گنجور

شمارهٔ ۶۷

چنان که باغ در آغوش گل نمی‌گنجد
شکیب در دل مدهوش گل نمی گنجد
نخست نام دهانت شنید غنچه مگر
که هیچ زمزمه در گوش گل نمی‌گنجد
شهید تیغ ستم شو که زیر نعش هزار
ز بس هجوم ملک دوش گل نمی‌گنجد
به عندلیب بگویید کاین فغان تا چند
درین چمن لب خاموش گل نمی‌گنجد
نصیب این دل ریش است نیش خار ارنه
صبا درین چمن از جوش گل نمی‌گنجد
به محملی که خموشی هزار دستانست
لب سرود فراموش گل نمی‌گنجد
مرو به باغ فصیحی که این دلی که تراست
ز نیش خار درو جوش گل نمی‌گنجد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان که باغ در آغوش گل نمی‌گنجد
شکیب در دل مدهوش گل نمی گنجد
هوش مصنوعی: چنان‌که باغ نمی‌تواند همه زیبایی‌های خود را در آغوش یک گل جا دهد، شکیبایی هم در دل کسی که به شدت عاشق است نمی‌تواند جا بگیرد.
نخست نام دهانت شنید غنچه مگر
که هیچ زمزمه در گوش گل نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: ابتدا نام دهان تو را شنیدم، ای غنچه! اما آیا می‌تواند هیچ صدای نرم و ملایمی در گوش گل جا بگیرد؟
شهید تیغ ستم شو که زیر نعش هزار
ز بس هجوم ملک دوش گل نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: شهادت در برابر ستم را بپذیر، چرا که زیر بار ظلم و فشار، گل‌های بسیار نمی‌توانند سر برآورند و رشد کنند.
به عندلیب بگویید کاین فغان تا چند
درین چمن لب خاموش گل نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: به بلبل بگویید که چرا این درد و ناله ادامه دارد، در این بوستان زبان گل دیگر نمی‌تواند خاموش بماند.
نصیب این دل ریش است نیش خار ارنه
صبا درین چمن از جوش گل نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: دل من به مشکلات و دردها دچار است و اگر نبود، نسیم爽ی در این باغ به علت شکوفه‌های گل نمی‌توانست به خوبی بوزد.
به محملی که خموشی هزار دستانست
لب سرود فراموش گل نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: در محلی که سکوت و آرامش حاکم است و هیچ صدایی به گوش نمی‌رسد، سخن و شعر درباره گل و زیبایی‌های آن نمی‌تواند جا بگیرد.
مرو به باغ فصیحی که این دلی که تراست
ز نیش خار درو جوش گل نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: به باغ زیبا و سرسبزی نرو، زیرا دل من که به تو وابسته است، در آن‌جا نمی‌تواند از زخم‌های خار، گلی بشکفد.