گنجور

شمارهٔ ۵۲

آن نسیمم که سر و برگ خس و خارم نیست
خانه‌زاد چمنم لیک به گل کارم نیست
جنس دردم که درین رسته به جانم بخرند
چه کنم طالع نازی ز خریدارم نیست
نخل اندوهم و صد گونه گلم هست ولیک
گل شاداب‌تر از دیده خونبارم نیست
شربت وصل کند درد من افزون چه کنم
هیچ کس را خبری از دل بیمارم نیست
داغ لاله نگهم را به تماشا بفریفت
ورنه صلحی به هوای گل و گلزارم نیست
بس که نظاره پرستم نگه هر دو جهان
خرج یک روزه این چشم تلف کارم نیست
سیر آتشکده عشق فصیحی کردم
شعله‌ای شوخ‌تر از آه شرربارم نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن نسیمم که سر و برگ خس و خارم نیست
خانه‌زاد چمنم لیک به گل کارم نیست
هوش مصنوعی: من همان نسیمی هستم که سر و برگ گیاهان ناچیز را ندارد. در حقیقت، زاده‌چمن نیستم، اما به گل کاری نمی‌کنم.
جنس دردم که درین رسته به جانم بخرند
چه کنم طالع نازی ز خریدارم نیست
هوش مصنوعی: باید به این فکر کنم که چگونه می‌توانم دردهای خود را تحمل کنم، در حالی که هیچ امیدی به بهبود وضعیت من نیست و به نظر نمی‌رسد که کسی برای خریدن این دردها از من تمایل داشته باشد.
نخل اندوهم و صد گونه گلم هست ولیک
گل شاداب‌تر از دیده خونبارم نیست
هوش مصنوعی: من شبیه نخل هستم که بار غصه‌ها و اندوه‌ها را تحمل می‌کند و انواع گلی را در وجودم دارم، اما هیچ گلی به اندازه اشکی که از چشمانم می‌ریزد، شاداب و سرزنده نیست.
شربت وصل کند درد من افزون چه کنم
هیچ کس را خبری از دل بیمارم نیست
هوش مصنوعی: نوشیدنی عشق، درد من را بیشتر می‌کند. چه کنم که هیچ‌کس از حال دل بیمارم خبر ندارد.
داغ لاله نگهم را به تماشا بفریفت
ورنه صلحی به هوای گل و گلزارم نیست
هوش مصنوعی: درد و رنجی که زیبایی گل‌های لاله برایم به ارمغان آورده، مرا به تماشای خود کشانده است؛ وگرنه هیچ صلح و آرامشی در وجود من به خاطر عشق به گل و باغ وجود ندارد.
بس که نظاره پرستم نگه هر دو جهان
خرج یک روزه این چشم تلف کارم نیست
هوش مصنوعی: به خاطر چنان توجه و پرستشی که از معشوق دارم، تمام دنیا را هم خرج یک روز چشمم نمی‌کنم و برایم بی‌ارزش است.
سیر آتشکده عشق فصیحی کردم
شعله‌ای شوخ‌تر از آه شرربارم نیست
هوش مصنوعی: من در آتشکده‌ی عشق مانند سخنانی فصیح و روان، شعله‌ای را بر افروختم که سرشار از شور و نشاط است و هیچ شعلۀ دیگری به شوق و حرارت آن نمی‌رسد.