گنجور

شمارهٔ ۵۵

بی سبب زلفش اضطراب نداشت
تاب بیداد پیچ و تاب نداشت
هیچ گه سنبلی چنین شب و روز
دامنی پر ز آفتاب نداشت
دل به دریوزه پیش چشم آمد
چه کند بینوا شراب نداشت
خون‌فشان گشت چشم و نیکو شد
جیب رسواییم گلاب نداشت
زو وفا خواستم به تیغم زد
این سخن غیر ازین جواب نداشت
می‌نهفتش ز رشک ایزد لیک
درخور حسن او نقاب نداشت
شب فصیحی ز تشنگی جان داد
عشق گویا دگر شراب نداشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.