گنجور

شمارهٔ ۵۰

در می‌زنم چه شد که گشایش پدید نیست
قفل مرا معامله‌ای با کلید نیست
صد ابر رحمت آمد و دل شبنمی ندید
گویا که این گیاه خدا آفرید نیست
سهو کتاب رسم فزون از حدست لیک
سهوی چو سهو تهنیت روز عید نیست
صد بحر خون زهر مژه طی کردم و هنوز
پایان کار گریه شوقم پدید نیست
بعد از وداع دوست فصیحی شهید عشق
گر نیم لحظه زنده بماند شهید نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در می‌زنم چه شد که گشایش پدید نیست
قفل مرا معامله‌ای با کلید نیست
هوش مصنوعی: من در میان در زدم، اما نمی‌دانم چرا در را باز نمی‌کنند. انگار هیچ راه‌حلی برای باز کردن قفلم وجود ندارد و هیچ‌گونه معاملهای برای به دست آوردن کلید نیست.
صد ابر رحمت آمد و دل شبنمی ندید
گویا که این گیاه خدا آفرید نیست
هوش مصنوعی: بارش باران بسیار زیادی آمده، اما گیاهان هیچ نشانه‌ای از آن ندارند؛ گویی که خداوند این گیاهان را نیافریده است.
سهو کتاب رسم فزون از حدست لیک
سهوی چو سهو تهنیت روز عید نیست
هوش مصنوعی: کتاب خطاهایی دارد که بیشتر از حد معمول است، اما این نوع خطا مانند اشتباهاتی که در روز عید پیش می‌آید، قابل پذیرش نیست.
صد بحر خون زهر مژه طی کردم و هنوز
پایان کار گریه شوقم پدید نیست
هوش مصنوعی: من با وجود عبور از بی‌نهایت مشکلات و دردها، هنوز نمی‌توانم شوق و هیجان خود را در پایان راه بیان کنم.
بعد از وداع دوست فصیحی شهید عشق
گر نیم لحظه زنده بماند شهید نیست
هوش مصنوعی: پس از وداع با دوست، اگر عشق به زیبایی و فصاحت بیان شود، حتی اگر فقط لحظه‌ای زنده بماند، نمی‌توان او را شهید عشق دانست.