گنجور

شمارهٔ ۳۹

بی روی او نظاره ز چشمم برون نشست
چون موج غصه بر سر دریای خون نشست
می‌گفت غم چو ناله لب شعله می‌فشاند
کاین نغمه در مصیبت صد ارغنون نشست
عقلم به باغ خویش گل خرمی ندید
چون شعله رفت و در دل داغ جنون نشست
خون می‌گریست عشق که دل در جهان نماند
چون زخم تیشه در جگر بیستون نشست
از بهر بخت خویش فصیحی هزار بار
فالی زدیم قرعه ولی واژگون نشست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی روی او نظاره ز چشمم برون نشست
چون موج غصه بر سر دریای خون نشست
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و عدم حضور او، نگاه من از چشمانم رفت و به شدت دلتنگ شدم، مانند موجی که بر سطح دریا نشسته و غم و اندوه را به همراه دارد.
می‌گفت غم چو ناله لب شعله می‌فشاند
کاین نغمه در مصیبت صد ارغنون نشست
هوش مصنوعی: غم مانند ناله‌ای است که از دل شعله‌ها بلند می‌شود و نشان می‌دهد که در میان درد و رنج، صدای آهنگی زاده می‌شود که حکایت از مصیبت دارد.
عقلم به باغ خویش گل خرمی ندید
چون شعله رفت و در دل داغ جنون نشست
هوش مصنوعی: ذهن و اندیشه‌ام به مانند باغی است که هیچ گل و زیبایی در آن نمی‌بینم. چون شعلۀ عشق به جانم افتاده، آتش جنون در دل من نشسته است.
خون می‌گریست عشق که دل در جهان نماند
چون زخم تیشه در جگر بیستون نشست
هوش مصنوعی: عشق به شدت اندوهگین بود؛ زیرا دیگر دلی در این جهان باقی نمانده است. انگار که زخمی عمیق بر دل کوه بیستون نشسته باشد.
از بهر بخت خویش فصیحی هزار بار
فالی زدیم قرعه ولی واژگون نشست
هوش مصنوعی: ما برای خوشبختی خود هزاران بار فال زدم و قرعه انداختیم، اما نتیجه برعکس آنچه انتظار داشتیم پیش آمد.