شمارهٔ ۲۵
شناخت ذوق بهار آنکه گل به دامان ریخت
چو چید از جگر لاله داغ بر جان ریخت
ز بیمروتی ابر این چمن سوزم
که بر من آتش و بر خار و خس گلستان ریخت
چه ناامیدی در خواب دیده آمد دوش
که جای اشک همه شب نگه ز مژگان ریخت
چه چشم بد دگر این روزگار برهم زد
که دسته دسته مرا نیش بر رگ جان ریخت
کسی ز تشنگی راه کعبه ایمن شد
که خونش از مژه هم در سر بیابان ریخت
نظر ز داغ جگر یافت دیدهام کامشب
ز نیم قطره سرشک آبروی طوفان ریخت
ز بیم صاحب گلشن سحر فصیحی چید
ز جیب لاله و گل چاک در گریبان ریخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شناخت ذوق بهار آنکه گل به دامان ریخت
چو چید از جگر لاله داغ بر جان ریخت
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی بهار را میشناسد، وقتی گلها را میچیند، احساس ناخوشایندی در دلش ایجاد میشود، زیرا از درد و غم لالههای چیده شده آگاه است.
ز بیمروتی ابر این چمن سوزم
که بر من آتش و بر خار و خس گلستان ریخت
هوش مصنوعی: از بیرحمی ابر، این باغ را میسوزم، زیرا که او بر من آتش میزند و بر خارش و علفهای گلستان هم میبارد.
چه ناامیدی در خواب دیده آمد دوش
که جای اشک همه شب نگه ز مژگان ریخت
هوش مصنوعی: دیشب در خواب ناامیدی را دیدم که شب را بدون توقف اشک میریخت.
چه چشم بد دگر این روزگار برهم زد
که دسته دسته مرا نیش بر رگ جان ریخت
هوش مصنوعی: چقدر بد است این روزگار که با بدبینی و شومی، به جانم آسیب میزند و باعث درد و رنج من میشود.
کسی ز تشنگی راه کعبه ایمن شد
که خونش از مژه هم در سر بیابان ریخت
هوش مصنوعی: کسی که به شدت تشنه شده بود و در بیابان درمقابل کعبه قرار گرفت، بهطوری که حتی اشکهایش نیز بر زمین ریخت.
نظر ز داغ جگر یافت دیدهام کامشب
ز نیم قطره سرشک آبروی طوفان ریخت
هوش مصنوعی: امشب چشمم به خاطر درد دل، با یک قطره اشک به شدت اشک میریزد و مانند طوفانی همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
ز بیم صاحب گلشن سحر فصیحی چید
ز جیب لاله و گل چاک در گریبان ریخت
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از صاحب باغ، گلی زیبا چیده و از جیب لاله و گل، چاکی در آستینش ریخته است.