گنجور

شمارهٔ ۵

چو آفتاب کند تاب شرم ماه ترا
به موج فتنه درآرد خط سیاه ترا
به چشم زخم بگریند کشتگان که مباد
ز دیده اشک برد لذت نگاه ترا
چه گلشنی تو که مشاطگان کشور حسن
به نو‌بهار بروبند خوابگاه ترا
تو مست جور و من از رشک غرق خون که مباد
به نام خویش نویسد ملک گناه ترا
ز باغ شعله فصیحی گل مراد بچین
که نوبهار فکند از نظر گیاه ترا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.