شمارهٔ ۹۰
جان بیرخ تو درد دل غمزده داند
ماتمزده حال دل ماتمزده داند
پی بردهام از عشق به جایی که ره آنجا
دیوانه پا بر سر عالم زده داند
این ذوق پیاپی که مرا از می عشق است
در بزم بلا جام دمادم زده داند
ز آن طره بر هم زده آشفتهدلان را
حالیست که آشفته برهم زده داند
کوه غم فرهاد ز من پرس فصیحی
کاندوه دل غمزده را غمزده داند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان بیرخ تو درد دل غمزده داند
ماتمزده حال دل ماتمزده داند
هوش مصنوعی: جان بدون حضور تو، میداند که دل غمگین چه دردی دارد. حال دل غمگین نیز برای خودِ غمگین مشخص است.
پی بردهام از عشق به جایی که ره آنجا
دیوانه پا بر سر عالم زده داند
هوش مصنوعی: من از عشق به درک عمیقتری رسیدهام؛ جایی که فقط دیوانگان میتوانند پا بر جای گذاشته و خود را در آن مکان خاص اثبات کنند.
این ذوق پیاپی که مرا از می عشق است
در بزم بلا جام دمادم زده داند
هوش مصنوعی: این لذت مداوم که در اثر عشق به من منتقل میشود، در میخانهای که پر از دشواریهاست، همچنان به من مشروباتی میدهد.
ز آن طره بر هم زده آشفتهدلان را
حالیست که آشفته برهم زده داند
هوش مصنوعی: موهای پریشان او سبب به هم ریختن و آشفتگی دلهای عاشق شده است، حالتی در آنان پدید آمده که خود نیز از این آشفتهحالی آگاهند.
کوه غم فرهاد ز من پرس فصیحی
کاندوه دل غمزده را غمزده داند
هوش مصنوعی: کوه غم، فرهاد از من بپرسید که آیا کسی میتواند حال دل غمزده را خوب درک کند.

فصیحی هروی