گنجور

شمارهٔ ۹۱

رفتند همدمان و مرا دل فگار ماند
خون جگر ز صحبتشان یادگار ماند
دل مضطرب ز روزن چشمم برون دوید
اما ز ناتوانی هم در کنار ماند
از دشمنم چه شکوه که این زخم دوست زد
بیگانه را چه جرم که این داغ یار ماند
نی‌نی ز یار و دوست شکایت نه درخورست
کاین داغ روزگار سیه‌روزگار ماند
هر جا بود دو چشمه خون تربت من‌ست
کاینم به جای لوح نشان مزار ماند
پا تا سرم چو زلف بتان بیقرار شد
الا غم فراق که بر یک قرار ماند
جانم تمام سوخت فصیحی غم فراق
وز روی مرگ تا ابدم شرمسار ماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتند همدمان و مرا دل فگار ماند
خون جگر ز صحبتشان یادگار ماند
هوش مصنوعی: دوستانم رفتند و من تنها ماندم، دلم غمگین است و یادِ درد دل‌هایم از آنها برایم باقی مانده است.
دل مضطرب ز روزن چشمم برون دوید
اما ز ناتوانی هم در کنار ماند
هوش مصنوعی: دل نگران و مضطربم از چشمانم بیرون رفت، اما به دلیل ناتوانی نتوانست دور شود و در کنارم باقی ماند.
از دشمنم چه شکوه که این زخم دوست زد
بیگانه را چه جرم که این داغ یار ماند
هوش مصنوعی: از دشمنم چه گله‌ای دارم وقتی که دوستم این زخم را به من زد؟ بیگانه چه تقصیری دارد که این داغ عشق هنوز بر دل من مانده است؟
نی‌نی ز یار و دوست شکایت نه درخورست
کاین داغ روزگار سیه‌روزگار ماند
هوش مصنوعی: انتقاد به یار و دوست کار درستی نیست، زیرا این زخم روزگار، همیشه با ما خواهد ماند.
هر جا بود دو چشمه خون تربت من‌ست
کاینم به جای لوح نشان مزار ماند
هوش مصنوعی: هر کجا که باشم، دو چشمه خون از خاک من بیرون می‌زند، زیرا این نشان مزار من است و به جای لوح، یادگار من به شمار می‌آید.
پا تا سرم چو زلف بتان بیقرار شد
الا غم فراق که بر یک قرار ماند
هوش مصنوعی: تمام وجودم به خاطر زلف‌های معشوق و زیبایی‌اش بی‌تاب و ناآرام شده است، اما تنها غم جدایی است که همچنان در حال آرامش و قرار باقی مانده است.
جانم تمام سوخت فصیحی غم فراق
وز روی مرگ تا ابدم شرمسار ماند
هوش مصنوعی: دل و جانم از غم جدایی سوخت و در این مسیر، تا پایان عمر، از مرگ نیز شرمنده و خجالت‌زده خواهم ماند.