شمارهٔ ۷۸
دیده امشب ره نظاره به پایان آورد
به صد افسون نگهی تا سر مژگان آورد
راه آباد بسی بود ولی غمزه دوست
به لب کوثرم از راه بیابان آورد
داد سرمایه به تاراج دل و آخر کار
خبر یوسف گمگشته به کنعان آورد
تازه کردند ملایک به تو ایمان نیاز
کفر چون دید خطت را به خود ایمان آورد
سنبل دوست پریشان خودست ارنه بهار
باد را دست هوس بسته به بستان آورد
نام منصور برد عشق و لب خویش مکد
گر زبان تو نوایی به گلستان آورد
کفنی جوی فصیحی که سحر چاک غمی
خبر مرگ گریبان سوی دامان آورد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیده امشب ره نظاره به پایان آورد
به صد افسون نگهی تا سر مژگان آورد
هوش مصنوعی: امشب چشمم به تماشای خیرهکنندهای پایان داد و با صد روش جادویی، نگاهش را به سر مژگانش رساند.
راه آباد بسی بود ولی غمزه دوست
به لب کوثرم از راه بیابان آورد
هوش مصنوعی: مسیرهای زیادی برای پیشرفت وجود دارد، اما زیبایی و جذابیت دوست من مانند چشمهای پر از نعمت من را از این مسیرها به سوی خود کشیده است.
داد سرمایه به تاراج دل و آخر کار
خبر یوسف گمگشته به کنعان آورد
هوش مصنوعی: سرمایهام را درنهایت به عشق باختم و در پایان، خبر اینکه یوسف گمشده به کنعان برگشت، به دستم رسید.
تازه کردند ملایک به تو ایمان نیاز
کفر چون دید خطت را به خود ایمان آورد
هوش مصنوعی: فرشتگان به تازگی به تو ایمان آوردند، زیرا وقتی که خط زیبایت را دیدند، کفرشان به خود ایمان تبدیل شد.
سنبل دوست پریشان خودست ارنه بهار
باد را دست هوس بسته به بستان آورد
هوش مصنوعی: سنبل، گل نماد عشق و دوستی است که در اینجا اشاره شده، اگرچه خود از غم و پریشانی رنج میبرد، اما بهار و نسیم دلانگیز آن را به باغ میآورد. در واقع، با وجود مشکلات و دردها، زیبایی و شگفتیها همچنان در زندگی وجود دارد و طبیعت به حرکت خود ادامه میدهد.
نام منصور برد عشق و لب خویش مکد
گر زبان تو نوایی به گلستان آورد
هوش مصنوعی: نام منصور در دل عشق طنینانداز است، و لب تو را به نرم کلام نرساند. اگر زبان تو قدرتی داشته باشد، میتواند به خوشبختی و زیبایی زندگی هدیه کند.
کفنی جوی فصیحی که سحر چاک غمی
خبر مرگ گریبان سوی دامان آورد
هوش مصنوعی: نگاهی به زبان شیرین و فصیحی که در صبح، خبر غمانگیز مرگ را به دامان دل میآورد.

فصیحی هروی