گنجور

شمارهٔ ۷۶

سالها دیده ما را مژه دربانی کرد
آخرش برد و سراپرده حیرانی کرد
سینه بی جگر از زخم تو پهلو دزدید
حیرتش آمد و ناسور پشیمانی کرد
گنج دردی به تماشای دلم آمد و دوش
این مصیبت کده را واله حیرانی کرد
حکم عشقست که دود جگرش پخته کند
آن خس خام که با شعله گران جانی کرد
شوری چشم هوس بود که مشاطه حسن
رفت و از زلف تو تعویذ پریشانی کرد
شعله‌ای بودم و سیر جگرم بود هوس
عشقم آورد و در آتشکده زندانی کرد
شکر طغیغان جنون گوی فصیحی که سحر
خس ما را نفس شعله فسون‌خوانی کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالها دیده ما را مژه دربانی کرد
آخرش برد و سراپرده حیرانی کرد
هوش مصنوعی: سال‌ها چشم ما مانند دربان، مراقبت و نگهداری کرد، اما در نهایت او ما را در عمیق‌ترین حیرت و سردرگمی رها کرد.
سینه بی جگر از زخم تو پهلو دزدید
حیرتش آمد و ناسور پشیمانی کرد
هوش مصنوعی: سینه‌ای که بدون جگر است، از زخم تو به شدت آسیب دیده و به خاطر این درد و تحیر، احساس پشیمانی عمیقی در خود ایجاد کرده است.
گنج دردی به تماشای دلم آمد و دوش
این مصیبت کده را واله حیرانی کرد
هوش مصنوعی: دردی که برایم گنجینه‌ای ارزشمند است، شب گذشته به دل من آمد و این سرای پر از مصیبت را دچار شگفتی و حیرت کرد.
حکم عشقست که دود جگرش پخته کند
آن خس خام که با شعله گران جانی کرد
هوش مصنوعی: عشق به گونه‌ای است که حتی این خس (علف) خام را که در آتش شدید جان می‌دهد، به گونه‌ای می‌پزد که دود جگرش را در می‌آورد.
شوری چشم هوس بود که مشاطه حسن
رفت و از زلف تو تعویذ پریشانی کرد
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جذابیت چشمان کسی اشاره دارد که به خاطر عشق و آرزو، قلب را تحت تاثیر قرار می‌دهد. همچنین، به زلف فردی که آن را حالت و جنبه‌ای خاص بخشیده است، اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که آن زلف می‌تواند هم زیبایی و هم آشفتگی به همراه داشته باشد.
شعله‌ای بودم و سیر جگرم بود هوس
عشقم آورد و در آتشکده زندانی کرد
هوش مصنوعی: به نوعی می‌توان گفت که من همچون شعله‌ای سوزان بودم و آرزوی عشق در دل داشتم، اما عشق مرا گرفتار کرده و در آتشکده‌ای محبوس کرد.
شکر طغیغان جنون گوی فصیحی که سحر
خس ما را نفس شعله فسون‌خوانی کرد
هوش مصنوعی: باید از طغیان شکرگزار جنون حرف بزنیم؛ چرا که سحر و زیبایی خس ما را با نفس خود به شعله‌های جادو وافر کرد.