلمات، از درک و آگاهی عمیق ناشی می‌شود.
حسود سحر نسب معجز ترا دیدم
ز ته پیاله بوجهل گشته مست غرور
هوش مصنوعی: شخص حسود، اثر شگفت‌انگیز تو را از ته پیاله دید و به خاطر جهلش، دچار غرور و خودبزرگ‌بینی شد.
شفای عالم جهل و وبای کشور عقل
بود درین دو جهان راست بر مثال دو صور
هوش مصنوعی: علاج دردهای نادانی و بیماری‌های ذهنی در دنیا، در شناخت و فهم عقلانی است و این دو جهان به مانند دو تصویر در کنار هم هستند که نشان‌دهنده‌ی اهمیت این درک و آگاهی است.
به مشرب جهلا صافتر ز آب زلال
به مذهب عقلا تیره‌تر ز لای قصور
هوش مصنوعی: نوشیدنی که جهلا از آن بهره‌مند می‌شوند، از آب زلال خالص‌تر و پاک‌تر است. اما در مذهب و فلسفه، عقل‌مندان در موارد مختلف با ابهامات و نقص‌هایی مواجه‌اند که این امر آن‌ها را دچار تردید می‌کند.
به گوش نغمه مطرب هزار پای شود
ز روی مرتبه گردد اگر خرد طنبور
هوش مصنوعی: اگر نغمه‌ای به گوش برسد، می‌تواند هزاران پای را به حرکت درآورد؛ اگر عقل و فهم در کار باشد، ساز و آواز به زیبایی بیشتری خواهد بود.
بود چو دخمه کفار جنگ اشعارش
چو مردگانش معانی و لفظها چو قبور
هوش مصنوعی: در این دنیا، شعرهای او به اندازه جنگ‌های کفار با مرگ و ویرانی گره خورده است؛ معانی و واژه‌های او مانند قبرهایی هستند که در آنها نام و یاد مردگان گم شده است.
نگشته آیت رحمت در آن جهان نازل
نکرده فیض ازل اندر آن دیار عبور
هوش مصنوعی: در آن جهان، نشانه‌ای از رحمت فرود نیامده و نعمت‌های بی‌پایان در آن سرزمین جریان ندارد.
ولی نظام ترا از خصومتش چه ضرر
اساس طبع ترا از عداوتش چه فتور
هوش مصنوعی: نظام تو از دشمنی او آسیبی نمی‌بیند و در واقع، ذات تو تحت تأثیر کینه‌اش قرار نمی‌گیرد.
که غیر روسیهی هیچ صرفه‌ای نبرد
بر آفتاب شود تیره گر شب دیجور
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری به جز روسیه نمی‌تواند باعث شود که روز روشن به شب تار تبدیل شود.
خرد پناها ای لال در ثنات خرد
زهی لالی تو گنج فیض را گنجور
هوش مصنوعی: ای خرد، تو پناهی برای ما، همچنان که لالایی برای تعریف تو گنجینه‌ای از نعمت‌ها داری. تو زندگی را پر از نعمت کرده‌ای و در حقیقت، بهرمند از گنجینه‌های پنهان هستی.
رسید مژده که چون ابر رحمت ازلی
بر آن سری که کنی سوی این بهشت عبور
هوش مصنوعی: خبر خوش رسید که مانند ابر رحمت الهی، بر سر کسی که به سوی این بهشت راه می‌کشد، نعمت‌ها نازل خواهد شد.
بلی ز غایت زهد تو هنم درین دنیا
اگر بهشت نصیبت شود نباشد دور
هوش مصنوعی: واقعاً به خاطر زهد و پارسایی تو، اگر در این دنیا بهشت هم نصیبم شود، باز هم دور از تو خواهد بود.
ولی ز بخت بدخار و خس بسی دورست
که نور محض کندشان وصال آتش طور
هوش مصنوعی: به خاطر بخت بد، خر و خس (گیاه بی‌خاصیت) از هم دورند و نور خالص نمی‌تواند آنها را به وصال آتش کوه طور برساند.
وگر ز مغرب بخت سیاهشان خورشید
کند طلوع و شوند از وصال تو مسرور
هوش مصنوعی: اگر خورشید خوشبختی از سمت مغرب بر آنان طلوع کند، به خاطر رسیدن به تو شادمان خواهند شد.
ثنا طراز شود مو به مو فصیحی را
به دولت تو شوم خواجه عباد شکور
هوش مصنوعی: با ستایش و احترام، هر نکته‌ای از فصاحت و بلاغت را به خاطر نعمت و فضل تو، ای بزرگوار، به دقت بیان خواهم کرد و تو را شکرگذار خواهم بود.
همیشه تا بود از نور و ظلمت شب و روز
گهی منور و گاهی کدر سنین و شهور
هوش مصنوعی: زندگی آدمی همواره تحت تأثیر نور و تاریکی، روز و شب قرار دارد؛ برخی اوقات روشن و شفاف است و گاهی نیز تیره و ناچیز می‌شود، چه در طول سال‌ها و چه در ماه‌ها.
شکفته طبع تو بادا چو نور در ظلمت
نژند خصم تو بادا چو ظلمت اندر نور
هوش مصنوعی: امیدوارم استعداد و خلاقیت تو مانند نوری در تاریکی بدرخشد و دشمن تو همانند تاریکی در نور باشد.