گنجور

شمارهٔ ۷۵

دیده هرگز خویشتن را صید شهبازی نکرد
بال بر هم زد تمام عمر و پروازی نکرد
لاف اقبال کلیدی زد زبانم سالها
لیک هرگز فتح قفل مخزن رازی نکرد
دوش غم را لذت انجام در آغاز بود
عقل کانجا می‌ ندارد کارش آغازی نکرد
عشقم از بس کرد پنهان رفتم از یاد حبیب
آنچه محرم کرد با من هیچ غمازی نکرد
چشم مستش را فصیحی صد هنر بیش است لیک
خویش را هرگز شهید جلوه نازی نکرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده هرگز خویشتن را صید شهبازی نکرد
بال بر هم زد تمام عمر و پروازی نکرد
هوش مصنوعی: چشم هرگز نتوانست خود را به چنگ آید و مانند شاهین پرواز کند، فقط تمام عمر کوشش کرد و هرگز نتوانست اوج بگیرد.
لاف اقبال کلیدی زد زبانم سالها
لیک هرگز فتح قفل مخزن رازی نکرد
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که به زبانم افتخار و شگفتی می‌کنم، اما هرگز نتوانسته‌ام قفل رازهای درونم را بگشایم.
دوش غم را لذت انجام در آغاز بود
عقل کانجا می‌ ندارد کارش آغازی نکرد
هوش مصنوعی: دیشب در میانه‌ی غم، لذتی در آغاز آن وجود داشت، اما عقل در آنجا کارش را شروع نکرده بود.
عشقم از بس کرد پنهان رفتم از یاد حبیب
آنچه محرم کرد با من هیچ غمازی نکرد
هوش مصنوعی: عشقم به قدری مخفی شد که از یاد محبوب رفتم، و هیچ‌کس از رابطه‌ی ما چیزی افشا نکرد.
چشم مستش را فصیحی صد هنر بیش است لیک
خویش را هرگز شهید جلوه نازی نکرد
هوش مصنوعی: چشم زیبای او هنرهای فراوانی را به وضوح بیان می‌کند، اما او هرگز خود را چون یک معشوق زیبا نمی‌سازد.