گنجور

شمارهٔ ۲۴

ساقی که می‌ خود همه در جام شمار ریخت
مستی همه در باده و پیمانه ما ریخت
من چون مژه از نشو و نما مانده و چشمم
سرمایه صد ابر برین خشک گیا ریخت
مغرور کرم گلشن خود را به عبث سوخت
کآتش بود آن آب که از روی گدا ریخت
رفتم که کف پای سگان تو ببوسم
رنگ از رخ گلهای گلستان حیا ریخت
غم دید که بی دانه فصیحی نشود صید
آورد کفی اخگر و در دام بلا ریخت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی که می‌ خود همه در جام شمار ریخت
مستی همه در باده و پیمانه ما ریخت
هوش مصنوعی: آن ساقی که شراب را در جام تو ریخت، تمام حال و هوای مستی و خوشی را نیز در نوشیدنی و لیوان ما جاری ساخت.
من چون مژه از نشو و نما مانده و چشمم
سرمایه صد ابر برین خشک گیا ریخت
هوش مصنوعی: من مانند مژه‌ای هستم که از رشد و نمو باز مانده‌ام و چشمانم ثروتی از ابرهای خشک است که بر سر گیاهان ریخته شده است.
مغرور کرم گلشن خود را به عبث سوخت
کآتش بود آن آب که از روی گدا ریخت
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی و جاذبه خود مغرور است، بیهوده خود را در آتش انداخته است؛ زیرا آبی که از چهره آن درویش نازل شد، خود آتشین بود.
رفتم که کف پای سگان تو ببوسم
رنگ از رخ گلهای گلستان حیا ریخت
هوش مصنوعی: رفتم تا پاهای سگان تو را ببوسم، زیرا رنگ رخسار گل‌های گلستان حیا را تحت تأثیر قرار داده است.
غم دید که بی دانه فصیحی نشود صید
آورد کفی اخگر و در دام بلا ریخت
هوش مصنوعی: غم فهمید که برای صید کردن کلمات زیبا، نیاز به دانه‌ای ندارد، پس آتش و خاکستر را جمع‌آوری کرد و در دام مشکلات ریخت.