شمارهٔ ۱۷۵
تا وداع شعله خود همچو اخگر کردهایم
حله خاکشتر اندوه در بر کردهایم
گوهر نظارهای در دیده گم کردیم از آن
مردم چشم اندرین دریا شناور کردهایم
چشمهسار دیده ما خوشگوار آبی نداشت
چند روزی شد کش از خون رشک کوثر کردهایم
زخم ما را از جگر غم زیور ناسور بست
ورنه تحقیق سر و سامان خنجر کردهایم
زود گوش دوستان از ناله ما ناله کرد
ما هنوز از نخل غم یک میوه نوبر کردهایم
از تو چون نومید بنشینیم کاندر کوی تو
مشت خاکی را به صد امید بر سر کردهایم
در شب هجران فصیحی میزند لاف حیات
سادهلوحی بین کزو این قصه باور کردهایم
شمارهٔ ۱۷۴: ما ز مادر داغ بر دل خاک بر سر زادهایمشمارهٔ ۱۷۶: دوش بی روی تو از دل خون ناب افشاندهایم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا وداع شعله خود همچو اخگر کردهایم
حله خاکشتر اندوه در بر کردهایم
هوش مصنوعی: ما با از دست دادن شعلهی خود احساساتی همچون خاکستر داریم و غم را به عنوان پوششی به دوش میکشیم.
گوهر نظارهای در دیده گم کردیم از آن
مردم چشم اندرین دریا شناور کردهایم
هوش مصنوعی: ما یک جواهر ارزشمند را در چشمان خود گم کردهایم و از آن زمان، در این دریا به دنبال مردم میگردیم که همچنان در دنیا غرق شدهاند.
چشمهسار دیده ما خوشگوار آبی نداشت
چند روزی شد کش از خون رشک کوثر کردهایم
هوش مصنوعی: چشمهای که در دیدگان ما وجود دارد، دیگر آبی نداشت و مدتی است که از حسادت نسبت به زیباییهای بهشتی، در حال رنج و اندوه هستیم.
زخم ما را از جگر غم زیور ناسور بست
ورنه تحقیق سر و سامان خنجر کردهایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر غم و اندوهی که داریم، جراحتی داریم که ظاهری زیبا ولی عمیق و دردناک است. اگر نه، ما در تلاشیم تا موضوعاتی را که مانند خنجر بر ما آسیب میزنند، به درستی بررسی کنیم و به سامان برسانیم.
زود گوش دوستان از ناله ما ناله کرد
ما هنوز از نخل غم یک میوه نوبر کردهایم
هوش مصنوعی: دوستان به زودی از صدای ناله ما نگران شدند، در حالی که ما هنوز از درخت غم خود میوهای تازه برداشت نکردهایم.
از تو چون نومید بنشینیم کاندر کوی تو
مشت خاکی را به صد امید بر سر کردهایم
هوش مصنوعی: اگر از تو ناامید بشویم، آنگاه در کوی تو نشستهایم، در حالیکه بر یک مشت خاک، که به امید بسیار بر سر گذاشتهایم، تکیه کردهایم.
در شب هجران فصیحی میزند لاف حیات
سادهلوحی بین کزو این قصه باور کردهایم
هوش مصنوعی: در شب جدایی، شاعر به زیبایی از زندگی و عشق سخن میگوید، اما این صحبتها تنها ناشی از سادگی و عدم درک واقعیت است و ما به همین دلیل این داستان را باور کردهایم.

فصیحی هروی