گنجور

شمارهٔ ۵۶

تب دوش از ملال تو از خود خبر نداشت
ظالم به خود گمان ستم این قدر نداشت
گفتم به دل بگیردت اندر بدن گرفت
آه نکرده کار وقوف اثر نداشت
حسنت هزار شعبده در عرضه داشت لیک
تبخال درد بر لب تنگ شکر نداشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تب دوش از ملال تو از خود خبر نداشت
ظالم به خود گمان ستم این قدر نداشت
هوش مصنوعی: بیماری ناشی از ناراحتی تو، مرا به شدت آزار می‌دهد، اما ظلم من به خودم این است که فکر می‌کنم این مقدار آزار کافی است.
گفتم به دل بگیردت اندر بدن گرفت
آه نکرده کار وقوف اثر نداشت
هوش مصنوعی: به دل گفتم که در بدن حسرت نگیرد، اما او به سرعت درگیر شد و هیچ نشانه‌ای از آه و تاسف نداشت.
حسنت هزار شعبده در عرضه داشت لیک
تبخال درد بر لب تنگ شکر نداشت
هوش مصنوعی: زیبایی تو هزاران ترفند و جادو در خود دارد، اما بر لب‌های شیرینت نشانه‌ای از زخم درد وجود دارد که تلخی را به همراه دارد.