گنجور

شمارهٔ ۸۸

هر شبم داغی چنان در گلخن تن بشکفد
کز عقیقی اشکم این فیروزه گلشن بشکفد
تیره‌بختی بین که چون نعشم ازین منزل برند
تازه گلهای تجلی تا به روزن بشکفد
جان شهید غم به ذوقی داد کز خونش اگر
آب یابد باغ گل پیش از دمیدن بشکفد
نقش بت باشد به جای داغ تعویذ جگر
لاله‌زاری کز سر خاک برهمن بشکفد
در چمن خندیدن گل نوحه برخود کردن است
غنچه‌ای را وقت خوش کز دود گلخن بشکفد
جان فدای جلوه‌ای کردم که از شادی کفن
چون گلستان از گریبان تا به دامن بشکفد
ای که می‌گویی فصیحی بشکف اندر باغ دهر
کو دو عالم تلخکامی تا دل من بشکفد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر شبم داغی چنان در گلخن تن بشکفد
کز عقیقی اشکم این فیروزه گلشن بشکفد
هوش مصنوعی: هر شب، احساس سوزی در وجودم به وجود می‌آید که از شدت ناراحتی، اشک‌هایم مانند عقیق می‌درخشند و این اشک‌ها همچون گل‌های زنده‌ای در طبیعت جلوه‌گری می‌کنند.
تیره‌بختی بین که چون نعشم ازین منزل برند
تازه گلهای تجلی تا به روزن بشکفد
هوش مصنوعی: ببین که چه بدبختی‌ای دارم، وقتی که مرا از این دنیا می‌برند، گل‌های تازه‌ای که به تازگی شکفته‌اند، تا روزن‌ها باز شوند.
جان شهید غم به ذوقی داد کز خونش اگر
آب یابد باغ گل پیش از دمیدن بشکفد
هوش مصنوعی: روح شهید به خاطر این که خونش باعث رویش گل‌ها می‌شود، شادی و لذت خاصی دارد؛ به طوری که اگر خون او به آب تبدیل شود، باغی پر از گل قبل از طلوع آفتاب شکوفه خواهد داد.
نقش بت باشد به جای داغ تعویذ جگر
لاله‌زاری کز سر خاک برهمن بشکفد
هوش مصنوعی: تصویر زینتی و زیبایی همچون نقش بتی بر پوست داغی است که به جای نشان درد به کار می‌رود، و گلی که از خاک برمی‌خیزد و به مانند لاله‌زار می‌درخشد.
در چمن خندیدن گل نوحه برخود کردن است
غنچه‌ای را وقت خوش کز دود گلخن بشکفد
هوش مصنوعی: در باغ، گل‌ها برای شادی و سرزندگی می‌خندند، اما غنچه‌ای که در زمان خوب شکفته می‌شود، در واقع نوحه‌ای است که بر خود دارد؛ زیرا غنچه در دل خود غم و اندوهی نهفته دارد که ناشی از دود و غم گلخن است.
جان فدای جلوه‌ای کردم که از شادی کفن
چون گلستان از گریبان تا به دامن بشکفد
هوش مصنوعی: من جانم را فدای زیبایی‌ات کردم، که از خوشحالی مانند گلی که در بهار از دامان زمین می‌روید، پوشیدن کفن را فراموش می‌کنم.
ای که می‌گویی فصیحی بشکف اندر باغ دهر
کو دو عالم تلخکامی تا دل من بشکفد
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی سخن زیبا و نیکو می‌گویی، در باغ زندگی بگشا و ببین کجا دو عالم پر از تلخی است تا دل من هم از این تلخی‌ها آزاد شود و شاداب گردد.