گنجور

شمارهٔ ۶۰

از فیض گریه‌ام مژه نشو و نما گرفت
سامان صد بهار چمن زین گیا گرفت
نیرنگ عشق بین که به یک تار زلف یار
سرتاسر زمانه به تار بلا گرفت
بگداختم ز رشک که شمع سحرگهی
جان داد و بوی دوست ز باد صبا گرفت
بوی ترا به من که رساند که هر نسیم
کان چین زلف دید در آن حلقه جا گرفت
از دوست دشمنی‌ست فصیحی نصیب دل
قسمت نگر که سایه خور از هما گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از فیض گریه‌ام مژه نشو و نما گرفت
سامان صد بهار چمن زین گیا گرفت
هوش مصنوعی: از خیروبرکت گریه‌ام، مژه‌هایم رشد و نمو کرده‌اند و در پی آن، بهارهای زیبا و فراوان چمن نیز از این گیاه برخوردار شده‌اند.
نیرنگ عشق بین که به یک تار زلف یار
سرتاسر زمانه به تار بلا گرفت
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند به قدری فریبنده باشد که حتی یک تار موی محبوب کافی است تا تمام دنیا را در شرایط دشواری قرار دهد.
بگداختم ز رشک که شمع سحرگهی
جان داد و بوی دوست ز باد صبا گرفت
هوش مصنوعی: در دل من آتش حسادت شعله‌ور شد، چون که شمع در صبحگاه جان سپرد و عطر دوست از باد صبا به مشام رسید.
بوی ترا به من که رساند که هر نسیم
کان چین زلف دید در آن حلقه جا گرفت
هوش مصنوعی: بوی تو چطور به من رسید که هر نسیمی که به زلف‌های چین‌دار تو می‌وزد، در آن حلقه جا گرفته است.
از دوست دشمنی‌ست فصیحی نصیب دل
قسمت نگر که سایه خور از هما گرفت
هوش مصنوعی: دوست می‌تواند به اندازه‌ای که دشمنی کند، به زبان فصیح و شیوا سخن بگوید. به دل خود بنگر، چون سایه‌ای که از نور خورشید فرّخنده آمده، به تو هم رسیده است.