شمارهٔ ۲۳
ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت
جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت
ترا خدایی آموزد ار اراده کنی
به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت
ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل
که حسن هم ز جمال تو دلبری آموخت
چه یوسفی تو که از ذوق نامه بردن ما
روان دلبر کنعان کبوتری آموخت
به گنجهای قناعت فرونیارد سر
ز همت آنکه فسون توانگری آموخت
شدیم بلبل و از بخت ما درین گلشن
بهار همچو خزان کیمیاگری آموخت
هزار درس نکواختری فصیحی بود
در آن دیار که بختم بداختری آموخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت
جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت
هوش مصنوعی: از زیباییهای چشمانت ظلم را یاد گرفتم و از جنون زلفهای سیاهت قضاوت را آموختم.
ترا خدایی آموزد ار اراده کنی
به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، خداوند تو را به علم و آگاهی میرساند، مانند یوسف که آموزههای راه پیامبری را یاد گرفت.
ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل
که حسن هم ز جمال تو دلبری آموخت
هوش مصنوعی: تو را به خاطر زیباییات تحسین میکنند، اما غافلند که خود زیبایی نیز از عشق و جذابیت تو درس گرفته است.
چه یوسفی تو که از ذوق نامه بردن ما
روان دلبر کنعان کبوتری آموخت
هوش مصنوعی: تو چه کسی هستی که به خاطر شوق نامه فرستادن برای ما، دلبر کنعان را مثل کبوتر آموزش دادهای؟
به گنجهای قناعت فرونیارد سر
ز همت آنکه فسون توانگری آموخت
هوش مصنوعی: به ثروتهای قناعت دل ببند و به تلاش و اراده کسانی توجه کن که به ترفندهای ثروتمند شدن آشنا هستند.
شدیم بلبل و از بخت ما درین گلشن
بهار همچو خزان کیمیاگری آموخت
هوش مصنوعی: در این بهار زیبا، ما به مانند بلبلهایی که در گلشن پر از گل آواز میخوانند، به خاطر بدشانسیامان، درس کیمیاگری را آموختیم که در واقع به معنای تبدیل وضعیتهای نامطلوب به وضعیتهای خوب است، مانند آنچه که در پاییز وجود دارد.
هزار درس نکواختری فصیحی بود
در آن دیار که بختم بداختری آموخت
هوش مصنوعی: در آن سرزمین که سرنوشت بدی را برایم رقم زد، هزاران درس زیبا و فصیح از تو یاد گرفتم.