شمارهٔ ۱۴ - اخوانیه
رسید مژده که خورشید آسمان جلال
بر آن سرست کزین ذره آسمان سازد
ز کلبهای که همی توامان زندانست
سحاب مکرمتش باغ و بوستان سازد
به خاک غمکدهای آب لطف آمیزد
مفرح طربی بهر جسم و جان سازد
لب مرا که بجز زهر غم کسی ننواخت
ز نوش بوسه اقبال کامران سازد
چو بخت از درم آید درون و دایرهوار
سر نیاز مرا وقف آستان سازد
هزار چشمه شادابتر ز بحر سخا
به ذره ذره این خاکدان نهان سازد
هزار اختر فرخندهتر ز کوکب جود
هم از مطالع این سرزمین عیان سازد
مرا غرابت این مژده چون تب سودا
نفس نفس به صد اندیشه سرگردان سازد
درین خرابه که جغد اندرو مقام نکرد
همای قله دولت کی آشیان سازد
گرفتم آن که سلیمان نواخت موری را
فضای دیده او را چهسان مکان سازد
نفس فسرده زدم دولتش اگر خواهد
ز جرم دیده موری نه آسمان سازد
ز بس درستی عزمش کف مهندس او
ز نیم قطره دو صد بحر رایگان سازد
چه صنعت است ندانم که ابر لطفش راست
که شعله را گل سیراب گلستان سازد
همیشه تا که فسون نیاز زخم مرا
ز فیض مرهم الماس کامران سازد
زمانه لطف محبان پناه صاحب را
بدین گروه عدم ریزه مهربان سازد
شمارهٔ ۱۳ - ماده تاریخ تولد: شب محمد مومن آن اخوالصفاشمارهٔ ۱۵ - مدح میرزا غیاثالدین: زمین عفو کسی بوسه میزند گنهم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رسید مژده که خورشید آسمان جلال
بر آن سرست کزین ذره آسمان سازد
هوش مصنوعی: خبر خوشی رسید که خورشید تابناک آسمان بر آن سرزمین میدرخشد و از این ذره، آسمان را میآفریند.
ز کلبهای که همی توامان زندانست
سحاب مکرمتش باغ و بوستان سازد
هوش مصنوعی: از خانهای که برای من مانند زندان است، ابری از لطف و محبتش باغ و بستان برمیسازد.
به خاک غمکدهای آب لطف آمیزد
مفرح طربی بهر جسم و جان سازد
هوش مصنوعی: در زمین حزین و غمانگیز، آبی از رحمت و لطف جاری میشود که بهبوددهنده و شادابکننده روح و جسم انسان است.
لب مرا که بجز زهر غم کسی ننواخت
ز نوش بوسه اقبال کامران سازد
هوش مصنوعی: لبهای من که تنها در غم تلخ فرو رفته، کسی جز زهر آن را نوازش نکرده است. اما با بوسهای خوش، مهر و روزگار خوب میتواند کام من را شیرین سازد.
چو بخت از درم آید درون و دایرهوار
سر نیاز مرا وقف آستان سازد
هوش مصنوعی: وقتی که شانس و بخت به زندگیام وارد شود و به دور من بچرخد، احساس نیازم را پیش پای دیگران قرار میدهم.
هزار چشمه شادابتر ز بحر سخا
به ذره ذره این خاکدان نهان سازد
هوش مصنوعی: چندین چشمهی سرشار از شادابی و خوبی در دریاچهی بخشش، زیر یکیک ذرات این خاک پنهان است.
هزار اختر فرخندهتر ز کوکب جود
هم از مطالع این سرزمین عیان سازد
هوش مصنوعی: هزار ستاره خوشیمن و خوششانس که از ستاره جود بهتر باشند، از دیدن این سرزمین خود را نمایان میکنند.
مرا غرابت این مژده چون تب سودا
نفس نفس به صد اندیشه سرگردان سازد
هوش مصنوعی: این صبح روشن و خوشحالی که به من بشارت میدهد، مانند تب و fever است که نفس را به تنگی میاندازد و مرا به هزاران فکر و خیال مشغول میکند.
درین خرابه که جغد اندرو مقام نکرد
همای قله دولت کی آشیان سازد
هوش مصنوعی: در این ویرانه که جغد در آن زندگی میکند، پرندهای که نشانهی رفعت و قدرت است، چگونه میتواند در چنین مکان بیارزش لانه بسازد؟
گرفتم آن که سلیمان نواخت موری را
فضای دیده او را چهسان مکان سازد
هوش مصنوعی: من آن را گرفتم که سلیمان موری را مورد لطف قرار داد، حالا فضای دید او چگونه میتواند جایی پیدا کند؟
نفس فسرده زدم دولتش اگر خواهد
ز جرم دیده موری نه آسمان سازد
هوش مصنوعی: اگر نفس من در این دنیا ناراحت و افسرده است، شاید روزی به لطف او به آرامش برسم. اما اگر او نخواهد، زائیدهی گناه من تنها مانند یک موریانه به آسمان نمیرسد.
ز بس درستی عزمش کف مهندس او
ز نیم قطره دو صد بحر رایگان سازد
هوش مصنوعی: به خاطر اراده و تصمیم قطعیاش، مهندسی که دارد میتواند از یک نیمقطره، دوصد دریا را به راحتی فراهم کند.
چه صنعت است ندانم که ابر لطفش راست
که شعله را گل سیراب گلستان سازد
هوش مصنوعی: نمیدانم چه هنری وجود دارد که ابر مهر و محبتش به گونهای است که آتش را به گلی تبدیل میکند و آن را در باغی زیبا سیراب میسازد.
همیشه تا که فسون نیاز زخم مرا
ز فیض مرهم الماس کامران سازد
هوش مصنوعی: همیشه خواهم که جاذبه و سحر نیاز من، درد و زخم مرا با بهرهمندی از مرهمی با ارزش و بینظیر شفا دهد.
زمانه لطف محبان پناه صاحب را
بدین گروه عدم ریزه مهربان سازد
هوش مصنوعی: در این دنیا، زمانه به خاطر محبت عدهای از دوستان، به کسانی که صاحب مقام و ارزش هستند، مهربانی و محبت نشان میدهد و به آنها پناه میدهد.