شمارهٔ ۱۵ - مدح میرزا غیاثالدین
زمین عفو کسی بوسه میزند گنهم
که سیل سیل کرم زان تراب میجوشد
چمن طراز وفا میرزا غیاثالدین
که دولتش ز عنان و رکاب میجوشد
ندانم این چه لقب بود لیک میبینم
که از ضمیر و زبان آفتاب میجوشد
ترا دلیل بلنداختری همین کافیست
که از انامل تو فتح باب میجوشد
در ترا خلف کعبه خواندم و خجلم
که کعبه را نه جباه از جناب میجوشد
بهار خلق ترا چون ستایم از نفسم
چمن چمن گل معجز نقاب میجوشد
وگر ز روی تو روشن کنم چراغ ثنا
عرق ز ناصیه آفتاب میجوشد
کند چو طره پریشان سواد توقیعت
ز رشتههای خرد پیچ و تاب میجوشد
شود ز مژده ناسور زخم ما مدهوش
که از زمین و زمان مشک ناب میجوشد
فسون خلق تو بر افعی قلم خواندم
که جای زهر ز کامش گلاب میجوشد
وگرنه زهر فشانیست کز بن دندان
همیشه بیهده زهر عتاب میجوشد
لب عتاب تو آنجا که در سوال آید
نمک ز سینه ریش جواب میجوشد
وگرز لطف شوی گلفشان شهیدان را
شکر ز گوش ز فیض خطاب میجوشد
صفا سرشتا صافی دلا خداوندا
چه شد که طبع تو از انقلاب میجوشد
چه شد چه شد که به یاد گلوی تشنه لبان
ز کام تیغ تو خونین لعاب میجوشد
سبک عنانی جنگ و گران رکابی صلح
دو چشمهاند کزیشان دو آب میجوشد
ازین ز سینه دریا سراب میروید
وز آن ز کوثر رحمت عذاب میجوشد
به راه عذر سبک پویه چون شود خردم
روان ز هر بن مو اضطراب میجوشد
گران رکابی صلحت چویاد میآرم
سکون ز سعی و درنگ از شتاب میجوشد
درین دو روز که شد تنگ خلق مرحمتت
تنم ز غصه چو خون کباب میجوشد
ز دیده اشک به صد در د و داغ میروید
ز سینه آه به صد پیچ و تاب میجوشد
ز تشنگی جگرم میمکید شعله کنون
هزار چشمه خون ز آن سراب میجوشد
مران سمند تلافی به روی تربت من
که غصه تا به عنان و رکاب میجوشد
تو گر خطاب کنی با دو چشم گریان کن
کزین دو چشمه زلال جواب میجوشد
وگرنه ناطقه خشک لب کجا و جواب
کزان سراب همه موج ناب میجوشد
نگویمت که مرا آرزوی پابوس است
کزین کتان هوس ماهتاب میجوشد
ولیک غنچه فکرم ز شاخسار ضمیر
همه به شکل هلال رکاب میجوشد
به لطف گو که از و آستینفشان مگذر
ز پای تا سرت ار اجتناب میجوشد
به عفو گو که نظر زان گناهکار مپوش
گرت زهر مژه طوفان خواب میجوشد
همیشه تا که زلال نظام و درد خلل
ز چشمهسار خطا و صواب میجوشد
نظام عافیتت باد از خلل خالی
که آب هشت چمن زین سحاب میجوشد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمین عفو کسی بوسه میزند گنهم
که سیل سیل کرم زان تراب میجوشد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر خواب و آرامشی که دارد، از کسی که خطا کرده است، عذرخواهی میکند. چرا که از دل خاک، محبت و سخاوتی همچون سیل جاری میشود.
چمن طراز وفا میرزا غیاثالدین
که دولتش ز عنان و رکاب میجوشد
هوش مصنوعی: چمن، نشانه وفاداری میرزا غیاثالدین است که قدرت و ثروتش از اسب و زینش به او میجوشد و جاری است.
ندانم این چه لقب بود لیک میبینم
که از ضمیر و زبان آفتاب میجوشد
هوش مصنوعی: نمیدانم این چه نامی است، اما میبینم که از دل و زبان حقیقت و روشنی برمیخیزد.
ترا دلیل بلنداختری همین کافیست
که از انامل تو فتح باب میجوشد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دلیل برتری و بزرگی تو همین کافی است که از انگشتان تو، خلاقیت و ایدههای نو به وجود میآید.
در ترا خلف کعبه خواندم و خجلم
که کعبه را نه جباه از جناب میجوشد
هوش مصنوعی: در کنار کعبه دعا و راز و نیاز میکنم و شرمندهام، زیرا عظمت و بزرگی کعبه از جبههای که در آن قرار دارد، برمیخیزد و من احساس کوچکی میکنم.
بهار خلق ترا چون ستایم از نفسم
چمن چمن گل معجز نقاب میجوشد
هوش مصنوعی: بهار وجود تو را چقدر ستایش کنم، که از درون من مانند گلی که از خاک سر برآورده، زیباییات همچون معجزهای در دل من جوانه میزند.
وگر ز روی تو روشن کنم چراغ ثنا
عرق ز ناصیه آفتاب میجوشد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم زیبایی و نور چهرهات را با ستایش به تابش درآورم، باید بدانم که درخشش این ستایش آنقدر زیاد است که حتی از پیشانی خورشید نیز میجوشد.
کند چو طره پریشان سواد توقیعت
ز رشتههای خرد پیچ و تاب میجوشد
هوش مصنوعی: وقتی موهای پریشان تو را میبینم، فکر و خیالهای مختلفی در ذهنم پرسه میزند و همچون نخهای نرم و ظریف، در هم میپیچند و به هم میتند.
شود ز مژده ناسور زخم ما مدهوش
که از زمین و زمان مشک ناب میجوشد
هوش مصنوعی: خبر خوشی به ما میرسد که حالت سِحرآمیز و شگفتانگیزی به ما میدهد. در این لحظه، به نظر میرسد که از زمین و زمان عطر خالص و ناب به وجود میآید.
فسون خلق تو بر افعی قلم خواندم
که جای زهر ز کامش گلاب میجوشد
هوش مصنوعی: زبان و زیبایی ظاهرت آنقدر جذاب است که حتی یک افعی، که به طور معمول با زهرش شناخته میشود، نمیتواند به حالتی خطرناک و سمی جلوه کند، چرا که به جای زهر، از دهانش گلاب و عطر میریزد.
وگرنه زهر فشانیست کز بن دندان
همیشه بیهده زهر عتاب میجوشد
هوش مصنوعی: اگر این طور نباشد، ریختن زهر و تلخی کلام از دل دینا به نوعی بیفایده است، زیرا همیشه از درون دندانها زهر و تلخی عتاب به صورت بیهدف خارج میشود.
لب عتاب تو آنجا که در سوال آید
نمک ز سینه ریش جواب میجوشد
هوش مصنوعی: وقتی از تو سوالی مطرح میشود، لبهای تو به طعنه و ناز میخندد، اما من در دل جراحت خود درد و زخم را احساس میکنم و از عمق وجودم پاسخ میدهم.
وگرز لطف شوی گلفشان شهیدان را
شکر ز گوش ز فیض خطاب میجوشد
هوش مصنوعی: اگر محبت تو گلهای شهیدان را زیبا کند، شکرها از گوشها و با فیض الهی به سوی تو میریزد.
صفا سرشتا صافی دلا خداوندا
چه شد که طبع تو از انقلاب میجوشد
هوش مصنوعی: ای خداوند، آن پاکی و صفای ذات تو کجا رفته که روح و قلب تو اینگونه در تغییر و تحول به سر میبرد؟
چه شد چه شد که به یاد گلوی تشنه لبان
ز کام تیغ تو خونین لعاب میجوشد
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که به یاد گلوی تشنه و لبهای خشکیده، خون از زخم تیغ تو به جوش میآید؟
سبک عنانی جنگ و گران رکابی صلح
دو چشمهاند کزیشان دو آب میجوشد
هوش مصنوعی: جنگ و صلح مانند دو چشمه هستند که از یکدیگر نشأت میگیرند. جنگ به گونهای سوارکارانه و پرشتاب است و صلح آرامتر و سنگینتر. این دو حالت از یکی است که باعث میشود هر کدام به نوعی آب زندگی یا واکنشهای اجتماعی را جاری کنند.
ازین ز سینه دریا سراب میروید
وز آن ز کوثر رحمت عذاب میجوشد
هوش مصنوعی: از دل دریا، تظاهر به جویی از آب میشود و از رحمت کوثر، عذاب و بلایا بیرون میآید.
به راه عذر سبک پویه چون شود خردم
روان ز هر بن مو اضطراب میجوشد
هوش مصنوعی: وقتی که برای توجیه خود در حال حرکت هستم، عقل من تحت تأثیر قرار میگیرد و از هر تار موی من، اضطراب و نگرانی میجوشد.
گران رکابی صلحت چویاد میآرم
سکون ز سعی و درنگ از شتاب میجوشد
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیهایی که در زندگی با آنها مواجه هستیم، به ما آرامش و ثبات میدهند. هر چه بیشتر برای رسیدن به هدفهایمان تلاش کنیم و صبر به خرج دهیم، در نهایت نتایج بهتری به دست خواهیم آورد و از فشار و استرس فرار نخواهیم کرد.
درین دو روز که شد تنگ خلق مرحمتت
تنم ز غصه چو خون کباب میجوشد
هوش مصنوعی: در این روزهای تنگ و سختی که زندگی برایم دشوار شده، مهربانی تو باعث میشود که غصهها و دردهایم مانند خون در حال جوشیدن باشد.
ز دیده اشک به صد در د و داغ میروید
ز سینه آه به صد پیچ و تاب میجوشد
هوش مصنوعی: از چشمانش اشک به فراوانی میریزد و از دلش درد و آه به شکلهای مختلف و به شدت بیرون میآید.
ز تشنگی جگرم میمکید شعله کنون
هزار چشمه خون ز آن سراب میجوشد
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی، جگرم در حال سوختن است و اکنون هزار چشمه خون از آن سراب به جوش میآید.
مران سمند تلافی به روی تربت من
که غصه تا به عنان و رکاب میجوشد
هوش مصنوعی: به یاد من، اسب قوی را نرانید، چون ناراحتی و غم من تا دیوانگی و نهایت کارش به پاها و زین او میرسد.
تو گر خطاب کنی با دو چشم گریان کن
کزین دو چشمه زلال جواب میجوشد
هوش مصنوعی: اگر با دو چشم گریان به من سخن بگویی، از این دو چشمهی زلال پاسخهایی تازه و شفاف برخواهد آمد.
وگرنه ناطقه خشک لب کجا و جواب
کزان سراب همه موج ناب میجوشد
هوش مصنوعی: اگر انسان نتواند به درستی صحبت کند، چگونه میتواند به سوالاتی پاسخ دهد؟ در حالی که در طبیعت، آب عمیق و زنده همیشه در حال جریان است و زندگی و احساسات واقعی را نشان میدهد.
نگویمت که مرا آرزوی پابوس است
کزین کتان هوس ماهتاب میجوشد
هوش مصنوعی: نگو که تو آرزو داری که پایم را ببوسی، زیرا از این پارچه نرم، حس شوق و آرزو مانند نور ماه به وجود میآید.
ولیک غنچه فکرم ز شاخسار ضمیر
همه به شکل هلال رکاب میجوشد
هوش مصنوعی: اما غنچهی ذهن من از درختی درون، به صورت هلالی در حال شکلگیری و رویش است.
به لطف گو که از و آستینفشان مگذر
ز پای تا سرت ار اجتناب میجوشد
هوش مصنوعی: اگر به لطف و محبت کسی دستتان به دامن نیفتد، از پای تا سرت را مورد توجه قرار بده و از چیزی که شما را دور میسازد، دوری کن.
به عفو گو که نظر زان گناهکار مپوش
گرت زهر مژه طوفان خواب میجوشد
هوش مصنوعی: ببخش و درگذشت کن، زیرا اگر به اشتباهات آن گناهکار نگاهی نیندازی، ممکن است زهر خوابآور غم و اندوه بر تو غلبه کند.
همیشه تا که زلال نظام و درد خلل
ز چشمهسار خطا و صواب میجوشد
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که نظامی پاک و روشن وجود دارد و مشکلات و رنجها از چشمههای درست و نادرست برخاسته میشوند، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
نظام عافیتت باد از خلل خالی
که آب هشت چمن زین سحاب میجوشد
هوش مصنوعی: امیدوارم وضعیت سلامتی و آرامش تو از هر گونه مشکلی دور باشد، چون آب هشت چمن از این بارانها سرشار و پرخروش است.