گنجور

شمارهٔ ۱۹

باز دل بر در غم طرح محبت انداخت
بر سر شعله چو خس رخت اقامت انداخت
ای سگ دوست به جانت که چو غم جانم خورد
استخوانم را در دوزخ حسرت انداخت
ریسمان نفسم را غم ایام گسیخت
دلو عمرم به ته چاه قیامت انداخت
دل به صد حیله شد آبستن طفل طربی
دید بخت سیهم را و بساعت انداخت
گرچه زین پیش مصیبت به دل آتش می‌زد
ماتمم آتش در جان مصیبت انداخت
فطرت پست فصیحی‌ست که در روز ازل
خلعت همت بر دوش قناعت انداخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز دل بر در غم طرح محبت انداخت
بر سر شعله چو خس رخت اقامت انداخت
هوش مصنوعی: دل دوباره به عشق روی آورد و در غم عشق، خود را مانند گیاهی بر روی آتش، در آنجا قرار داد.
ای سگ دوست به جانت که چو غم جانم خورد
استخوانم را در دوزخ حسرت انداخت
هوش مصنوعی: ای دوستان وفادار، به جان شما سوگند که وقتی غم و اندوه به جانم نشسته، حسرتم مرا به جایی می‌کشاند که درد و افسوس را تحمل کنم.
ریسمان نفسم را غم ایام گسیخت
دلو عمرم به ته چاه قیامت انداخت
هوش مصنوعی: غم روزگار موجب شده که رشتۀ زندگی‌ام پاره شود و حالا عمری که داشتم، به انتهای چاه قیامت افتاده است.
دل به صد حیله شد آبستن طفل طربی
دید بخت سیهم را و بساعت انداخت
هوش مصنوعی: دل با تدبیرهای بسیار، آماده شده است تا خوشحالی و شادابی را تجربه کند. در این میان، بخت بد و ناگوار به او نگاهی انداخته و در زمان نامناسبی به او ضربه می‌زند.
گرچه زین پیش مصیبت به دل آتش می‌زد
ماتمم آتش در جان مصیبت انداخت
هوش مصنوعی: اگرچه قبلاً تجربه مصیبت‌ها قلبم را سوزانده بود، اما حالا درد و اندوهی که در وجودم افتاده، آتش سوزان‌تری است.
فطرت پست فصیحی‌ست که در روز ازل
خلعت همت بر دوش قناعت انداخت
هوش مصنوعی: فطرت انسان به گونه‌ای است که در آغاز خلقت، لباس اراده و تلاش را به دوش قناعت پوشید.